the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

احفاظ العین

همه از من می‌پرسند که چرا اسم‌ام ان‌قدر عجیب غریبه. آخه احفاظ العین هم شد اسم؟

اما وقتی داستان انتخاب این نام توسط پدرم رُ تعریف می‌کنم همه قبول می‌کنند که اسم، اسم زیباییه.

داستان از این قراره:

یک ماه قبل از این‌که من به‌دنیا بیام چهارشنبه سوری بوده. پدرم هم بنا بر یک سنت قدیمی و ایرانی رفته بود تهران تا در این جشن شرکت کنه و ترقه بزنه. اما متاسفانه ترکش یکی از نارنجک‌هایی که پرتاب می‌کنه به داخل چشم‌هاش می‌ره و از هر دو چشم نابینا می‌شه. از اون روز به بعد پدرم خونه نشین می‌شه و عصبی. کم کم رو به مواد مخدر می‌آره (تریاک) و مادرم رُ با کمربند می‌زنه (از شدت عصبانیت). مادرم هم ناچار می‌شه بره خونه‌ی مردم رخت بشوره با دو هدف:

۱- دوری از خشم پدر
۲- کسب درآمدی برای گذران زندگی

اما از روزی که من به‌دنیا اومدم چشم‌های پدرم کم کم شروع کردند به خوب شدن؛ تا این‌که پدرم بینایی کامل‌اش رُ‌ به‌دست آورد و برگشت سر کار (مکانیکی). برای همین بود که پدرم این نام زیبا رُ بر من گذاشت: احفاظ العین...
هنوز هم هروقت با پدرم برای تماشای مراسم چهارشنبه سوری به تهران می‌ریم، پدرم با دیدن شادی مردم اشک در چشم‌هاش جمع می‌شه و به من می‌گه: احفاظ جان، من بینایی دوباره‌ام رُ از تو دارم

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.