the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

به بهار بگویید اگر می‌تواند امسال نیاید

- بهار شده
- نشده، سرده هوا
- امروز چند تا درخت دیدم جَوونه زده بودند
- سرده هوا
- با سرما نمی‌شه درخت‌ها رُ فریب داد. بهار که از راه برسه، درخت‌ها جوونه می‌زنن. اصلن براشون مهم نیست هوا هنوز سرده یا نه
- تقویم دارن مگه درخت‌ها؟
- عن نشو دیگه...! می‌گم بهار شده بگو چشم
- چشم
- در زندگیِ هر درختی تقویمی هست که روحِ او را می‌خراشد
- چه قشنگ...
- در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را در انزوا آهسته می‌خورد. و می‌تراشد. اين دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عمومن عادت دارند که...
- :))
- درد!
- :|
- چه لباس قشنگی پوشیدی... لباسِ نو مبارک...! مالِ عیده؟
- نو نیست
- من نمی‌دونم این اخلاق از کی بین ایرانی‌ها مد شده که هر وقت به هرکی می‌گی لباسِ نو مبارک می‌گه نو نیست. خب اگه نوئه بگو نوئه دیگه. چرا عن می‌کنی خودتو؟ هفته‌ی پیش هم عطر زده بودی، گفتم عجب عطر خوش بویی زدی، گفتی عطر نیست. تخم سگ خب وقتی عطر می‌زنی بگو عطر زدی دیگه چرا می‌گی عطر نیست؟
- عطر نبود خوب، وقتی عطر نبود بگم عطر بود؟
- من فک کنم تو بری ماهی‌گیری هم وقتی ماهی بگیری به‌ت بگن آفرین عجب ماهیِ قشنگی گرفتی بگی ماهی نیست. پس اون چیه افتاده توی تورت؟ عن گرفتی از رودخونه؟
- بی‌تربید!

محصولِ ۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خواب

دیشب خواب مسخره‌ای دیدم
داشتم می‌رفتم. یه خانمی به‌م نزدیک شد گفت با من بیا، یه نفر می‌خواد تو رُ ببینه. گفتم کی می‌خواد من رُ ببینه؟ گفت یه دختریه. بیا بریم. به‌ش گفتم ببین خانم! من به هیچ چیزی اعتقاد ندارم! این رُ همین اول می‌گم که در جریان باشید! وقتی می‌گم هیچ چیزی یعنی هیچ چیزی! گفت باشه مهم نیست. بیا بریم
نمی‌دونم چه‌طوری شد رسیدیم به یه جایی که شبیه یه روستا بود. از چند تا کوچه رد شدیم. خونه‌ها پلکانی ساخته شده بودند. سقفِ یه خونه حیاطِ یه خونه‌ی دیگه بود. رسیدیم به یه خونه‌ای. به‌م گفت برو اون‌جا لب پنجره بشین (از بیرون). رفتم لبه‌ی پنجره نشستم. کنارِ یه پیرزن نشستم. از پنجره توی خونه پیدا بود. دور تا دور آدم نشسته بود. همه‌شون پیرمرد و پیرزن بودند. جلسه تشکیل داده بودند. به پیرزنی که کنارم نشسته بود گفتم این‌جا چه‌خبره؟ گفت فکر می‌کنی دختره چه شکلیه؟ گفتم دختره؟! کدوم دختره؟! همین‌که داشتم با پیرزنه حرف می‌زدم دیدم یه نفر پشتِ سَرَمه. نگاه کردم. یه دختری در فاصله‌ی چند متری ایستاده بود و داشت ورد می‌خوند. سرش رُ می‌چرخوند و یه چیزی زمزمه می‌کرد. تا نگاه‌اش به نگاه‌ام افتاد به سمت من فوت کرد و فرار کرد! خواب‌ام ادامه داشت ولی تا همین‌جاش یادمه
آیا این خواب به جادویی که [این‌جا] در موردش نوشته بودم ارتباطی داره؟

محصولِ ۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

رسواترین رویاها

توی status ِ یاهو مسنجرم نوشته بودم رسواترین رویاها (برگرفته از شعری از علی صالحی). یه نفر اومد به‌م گفت یعنی چی اینی که نوشتی؟ گفتم نمی‌دونم، خودت بگو. گفت بگو، می‌خوام بدونم. گفتم هرچی تو فکر کنی منظورم همون بوده. گفت پس تو به نظریه‌ی مرگِ مولف اعتقاد داری؟ گفتم آره. فک کنم همین‌طوری باشه!

