the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

** زبان امروز **

بعضی کلمه‌ها هستند که به uous ختم می‌شوند.
بخشی از این کلمات را می‌توانید [این‌جا] ببینید.
بعضی از آن‌ها برای من آشنا هستند و در حرف زدن‌های روزمره هم به کار می‌روند. مانند:
continuous
ambiguous

تا جایی که من می‌دانم پسوندِ uous به صورت «اوو ئِس» (oo es) خوانده می‌شود.

مثلن continuous به صورت «کانتی نیو ئِس» خوانده می‌شود. پس اگر بگوییم «کانتی نیوس» اشتباه است.
ambiguous هم به صورت «امبی گیو ئِس» خوانده می‌شود و اگر بگوییم «امبی گیوس» اشتباه است.

محصولِ ۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

من یک رویا دارم...

محصولِ ۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

کم کم دارم تبدیل به یک گــُـه می‌شوم

من خیلی سعی می‌کنم (دارم تمرین می‌کنم) که وقتی یه نفر ازم یه سوالی می‌پرسه کوتاه‌ترین جوابِ ممکن رُ به‌ش بدم. ولی خیلی وقت‌ها این کار از دست‌ام ساخته نیست. یعنی دیگه حال‌ام داره از خودم به‌هم می‌خوره. یه نفر یه بیسکوییت به‌م تعارف می‌کنه چهار ساعت باهاش بحث می‌کنم که اگر این بیسکوییت رُ به‌م تعارف نمی‌کردی چی می‌شد و حالا که تعارف کردی چی می‌شه! چند روز پیش یه نفر ازم پرسید ولنتاین گذشته؟ من هم بدون این‌که فکر کنم گفتم آره گذشته. گفت از کجا می‌دونی گذشته؟ گفتم این سوالی که الان پرسیدی از بیخ مشکل داره و اصلن پرسیدنِ این سوال اشتباه بود. وقتی سوالی جواب‌اش همیشه یه چیز باشه پرسیدنِ اون سوال بی‌معنیه! گفت یعنی چی؟ اگه فردا ولنتاین باشه چی؟ گفتم فرقی نمی‌کنه. باز هم ۳۶۴ روز از ولنتاین گذشته. گفت: ا......ه اه اه....! چه شوخی مسخره‌ای! یعنی حالتِ تهوع به‌ش دست داده بود از این حرفی که زده بودم! البته من حتا یک ثانیه هم فکر نمی‌کردم که دارم شوخی می‌کنم یا حرف مزخرفی می‌زنم. اما اتفاقی که دو سه روز پیش افتاد من رُ به این فکر فروبرد که نکنه واقعن مریض شده‌ام و باید به روانپزشک مراجعه کنم؟ یه جا بودیم، یه نفر گرم‌اش شده بود، ازم پرسید: هوا گرمه یا من گرم‌ام شده؟ من واقعن موندم چی بگم. رسمن هنگ کردم! با خودم گفتم اگر بگم هوا گرمه و تو گرم‌ات شده، ممکنه هوا واقعن گرم نباشه و فقط من گرم‌ام باشه. اگر به‌اش بگم هوا گرم نیست، باز هم نظر خودم رُ گفته‌ام و ممکنه هوا گرم باشه. اگر بگم هوا گرمه و هوا هم واقعن گرم باشه ولی این از گرما گرم‌اش نشده باشه... یا شاید هم گرم‌اش شده ولی به خاطر گرمای هوا گرم‌اش نشده از یه چیز دیگه گرم‌اش شده، شاید هم... یعنی یه درختِ چرتِ مزخرف از همه‌ی حالاتِ ممکنی که می‌شد به این سوال جواب داد توی ذهنِ خودم ساختم بدون این‌که نتیجه‌ای جز اغتشاشِ ذهنی برام داشته باشه! وقتی هم که داشتم این فکرها رُ می‌کردم زل زده بودم عین دیوونه‌ها به طرف نگاه می‌کردم. بنده خدا پشیمون شده بود از سوالی که پرسیده!

محصولِ ۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

** زبان امروز **

همون‌طور که می‌دونید فعل send‌ رُ دو جور مختلف می‌شه استفاده کرد:

send somebody something
send something to somebody

و به نظر نمی‌رسه عبارت زیر از نظر دستوری درست باشه:
send to somebody something

حالا با توجه به موارد بالا، فرض کنید می‌خواهیم به یه نفر بگیم که برات یه چیزی رُ می‌فرستم:

I will send it to you
I will send you the stuff

اما یه حالتِ سومی هم وجود داره که از نظر دستوری غلطه، ولی در لهجه‌های خاصی از شمال انگلستان و در گفت‌وگوهای روزانه استفاده می‌شه:

I will send it you
I will give it you

در جمله‌های بالا از الگوی زیر استفاده شده:
send something somebody

محصولِ ۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تارها برای که به صدا در می‌آیند

