the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۶ تیر ۹, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

آزمون عشق

آزمون نهایی عشق (خرداد ماه 1386)
مقطع سوم راهنمایی مدارس شیراز

1- عشق را تعریف كرده و انواع آن را نام ببرید (4 مورد)

2- مراحل مختلف عشق و هورمون‌هایی كه در هر مرحله ترشح می‌شوند را بیان كنید.

3- ضمن محاسبه‌ی طول عمر هر كدام از هورمون‌های ایجاد كننده‌ی عشق، زمان و نحوه‌ی دفع شدن هر كدام از آن‌ها از بدن را توضیح دهید.

4- با در نظر گرفتن فاصله‌ی زمانی و نیمه عمر هر یك از هورمون‌ها و با محاسبه‌ی كامل نشان دهید حداكثر چند نفر می‌توانند در یك زنجیره‌ی عاشقی قرار گیرند؟ (نوشتن فرمول الزامی‌ست)

5- رابطه‌ی عشق و نیاز جنسی را بیان كرده و با در نظر نگرفتن این رابطه، حداكثر جمعیت و زمان انقراض نسل بشر را تخمین بزنید (جمعیت اولیه را دویست هزار نفر در نظر بگیرید).

محصولِ ۱۳۸۶ تیر ۶, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

اشتباه ادبی

و از نشانه‌های تصادفی بودن خلقت آن است
که اگر گربه را حیوان مودبی نیافریده بودیم
گه بود که دنیا را فرامی‌گرفت

پ.ن. شروع کردن یک جمله در فارسی با حرف ربط «و» غلط است. از اشتباه من چیزی یاد نگیرید.

محصولِ ۱۳۸۶ تیر ۴, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

دین گریزی

بعضی چیزها هستند که هر عقل سالم و غیرلجبازی با کمی فکر کردن در برابر فهم و پذیرش اون‌ها هیچ مقاومتی از خودش نشون نمی‌ده و خیلی راحت با اون‌ها کنار می‌آد. مثلن هر عقل سالمی (تعریف عقل سالم: عقلی که از نظر من سالم باشه) خیلی راحت قبول می‌کنه که اگر دین برای نجات بشر و از طرف پیامبران برای انسان آورده شده پس نباید چیز بدی باشه. در واقع اگر چیز بدی بود ماهیت خودش برای نجات انسان رو هم از دست می‌داد. دین چیزیه که پس از عرضه شدن (معرفی شدن) باید تمام انسان‌هایی که احساس می‌کنند به یک چیز ماوراء‌طبیعه برای نجات خودشون احتیاج دارند رو به سمت خودش جذب کنه. درست مثل غذا؛ غذا هم تمام کسانی رو که احساس می‌کنند برای نجات از مرگ به غذا احتیاج دارند به سمت خودش جذب می‌کنه. درسته، در ابتدا ممکنه کسی از گرسنگان از جای غذا آگاهی نداشته باشه. در این صورت خوبه که یک نفر یک بلندگو دست‌اش بگیره و داد بزنه: آهای کسانی که داشتید از گرسنگی می‌مردید! بیایید، غذا این‌جاست!
باور کنید همین کافیه! بعد از این‌که جای غذا معلوم شد مردمی که گرسنه هستند خودشون می‌آن سراغ غذا. دیگه چه نیازی هست که یک اسلحه دست‌مون بگیریم و آدم‌هایی که احساس گرسنگی نمی‌کنند رو هم به راه راست هدایت کنیم؟! بابا شکم هر کی به خودش ربط داره! باور کنید به خودش ربط داره!

محصولِ ۱۳۸۶ خرداد ۲۵, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

زندگی

زندگی یعنی
گذاردن هر بار بر زمین
آغازی‌ست دوباره
بر انباشتن باری دیگر
که دگر بار باز بایدش
بر زمین نهاد

[زندگی]

محصولِ ۱۳۸۶ خرداد ۲۲, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خودکشی

چیزی که شما به خاطرش خودکشی می‌کنید به خودی خود هیچ ارزشی نداره. این خودکشی شماست که به چیزی که به خاطرش دست به خودکشی می‌زنید ارزش می‌ده. اما فقط اگر یک نفر روی کره‌ی زمین وجود داشته باشه که به خاطر ارزشی که شما به خاطر خودکشی خودتون به یک چیز داده‌اید خودکشی کنه -و نه به خاطر بیش‌تر کردن ارزش چیزی که شما به خاطرش خودکشی کرده‌اید و ارزش‌اش رو بالا برده‌اید- اون وقت٬ این خودکشی شما٬ دیگه هیچ ارزشی نداره!

