the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

شیرین نیست

مانند بچه‌ای که بخواهد لج‌بازی کند فکر می‌کردم اگر چیزی درباره‌ی او ننویسم خیال‌ام راحت‌تر است. اما همه‌ی ما خوب می‌دانیم که بی‌خسرو، شیرین نیست. (بگذریم از این‌که زندگی چه با خسرو چه بی‌خسرو شیرین نیست!)

چند روز پیش مادر بزرگ‌ام را دیدم. دیگر توان رنگ کردن موهای زیبای‌اش را از دست داده بود و دستان‌اش را به نشانه‌ی تسلیم در برابر آخرین ضربه‌های سهمگین زندگی بالا آورده بود. زندگی همه‌ی ما را از کودکی با مشت‌های خود به زمین سخت می‌کوبد. اما فرار از ضربه‌های آخر کار آسانی نیست.



چی دارم می‌گم؟ اصلن خودم هم نمی‌دونم چی می‌خوام بگم! یه دفعه عکس خسرو شکیبایی رُ دیدم. دلم گرفت. هر آدمی که می‌ره ما تنهاتر می‌شیم. برای تنهایی خودمون گریه می‌کنیم در واقع. کاش می‌شد فهمید چی‌کار باید کرد



روح‌اش شاد

محصولِ ۱۳۸۷ مرداد ۴, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

هیروشی

یکی از دوستان‌ام یک CD دربرگیرنده‌ی سخنرانی‌های معروف تاریخ به من داده است. یکی از سخنرانی‌ها مربوط به زمانی است که بمب اتمی بر روی هیروشیما انداخته شد. سخنرانی از زبان رییس‌جمهور وقت آمریکاست (Truman):



The world will note that the first atomic bomb was dropped on Hiroshima, a military base... We won the race of discovery against the German... We have used it in order to shorten the agony of war, in order to save the lives of thousands and thousands of young Americans. We shall continue to use it until we completely destroy Japan's power to make war


به نظرم از این سخنرانی استفاده‌های زیادی می‌شه کرد [دانلود]

محصولِ ۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

اخلاق و اقتصاد

یاشار عزیز در این [پست] پرسیده بود که معنی catch-22 چی می‌شه؟ و خودش هم جواب‌اش رُ داده بود:



an impossible situation that you cannot solve because you need to do one thing in order to do a second thing, but you cannot do the second thing until you have done the first


مثلن این‌که آدم برای به‌دست آوردن یک کار نیاز به تجربه داشته باشه و برای به‌دست آوردن تجربه هم نیاز به کار داشته باشه.



با خودم فکر کردم که اخلاق و اقتصاد هم یک جورهایی catch-22 هستند با هم.

مثلن به مردم ایران نگاه کنید. بیش‌تر مردم ایران وضع مالی خوبی ندارند و فقیر و بدبخت هستند. به همین دلیل همیشه مجبور هستند هر جوری که شده گلیم خودشون رُ از آب بیرون بکشند تا یه لقمه نون حروم در بیارن. پس مجبور هستند صبح تا شب به هم دروغ بگن، تهمت بزنن، دزدی کنند و پول در بیارن و بریزن تو شکم زن و بچه‌شون. اما همه‌ی این کارها باعث می‌شه وضع اقتصادی خراب‌تر بشه. پس مردم هم ناچار می‌شن دست‌شون رُ یک مقدار درازتر کنند. این‌جوری می‌شه که دیگه به‌هیچ چیزی نمی‌شه هیچ امیدی داشت. برای اقتصاد خوب باید اخلاق خوب داشت و برای اخلاق خوب هم باید اقتصاد خوب داشت.