چند شب پیش رفته بودم خونه‌ی خواهرم. شب نشینی کردیم. یه جور خاصی البته. نشستیم با خواهرم آب میوه گرفتیم خوردیم. آبِ سیب. آبِ هویج. آبِ انار. آبِ لیمو. آبِ پرتغال. قشنگ یه سبد میوه جلومون بود، تموم‌اش کردیم! توی این لیوان بزرگ‌ها خوردیم. شوهر خواهرم هر لیوانی رُ که تموم می‌کردیم می‌گفت برای یه پیکه دیگه آماده هستید؟

اگرچه تا صبح زیاد دست‌شویی رفتم، ولی غم سم نبود. هرچی شاشیدم فایده‌ای نداشت. شاید هم بود و من از پس‌اش بر نیومدم

بعدش دوست دارم یه روزی برسه، که اگر یه نفر ازم پرسید اسم‌ات چیه؟ بگم نمی‌دونم، بذار نگاه کنم. بعد توی جیب‌ام دنبال یه کاغذی، چیزی بگردم که شاید نشونی از من توش باشه. اسمی، آدرسی... بعد هیچی پیدا نکنم جز چند تا کاغذ پاره که به هیچ دردی نمی‌خورن. فکر نمی‌کنم هم کسی منتظر جواب بمونه که آخرش بخوام به‌ش بگم شرمنده، چیزی پیدا نکردم، نمی‌دونم

محصولِ ۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

ردی از بی‌هودگی

من یاد گرفته‌ام که نباید هیچ‌وقت سر یک شناگر رُ زیر آب نگه دارم
همون‌طور که انتظار ندارم یک روز بدی‌های من باعث بشه سرم برای همیشه زیر آب باقی بمونه

من یاد گرفته‌ام که همون‌قدر که می‌تونم درد بکشم می‌تونم باعث درد کشیدن دیگران باشم
من یاد گرفته‌ام که همون‌قدر که می‌تونم متنفر باشم می‌تونم باعث ایجاد احساس تنفر در دیگران باشم

من یاد گرفته‌ام که هیچ چیزی برای همیشه خوب یا بد نیست. چیزی که امروز برای من خوبه برای خیلی‌ها بد و فردا که برای خیلی‌ها خوب، ممکنه برای من بد باشه

من یاد گرفته‌ام که داوری، سخت‌ترین ِ کارهای دنیاست
من یاد گرفته‌ام که برای شنا کردن
تنها به مقدار کمی آب نیاز هست

محصولِ ۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

** زبان امروز **

برق رفتگی = power outage

فعلی که برای «برق رفتن» استفاده می‌شه این هست:
go out

when the power goes out
وقتی برق می‌ره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همون‌طور که می‌دونید silent یعنی ساکت و silence هم یعنی سکوت. اما silence معنی ساکت کردن هم می‌ده. یعنی از silence به‌عنوان فعل هم استفاده می‌شه. مانند:

They will attempt to silence you
آن‌ها تلاش می‌کنند که تو را ساکت کنند

توی فیلم Mulholland Dr یه جایی‌اش بود این دختره از خواب پا شده بود می‌گفت سی لِنسه! سی لِنسه! به اسپانیایی می‌گفت

محصولِ ۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

با جاسوس‌ها مهربان‌تر باشیم

وقتی از بیرون به پدیده‌ی جاسوسی نگاه می‌کنی، جاسوس کسی نیست جز یک خائنِ وطن‌فروش. اما وقتی به آدم پیشنهاد جاسوسی داده می‌شه همه چیز فرق می‌کنه. دیگه هویتِ من و کشورم شرفِ من نیست! این اطلاعاته که باعث می‌شه من فکر کنم واقعی هستم. ناموس و شرف‌ام می‌شه این‌که همیشه مواظب باشم کاری که از من خواسته شده به درستی انجام بشه، در حالی‌که به دیگران لبخند می‌زنم و وانمود می‌کنم که هنوز یکی از اون‌ها هستم، درست مثل وقتی که ملیت‌ام بخشی از ناموس‌ام بود. همه‌ی تفریح‌ام می‌شه رسیدن به کافه‌ی همیشگی بدونِ این‌که کسی تعقیب‌ام کرده باشه. همه‌ی هیجان زندگی‌ام می‌شه برگشتن از سرِ کوچه‌ای که همه‌ی خاطراتِ کودکی‌ام اون‌جا شکل گرفته، فقط به این خاطر که فکر می‌کنم ممکنه کسی تمام ِ راه دنبال‌ام بوده باشه.
دوستان
جاسوس یک بیمار نیست. باور کنیم جاسوس‌ها هم آدم‌های همین اجتماع هستند. کمک کنیم همون‌جوری که دوست دارند زندگی کنند.
تعقیب‌شون نکنیم. بذاریم با خاطرات‌شون زندگی کنند.

همه‌اش چند تا صفره

یه نفر رفته بود ipod بخره. چند جا قیمت کرده بود از دویست و شصت تومن تا دویست و سی تومن. بعد رفته بود توی یه مغازه‌ای که روی ipod برچسب زده بود ۲۳۰ تومن. از یارو پرسیده بود این ipod ها چنده؟ مغازه‌دار هم گفته بود ۲۱۰ تومن. (چون فروش نداشت می‌خواست ارزون‌تر بده)
همین‌طور که می‌بینید اختلاف بیست‌هزار تومنی‌ای که این وسط وجود داره فقط یه چیزیه که تو ذهن فروشنده هست. چند تا صفر که از زبون خارج می‌شه و تبدیل می‌شه به بادِ هوا. به نظر من کلِ زندگی هم فرقِ زیادی با این بیست هزار تومن نداره. با یه چیزهایی درگیر هستیم که فقط توی ذهن‌مون وجود داره. چیزهایی که هر روز می‌بینیم، چیزهایی که ساخته‌ی ذهن بشر هستند، چه فرقی دارند با صفرهایی که از دَهَنِ یه فروشنده خارج می‌شه؟

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.