من دیگه از نظرِ فکری به هیچ چیزی وابسته نیستم. می‌تونم آزاد فکر کنم. می‌تونم آزاد تصمیم بگیرم. می‌تونم در مورد هر چیزی بد بشنوم بدونِ این‌که عصبانی بشم. بدونِ این‌که تارهایی که اون‌قدر ناجوان‌مردانه از کودکی به دورِ ذهن تنیده شده بودند هنوز وجود داشته باشند. پاره کردن‌شون کار آسونی نبود. اما من پاره کردم. حالا راحت‌تر می‌تونم داوری کنم. اگر چه کارِ من گرفتن ِ تصمیم‌های بزرگ نیست؛ اما توی همین دورِ خود گشتن‌ها هم باز راحت‌تر هستم. راحت‌تر دورِ خودم می‌گردم. راحت‌تر ناامید هستم. راحت‌تر غافلگیر می‌شم اگر چیزی سرِ راه‌ام باشه که انتظار دیدن‌اش رُ نداشته باشم.

محصولِ ۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

زاهدی مهمان پادشاهی بود

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کین ره که تو می‌روی به ترکستان است
استاد: خب، اگر کسی در مورد این بیت صحبتی نداره ادامه بدیم
دانشجوی اول: استاد به نظر من این جمله که می‌گه «ترسم نرسی» غلطه
استاد: چرا؟
دانشجوی اول: چون ترس همیشه ناشی از عدم ِ اطمینانه. وقتی من می‌دونم که این راهی که تو داری می‌ری به سمتِ ترکستانه، دیگه چرا باید بترسم که به کعبه نرسی؟ من که می‌دونم تو نمی‌رسی. دیگه از چی باید بترسم؟
دانشجوی دوم: من مخالف‌ام با این حرف
استاد: چرا؟
دانشجوی دوم: من فکر می‌کنم که شاعر از این ترسیده که اعرابی دیر به کعبه برسه، نه این‌که هیچ‌وقت نرسه. مثلن من وقتی دیرم شده باشه می‌گم: می‌ترسم به کلاس نرسم. وقتی همچین چیزی می‌گم منظورم این نیست که نمی‌رسم. منظورم اینه که می‌ترسم دیر به کلاس برسم. این‌جا هم شاعر شاید منظورش این بوده که ممکنه اعرابی وقتی به کعبه برسه که مراسم حج تموم شده باشه
استاد: بچه‌ها [عینک‌اش رُ با نوک انگشت‌اش می‌ده بالا] افلاطون می‌گه: ...
یکی از دانشجوها در حالی‌که سرش رُ تکون می‌ده و به استاد نگاه می‌کنه، توی دل‌اش: باریک.... باریک... (منظورش اینه که باریکلا)
یکی دیگه از دانشجوها برای خودش می‌خونه: چون به مقام خویش آمد، سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت گفت: ای پدر، باری به مجلس سلطان در، طعام نخوردی؟
گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به‌کار آید.
گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به‌کار آید.

محصولِ ۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

برف

من کوچک‌ترین اعتقادی به اختیار ندارم. شاید اگر حکم چیزِ دیگه‌ای بود، الان داشتم روی زمین کشیده می‌شدم؛ یا یه گلوله‌ی سفیدِ برفی رفته بود توی لباس‌ام. روی زمین دراز کشیده بودم و یخ زده بود ستونِ فقرات‌ام از سرما. اما برام مهم نبود. دل‌ام نمی‌خواست حکم تغییر کنه. دَهَن‌ام رُ باز می‌کردم و می‌ذاشتم توش برف بشینه. می‌گرفتم همون‌جا می‌خوابیدم. خواب می‌دیدم قاضی برکنار شده به‌خاطر حکمی که صادر کرده. اما دیگه تغییر حکمی در کار نبود
من زودتر از فردا تعطیل شده بودم
همه چیز همون‌جور باقی می‌موند

محصولِ ۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خرهای ناگهان

همه ساکت بودند ناگهان خری گفت...
...
ساعت چنده؟
...
تو خری
من خر نیستم. من به تدریج گفتم.
نه خیر ناگهان گفتی. شاه‌علی‌بیگی هم شاهده. مگه نه؟
شاه‌علی‌بیگی سرش تو کارِ خودشه
شاه‌علی‌بیگی با توام! مگه نه؟
شاه‌علی‌بیگی: چی مگه نه؟

ولش کن بابا، قیافشو نمی‌بینی؟ این شبا نمی‌خوابه. اذیت‌اش کنی اذیت‌ات می‌کنه‌ها. آدمِ ناراحتیه

فردا چتر یادت نره بیاری

از میان کسانی که برای دعای باران به بیابان می‌روند، تنها کسانی که با خود چتر به همراه می‌برند به کار خود ایمان دارند
از میان کسانی که به کار خود ایمان دارند، تنها کسانی که برای دعای باران به بیابان می‌روند با خود چتر به همراه دارند
از میان کسانی که به کار خود ایمان دارند، تنها کسانی که با خود چتر به همراه دارند برای دعای باران به بیابان می‌روند
از میان کسانی که با خود چتر به همراه دارند، تنها کسانی که برای دعای باران به بیابان می‌روند به کار خود ایمان دارند
از میان کسانی که با خود چتر به همراه دارند، تنها کسانی که به کار خود ایمان دارند برای دعای باران به بیابان می‌روند