پیرمرد و قیچی

[زن رو به پیرمرد]

کی گفت به قیچی من دست بزنی؟ هــــــان؟ چرا به قیچی من دست می‌زنی؟ مگه خودت قیچی نداری؟ چرا به وسایل شخصی دیگران دست می‌زنی؟ چراااااااااااااا قیچی من رو استفاده می‌کنی؟ هـــان؟ این قیچـــی منــــــه! اونی هم که اونجاس قیچی تواِ. می‌فهمـــی؟ این قیچی یه مَ نه! اون هم قی چی یه تو اِ. چرا یه چیز رو باید صد دفعه تکرار کنم؟ هــــــان؟! هـــــان؟

[عروس خانه با عصبانیت به سمت کمد لباس‌ها می‌رود و شرت پدرشوهر را از کشو در می‌آورد]

این چیه؟ هان؟ نمی‌بینی چیه؟ بگو دیگه! این چیه؟ این شرت تواِ! من می‌پوشم‌ش؟! نه! نمی‌پوشم! من شرت خودم رو می‌پوشم! می‌فهمی؟! من شُر ته خود دم رو می پــــــــو شم! تا حالا دیدی من شرت تو رو بپوشم؟ نـــه! هر کی تو این خونه شرت خودش رو می‌پوشه! من هم شرت خودم رو می‌پوشم! تو هم شرت خودت رو می‌پوشی! اون پسرت هم شرت خودش رو می‌پوشه! بابا به خدا قیچی هم همین‌جوریه! من قیچی خودم رو دارم، تو هم قیچی خودت رو داری! بعضی چیزا شخصیــــــه! دو نفر نمی‌تونن استفاده کنن! من با قیچی خودم کار شخصی دارم! می‌فهمی؟ کار شخصی! تو هم با قیچی خودت موی دماغ‌ت رو کوتاه ‌کن! حالا من نمی‌گم هرکی قاشق خودش رو داشته باشه. قاشق یه چیزیه که می‌شوریم‌ش تمیز می‌شه همه هم استفاده می‌کنن. ولی به خدا بعضی چیزا دیگه شخصیه! آهای ایها‌الناس من از دست این چی‌کار کنم؟! یکی بیاد به این بگه وسایل من رو استفاده نکنه! خسته شدددددددددم! خستــــــــــه شدم! خسته!

[پیرمرد گوش‌هایش سنگین است، چیزی نمی‌شنود، خسته است و آرام، پلک‌هایش پایین می‌آید]

مرگ

- تو که نمی‌میری، نه؟
- نه، هیچ‌وقت

هنرمند

اون هنرمند بود
باهوش
و البته، خیلی هم شجاع

گه و کثافت

- ببخشید می‌تونم یه سوالی ازتون بپرسم؟
- بله، بفرمایید
- این همه گه و کثافت چه طوری وارد زندگی شما شده؟
- شما چیزی که وارد زندگی من شده باشه نمی‌بینید، هیچ‌چیز
- یعنی این همه گه و کثافت...؟
- بله جانم، بله

شاخ گاو

باورم نمی‌شه
دارم شاخ در می‌آرم!
بیا بیرون
- من؟ من از دسشویی بیام بیرون؟
- نه بابا، شاخ، با شاخ هستم، شاخ باس بیاد بیرون
ولی چه فایده
هنوز یه گوساله هستم
مونده تا گاو بشم

محصولِ ۱۳۸۶ خرداد ۱۸, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

بهار آزادی

یک هزار و نه‌صد و هشتاد و شش سکه‌ی بهار آزادی به نیت چهارده معصوم

گاوچرون

شليك نكنید ما گاوچرون نيـــــستيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم!

محصولِ ۱۳۸۶ خرداد ۱۷, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

زمان

زمان، تنها در زندگی انسان است كه معنا دارد. بعد از مرگ، زمان معنایی ندارد. چیزی به نام زمان وجود خارجی ندارد كه بخواهد معنای خود را از دست بدهد. زمان ساخته‌ی ذهن بشر است و هم تنها در ذهن او جای دارد. پرداختن به این پرسش كه خداوند٬ قبل از انفجار بزرگ چه می‌كرده است و كجا بوده است نیز بی‌معناست. خدایی كه می‌شناسیم، که می‌شناسم٬ نه حادث است، نه قدیم.

محصولِ ۱۳۸۶ خرداد ۱۶, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

در حال گندیدن

سلام
با توجه به این‌که خیلی وقته چیزی اینجا ننوشته‌ام و برای این‌که یادم نره که یه زمانی من هم وبلاگ می‌نوشتم، فردا پس فردا یه چیزی از چیزهایی که توی مخ‌ام در حال گندیدنه رو انتخاب می‌کنم و می‌نویسم.

خدایا این دلیل غیر اخلاقی رو زودتر تموم کن من می‌خوام وبلاگ بنویسم
با تشکر
ناآرام

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.