the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

کوری و چند داستانِ دیگر

یه جا نوشته بود بر اساس تحقیقاتی که انجام شده افرادی که مادرزاد نابینا هستند توی خواب هیچ تصویری نمی‌بینند (اما بو و مزه و صدا رُ درک می‌کنند)

خب این‌که چرا افرادِ نابینا در خواب تصویری نمی‌بینند می‌تونه دلایل مختلفی داشته باشه که تک‌تکِ اون‌ها رُ با هم بررسی و موشکافی می‌کنیم:

۱- همه‌ی خواب‌هایی که می‌بینیم ساخته‌ی ذهن‌مون هستند، و چون افرادی که مادرزاد نابینا هستند تا به‌حال هیچ تصویری ندیده‌اند، پس ذهن‌شون هم هیچ تصویری نمی‌تونه بسازه و توی خواب هیچ تصویری نمی‌بینند.

۲- افرادی که مادرزاد نابینا هستند اصلن نمی‌دونن تصویر چیه و دیدن یعنی چی. برای همین اگر ازشون در مورد این‌که آیا در خواب چیزی می‌بینند یا نه سوال بشه خب نمی‌تونن جواب بدن. یعنی ممکنه این‌ها توی خواب تصویرهای واضحی هم ببینند، ولی چون نمی‌دونن «دیدن» چیه، به ما هم نمی‌تونن بگن که آیا چیزی می‌بینند در خواب یا نه. این نکته ممکنه در مورد آدم‌هایی که حواس پنج‌گانه‌ی سالمی هم دارند درست باشه. یعنی ممکنه ما چیزهایی فراتر از حواسِ پنج‌گانه در خواب تجربه کنیم. ولی وقتی بیدار می‌شیم نمی‌تونیم این تجربه‌ها رُ توصیف کنیم چون درکِ درستی از اون‌ها نداریم.

۳- همه‌ی کورها دروغ‌گو هستند. یعنی می‌بینند ولی چون دروغ‌گوهای بالفطره هستند وانمود می‌کنند که چیزی نمی‌بینند و عصای سفید در دست می‌گیرند. کسانی که چشم ندارند هم واقعن جایی رُ نمی‌بینند. اما این دلیل نمی‌شه که بگیم دروغ‌گو نیستند. اون‌ها هم اگر با چشم‌های سالم به‌دنیا می‌اومدند دروغ می‌گفتند و عصای سفید دست‌شون می‌گرفتند. در واقه این‌جوری می‌شه گفت که هر کس کورِ مادرزاده دروغ‌گو هم هست اما هر کس که دروغ‌گو باشه الزامن نابینا نیست. این کورهایی هم که عینک سیاه به چشم‌هاشون می‌زنند در واقع چشم‌های ضعیفی دارند و برای این‌که به‌تر ببینند از عینک‌های طبی فوتوکرومیک استفاده می‌کنند که توی نور آفتاب سیاه می‌شه. خوبه که این‌جا اشاره‌ای هم بشه به رابطه‌ی ادبیات و دروغ. همون‌طور که می‌دونید پایه و اساسِ ادبیات رُ دروغ تشکیل می‌ده؛ چرا که ادبیات کاری جز پرداختن به افسانه‌های محلی نداره. پس، از اون‌جایی که ادبیات رابطه‌ی مستقیمی با دروغ داره، می‌شه گفت که آدم‌های دروغ‌گو آدم‌های باادبی هم هستند. و ترس‌ناک‌ترین آدم‌های روی کره‌ی زمین هم افرادِ نابینایی هستند که دکترای ادبیات دارند. نمی‌دونم چه‌طوری باید براتون این ترس رُ توضیح بدم، ولی واقعن ترسناکه که یه دروغ‌گوی بالفطره دکترای ادبیات بگیره. یه کم فکر کنید حتمن می‌فهمید چی می‌گم.


خب دیگه تحلیل‌های ما همین‌جا به پایان رسید. این دیگه به‌عهده‌ی خواننده‌ی هوشیاره که خودش داوری کنه و تحلیلی که بیش‌تر به واقعیت نزیکه رُ برگزینه. در پایان دوست دارم سخنی داشته باشم با پدر و مادرهایی که قصدِ بچه‌دار شدن ندارند. می‌خوام بگم که پدر مادرها واقعن از بچه‌دار شدن نترسند. بچه‌دار شدن واقعن ترس نداره! جدی می‌گم! دیگه ما که از سگ کم‌تر نیستیم. یه ماده سگ هم هفت هشت تا توله‌سگ می‌زاد. چرا؟ چون اولن اصلن به نتیجه‌ی کارش فکر نمی‌کنه. و دومن هم این‌که توکل‌اش به خداست. آن‌که دندان دهد؟ بگید. نان دهد. این از این. پس ترس نداشته باشید. اگر هم هیچ‌جوری نمی‌تونید به ترس‌تون غلبه کنید، سعی کنید یه دلیلی برای بچه‌دار شدن پیدا کنید. نمی‌دونم چه دلیلی، هر چی. فقط یه دلیلی پیدا کنید. راستیاتش من خودم هم اول‌اش از بچه‌دار شدن می‌ترسیدم. ولی به کمک یکی از دوستانِ روانپزشک که خیلی هم کارش خوبه و عضو هیئت علمیه و خیلی دیر به دیر هم وقت می‌ده، تونستم یه دلیلی پیدا کنم و بچه‌دار بشم. دلیلِ من این بود: من واقعن از این‌که یه نفر بعد از مرگ‌ام بشینه بالای قبرم و گریه کنه لذت می‌برم! خیلی خوبه واقعن! که یه نفر باشه بعد از رفتن برای آدم گریه کنه. درسته. می‌دونم که می‌گید آدم بعد از مرگ وجود نداره که بخواد از این گریه‌های یه نفرِ دیگه لذت ببره. آره. ولی همین الان هم که فکرش رُ می‌کنم و می‌بینم که کسی هست که روی سنگ قبرم بشینه و گریه کنه برام لذت بخشه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.