محصولِ ۱۳۸۷ تیر ۳۰, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

پرسیدن شاگرد، استاد را

امروز که برای تدریس به یکی از مدارس اطراف شیراز رفته بودم، یکی از شاگردان از من پرسید آیا خوردن کنسرو حرام است؟ گفتم از نظر کی؟ گفت اسلام. گفتم فکر نمی‌کنم حرام باشد اگر حرام بود در قرآن گفته می‌شد یا فتوای حرام بودن‌اش برای مسلمانان صادر می‌شد. آن پسر از من این بار پرسش دیگری پرسید. او پرسید آیا مصرف مشروبات الکلی حرام است؟ گفتم اگر قرآن را خوانده باشی می‌دانی که بله حرام است. خداوند در قرآن فرموده‌اند که نوشیدن مشروبات الکلی فایده دارد اما چون ضررش بیش‌تر از فایده‌اش است نوشیدن آن حرام است. او آن‌گاه در مقام پرسش برآمد که چرا در نخستین روزهای اسلام مشروبات الکلی حرام نبودند و به‌تدریج حرام شدند؟ من به او این‌گونه پاسخ دادم که هر چیزی مراحلی دارد. اسلام هم در مراحل ابتدای‌اش شراب را حرام نکرده بود چون عده‌ی بی‌شماری از اعراب در آن زمان شراب‌خوار بودند و اگر می‌فهمیدند که اسلام با شراب مخالف است به سوی این دین نمی‌آمدند. آن‌گاه برای او بیش‌تر توضیح دادم که یکی از دلایل حرام بودن مشروبات الکلی، اثر مخربی است که بر روی کبد می‌گذارد که در نهایت باعث نابودی آن می‌شود. آن شاگرد اما این بار پرسید که آیا درباره‌ی اثر نابود کننده‌ی مواد افزودنی کنسروها چیزی می‌دانم؟ من هم که پزشکی نخوانده بودم پاسخ دادم خیر، نمی‌دانم. سپس این‌گونه برای‌ام توضیح داد که مصرف بیش از اندازه‌ی هرگونه کنسروی مانند شراب، در طول زمان باعث نابودی کبد می‌گردد. بعد از این حرف کمی به‌فکر فرو رفتم، آن‌گاه در مقام پاسخ‌گویی برآمدم و به او گفتم اگر بدین گونه باشد که می‌نمایی، مطمئن باش اگر در زمان پیامبر چیزی مانند کنسرو وجود داشت خداوند خوردن آن را حرام می‌نمود. آن‌گاه برای او چنین توضیح دادم که فرض کن مشروبات الکلی دو سه سال است که کشف شده است و در آن زمان این‌جور چیزها وجود نداشت و خداوند انسان را از نوشیدن آن منع نمی‌کرد. همین که ما امروز می‌دانیم مشروبات الکلی چه ضرری دارند برای‌مان کافی‌ست تا آن‌ها را حرام بدانیم؟ آن شاگرد سخن‌ام را که برآمده از دلیل و برهانی قوی بود پذیرفت و بسیار خوشحال بود که برای یکی دیگر از پرسش‌های‌اش پاسخ روشنی یافته است.

محصولِ ۱۳۸۷ تیر ۲۸, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

** زبان امروز **

catch up یعنی رسیدن.

If you miss a lot of classes, it's very difficult to catch up.
اگر کلاس‌های زیادی را از دست بدهی، سخت می‌توانی خودت را برسانی

You go on ahead. I'll catch you up in a minute.
تو برو. من تا یک دقیقه دیگه خودم رُ می‌رسونم

حرف اضافه‌اش with است:

At the moment our technology is more advanced, but other countries are catching up with us.
در حال حاضر فناوری ما پیشرفته‌تر است، اما کشورهای دیگر دارند به ما می‌رسند

Drive faster - they're catching up with us.
تندتر برو، دارند به ما می‌رسند!

محصولِ ۱۳۸۷ تیر ۲۵, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تولد سه سالگی

سه سال از روزی که نخستین پست وبلاگ‌ام را نوشتم می‌گذرد. از همه‌ی دوستانی که احساس حضور احتمالی‌شان در میان خوانندگان این وبلاگ، باعث دل‌گرمی و شادی من در تمام این مدت بود، سپاس‌گزارم.



هر کدام از نوشته‌های زیر را که دوست داشتید بردارید و بخوانید، شاید خوش‌تان بیاید:



[احساس صبحگاهی]، [پاره‌ای از نور]، [فکرها و آدم‌ها]، [شیوا]، [افسانه‌ی بانوی هفت آسمان]، [نگاهی متفاوت]، [لحظه‌ی زندگی]، [آرامشی که تو داری]، [سفر بازگشت]، [حکایت]، [آخر دنیا]، [برای مادر]، [قعر دریا]، [کارهای غیرممکن]، [ما می‌توانیم]، [رویا]

محصولِ ۱۳۸۷ تیر ۲۴, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

کارما

بخشی از کتاب *«تجسم خلاق»:

«یکی از قوانین انرژی این است که: انرژی‌ای دارای کیفیت یا طیف ویژه، انرژی‌ای دارای کیفیت یا طیف مشابه را به سوی خود جذب می‌کند.
اندیشه‌ها و احساسات هم دارای انرژی مغناطیسی هستند و هر انرژی با طبیعت مشابه را به‌سوی خود می‌کشانند. مثلن هنگامی که تصادفن به‌کسی برمی‌خوریم که همان لحظه به او می‌اندیشیدیم یا بر حسب اتفاق کتابی را برمی‌گزینیم که دقیقن حاوی اطلاعاتی است که در همان لحظه به آن نیازمندیم، می‌توانیم کارکرد این اصل را مشاهده کنیم.»

«Karma: واژه‌ی سانسکریت. به معنای کنش و کردار.قانون عمل و عکس‌العمل»

این دیگه از کتاب نیست، از خودمه (!):
افرادی که از چگونگی کارکرد «قانون کارما» آگاهی دارند جزو خودخواه‌ترین انسان‌های روی زمین می‌باشند. این افراد همیشه در تلاش و تکاپو برای کمک به دیگران هستند؛ نه به این خاطر که آدم‌های انسان‌دوستی هستند! بلکه به این خاطر که می‌دانند هرآن‌چه انجام می‌دهند، دیر یا زود، از سوی طبیعت به‌سوی‌شان بازگردانده می‌شود.

پایان


* ترجمه‌ی گیتی خوشدل، انتظارات روشنگران

محصولِ ۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

بستنی

یک چیز جالبی که وجود داره اینه که ما فقط می‌تونیم از موجودات فرازمینی که از ما هوشمندتر هستند پیام رادیویی دریافت کنیم. چون وقتی پیام از طرف ما دریافت بشه یعنی هزاران سال پیش ارسال شده. هزاران سال پیش هم که اصلن این‌جا خبری نبود که. حداکثرش این بود که آرش داشت با تیرکمون‌اش مرز ایران رُ تعیین می‌کرد.



هیچ دقت کرده‌اید این مسافرکش‌های شخصی که با پیکان‌شان مسافرکشی می‌کنند چه‌قدر شبیه هم هستند؟ همه‌شان سبیل یا ته‌ریش دارند. همه‌شان کلافه هستند. همه‌شان عجله دارند که زودتر مسافر را به مقصد برسانند تا مسافر دیگری سوار کنند و دویست تومان بیش‌تر درآورند تا جلوی زن و بچه‌شان شب که به‌خانه برمی‌گردند خجالت‌زده نباشند. البته شب که ساعت یازده به خانه می‌رسند احتمالن زن و بچه خواب هستند. صبح هم که ساعت شش از خانه بیرون می‌زنند تا به‌جنگ بروند زن و بچه خواب هستند. فکر کنید اگر هشتاد درصد ایرانی‌ها مسافرکش باشند ما چه‌قدر شبیه هم هستیم. همه‌مان وقت نداریم زندگی کنیم. همه‌مان وقت نداریم بفهمیم چه‌قدر شبیه هم شده‌ایم. همه‌مان وقت نداریم بفهمیم زمان از دست می‌رود. فقط وقت داریم اگر کسی مرد بعدازظهر دست از مسافرکشی برداریم و به مسجد برویم و فاتحه‌ای برای آن مرحوم بخوانیم باشد که خداوند از سر گناهان‌اش بگذرد و او را در آتش جهنم نیاندازد که بسوزاند



«من مرده بودم. می‌توانستم همه‌تان را از آن بالا ببینم!»

این جمله را برای صدمین بار بود که تکرار می‌کرد. با نگاه معنا داری به او فهماندم که دیگر توان شنیدن دوباره‌ی آن‌چه بر او رفته است را ندارم. ساعت‌ها از حرکت باز ایستاده‌اند. زمان به همان اندازه برای‌مان معنا دارد که برای اجدادمان. گذر روز و شب را هم از یاد برده‌ایم.



«هوا سرد بود، اما اگر بدانی... چه سرمای دل‌پذیری...»

کنج‌کاو دیدن چهره‌ی زنی هستم که روبروی‌ام نشسته است. انگار که با زانوهای در هم کشیده‌اش به دنیا آمده باشد؛ چهره‌اش را در میان آن‌ها پنهان ساخته و به‌خواب رفته است.