از میان کسانی که برای دعای برف به بیابان می‌روند، تنها کسانی که با خود زنجیر چرخ به همراه می‌برند به کار خود ایمان دارند
از میان کسانی که برای دعای باد به بیابان می‌روند، تنها کسانی که با خود بادگیر به همراه می‌برند به کار خود ایمان دارند
از میان کسانی که برای دعای بی‌دی‌اس‌ام به بیابان می‌روند، تنها کسانی که با خود شلاق به همراه می‌برند به کار خود ایمان دارند
از میان کسانی که برای دعای مبارزه با ظلم به بیابان می‌روند، تنها کسانی که دستمال آغشته به سرکه با خود به همراه می‌برند به کار خود ایمان دارند
از میان کسانی که برای دعای استخر به بیابان می‌روند، تنها کسانی که با خود مایو به همراه می‌برند به کار خود ایمان دارند
از میان کسانی که برای دعای قطار به بیابان می‌روند، تنها کسانی که از خطِ قرمزِ لبه‌ی سکو فاصله می‌گیرند به کار خود ایمان دارند

محصولِ ۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

علم به‌تر است یا ثروت

بی اطلاعی به‌تر از اینه که انسان نسبت به چیزی یقین داشته باشه. چون اگر ندونی که چی می‌شه، می‌تونی فکر کنی که ممکنه همون چیزی بشه که تو دوست داری. و این خیلی خوبه که همچین فکری کنی هرچند برای مدتی کوتاه. اما اگر بدونی که هیچی نمی‌شه، خب، دیگه کاری از دست‌ات بر نمی‌آد. البته علم هم بعضی وقت‌ها خوبه. علم برات چیزِ به‌تری می‌تونه باشه وقتی که بدونی ثروت برات خوش‌بختی نمی‌آره. وقتی که بدونی همه‌اش توی اون کله‌ی لامصبه! همه‌ی چیزی که شکل می‌گیره و نابود می‌شه. و البته من فکر می‌کنم (و دوست دارم) که ادامه داشته باشه. بد می‌شه اگر اثری از چیزی باقی نمونه و همه چیز همین جایی که من ایستاده‌ام تموم بشه

محصولِ ۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

آیا هنوز عاشق هستید؟

if you are married,
before you get to home,
buy your wife some flowers and surprise her on your arrival
show her that there is still something called love inside of you
show her that you still love her as much as you did on the first day
show her that a true love happens once and never dies
show her that you sill strive for passion
show her that her father was not wrong when he accepted you as his Gholam :D

محصولِ ۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

ما هف هش نفر بودیم

- سلام
- سلام
- چه‌طوری؟
- خوبیم
- چند نفرید مگه؟
- ما هف هش نفریم
- همه‌تون خوبید؟ یا میانگین‌تون؟
- من از حال خودم خبر دارم فقط. من خوبم
- پس چرا می‌گی خوبیم؟
- احترام می‌ذارم
- آهان!
- تو چه‌طوری؟
- خدا رُ شکر
- چرا؟
- نمی‌دونم
- یعنی بدون این‌که بدونی خدا رُ شکر می‌کنی؟
- آره
- این‌که خیلی بده! طوطی هم بلده خدا رُ شکر کنه
- خب به من چه؟
- طوطی بدون فکر این کار رُ می‌کنه. تو هم بدون فکر. حداقل بسته‌بندی مخ‌ات رُ باز کن یه استفاده‌ای ازش بکن!
- اگه می‌خوای نتیجه بگیری که من با طوطی فرقی ندارم قبول دارم. ول‌اش کن بابا
- چی‌چی ول‌اش کن! خدا اون مخ رُ داده ازش استفاده کنی. اگر ازش کار نکشی اون دنیا مخ‌ات علیه‌ات شهادت می‌ده‌ها!
- با این موضوع هم مشکلی ندارم. من هم علیه مخ‌ام شهادت می‌دم. شهادت می‌دم که به دردم نخورد

محصولِ ۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

گفتا غمت سر آید

گفتم غم تو دارم
گفتا غمت سر آید
گفتم که ماهِ من شو
گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان
رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان
این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت
راهِ نظر ببندم
گفتا که شب رو است او
از راهِ دیگر آید
گفتم که بوی زلفت
گمراهِ عالمم کرد
گفتا اگر بدانی
هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی
کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی
کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت
ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن
کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت
کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس
تا وقتِ آن درآید
گفتم زمان عشرت
دیدی که چون سر آمد؟
گفتا خموش حافظ
کاین غصه هم سر آید

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.