اخم‌های‌ام در هم فرو رفته‌اند. نزدیک‌ترین کسی که می‌توان‌ام صورت‌اش را به‌دیوار بچسبانم مردی سیاه رنگی‌است که خاطره‌ی مرگ‌اش را دوست دارد همه بدانند.



ربطی به بستنی نداشت!

محصولِ ۱۳۸۷ تیر ۱۷, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

آزمایش دعا

در کتابی که [این‌جا] گفته بودم چیزی درباره‌ی آزمایشی در مورد «دعا» و بررسی اثربخش بودن آن بر بیماران گفته شده که خلاصه‌ی آن را برای‌تان می‌گویم.

«در این آزمایش ۱۸۰۲ بیمار از شش بیمارستان که قلب‌شان به‌تازگی عمل شده بود شرکت داشتند. آن‌ها به سه گروه تقسیم شدند. گروه اول بیمارانی بودند که برای آن‌ها دعا می‌شد و خودشان از این موضوع بی‌خبر بودند. دسته‌ی دوم برای‌شان دعا نمی‌شد که باز هم بی‌خبر بودند. گروه سوم هم کسانی بودند که برای‌شان دعا می‌شد و خودشان هم می‌دانستند که برای‌شان دعا می‌شود.
دعا کنندگانی که از سه کلیسای مختلف و از سه ایالت انتخاب شده بودند فقط نام کوچک و حرف نخست نام خانوادگی کسانی را که قرار بود برای‌شان دعا کنند می‌دانستند.
نتایج این بررسی در آوریل سال ۲۰۰۶ منتشر گردید. بین گروه اول و دوم که برای‌شان دعا می‌شد و نمی‌شد تفاوتی دیده نشده بود. اما در کسانی که می‌دانستند برای‌شان دعا می‌شود (گروه سوم) تفاوت دیده شد. کسانی که در این گروه قرار داشتند به‌طرز محسوسی از عوارض بیش‌تری بعد از عمل جراحی رنج بردند. به‌نظر می‌رسد علت این امر فشار روانی بوده است که به آن‌ها وارد شده است. آن‌ها با خود فکر می‌کردند: «یعنی وضع ما آن‌قدر خراب است که چندین نفر می‌خواهند برای بهبودی‌مان دعا کنند؟!»

اما من با نتیجه‌ی این آزمایش مخالف هستم. به نظر من خدا هیچ نقش مستقیمی در برآورده شدن یا نشدن دعا ندارد. من حدس می‌زنم که خدا یا هر چیز دیگری که عامل به‌وجود آمدن کائنات بوده است، تنها قوانین را وضع کرده و در هیچ چیز دیگری دخالت نمی‌کند. دعا هم یکی از قوانین حاکم بر جهان پیرامون ماست. وقتی دعا می‌کنیم، افکاری که از ذهن‌مان خارج می‌شوند با هزاران عامل دیگر ترکیب می‌شوند که نتیجه‌اش ممکن است همان چیزی شود که به آن برآورده شدند دعا می‌گوییم. هر چه ارتباط فکری که از طریق دعا برقرار می‌شود بیش‌تر باشد اثربخشی آن هم بیش‌تر است. فرض کنید همه‌ی مردم ایران برای بهبودی فردی به‌نام «جعفر ق.» دعا کنند. واقعن دعا برای کسی که هیچ شناخت و ارتباطی با او وجود ندارد چه تاثیری می‌تواند داشته باشد؟ خدا همه‌ی بیماران را شفا دهاد. آمین

محصولِ ۱۳۸۷ تیر ۱۳, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

فیل کوچولو

ما ایرانی‌ها خیلی زیاد به هم خسته نباشید می‌گوییم. مسخره‌ترین قسمت‌اش هم آن‌جاست که ساعت نه صبح هم برای احوال‌پرسی به یک‌دیگر خسته‌نباشید می‌گوییم.
یک روان‌شناس می‌گفت هنگامی که به کسی می‌گوییم خسته نباش، مثل این است که به او بگوییم به یک فیل کوچک و سفید رنگ که یک عینک آفتابی سیاه به چشمان‌اش زده است فکر نکن! می‌بینید که تصویر خود‌بخود در ذهن شکل می‌گیرد حتا اگر شما نخواهید به آن فکر کنید.

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.