the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۸, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

دنياي موازي (1)

اميدوارم نوشتن مطالب زير باعث دردسر نشه. خب، نمي‌دونم از كجا بايد شروع كنم. موجوداتي كه مي‌خوام در موردشون صحبت كنم تقريبن شبيه ما هستند. منظورم اينه كه در نگاه اول نمي‌شه به راحتي اون‌ها رو از يك آدم معمولي تشخيص داد، اما فرق‌هاي كوچكي وجود داره. قبل از اين‌كه به اين تفاوت‌هاي كوچك اشاره كنم بد نيست كمي در مورد چند تفاوت جالب فيزيكي صحبت كنيم. اولين مورد مربوط مي‌شه به اندازه‌ي قد زن و مرد. بر خلاف ما آدم‌ها كه در حالت عادي مردهايمان بلندتر از زن‌ها هستند، چيزي كه به وضوح در بين اون‌ها ديده مي‌شه بلندتر بودن قد زن‌هاست كه البته موارد استثنايي هم هميشه وجود داره. مورد دوم در مورد سرعت رشد بچه‌ها و رسيدن به سن بلوغ هست. مي‌تونم بگم هر بچه در حالت عادي تقريبن بعد از بيست سال به اندازه‌ي يك بچه‌ي ده دوازده ساله‌ي انسان رشد مي‌كنه و معمولن در سنين بين بيست تا سي سالگي هم رشدشون كامل مي‌شه. نمي‌شه گفت ما بيشتر عمر مي‌كنيم يا اين‌ها. نمي‌دونم، شايد هم بشه. فعلن در همين حد بدونيد كه زمان براي ما و اين موجودات به يك سرعت نمي‌گذره. يعني زمان براي ما تقريبن دو برابر سريع‌تر از زمان براي اون‌ها مي‌گذره. فهم اين موجودات هنوز به اندازه‌اي نيست كه خيلي چيزهايي كه براي ما عادي هستند رو درك كنند. اين هم باز به اين معني نيست كه ما انسان‌ها باشعورتر از اين‌ها هستيم! ما به دو دليل فعلن از اون‌ها قدرت فهم بيش‌تري داريم. اول اين‌كه زمان براي ما سريع‌تر مي‌گذره و براي همين در طول ساليان گذشته ذهن‌مون سريع‌تر از ذهن اون‌ها تكامل پيدا كرده. دوم اين كه اين موجودات نزديك به هزار سال بعد از انسان آفريده شده‌اند. با وجود تمام اين تفاوت‌ها اون‌ها قدرت‌هاي ذهني وحشت‌ناكي هم دارند كه تصورش هم براي ما ممكن نيست.

دوست دارم بيشتر در اين باره بنويسم. اما فكر مي‌كنم لازم باشه يكي دو هفته صبر كنيم. اگر مشكل خاصي نبود ادامه خواهيم داد.

** زبان امروز **

چند تا كلمه:

رومينگ تلفن همراه- roaming
roam يعني پرسه زدن

دوپينگ- doping
dope يعني داروهاي غيرقانوني مثل ماريوانا

لباسي كه به‌ش مي‌گيم پوليور در انگليسي همون pullover هست.
اگر به معني pull و over دقت كنيم مي‌بينيم كه پوليور يعني لباسي كه از رو مي‌كشيم روي سرمون.

غول (ghoul- گول)
نمي‌دونم غول از فارسي وارد انگليسي شده يا گول از انگليسي وارد فارسي شده

هاله (halo)
هاله در انگليسي HEILO خونده مي‌شه. باز هم نمي‌دونم از كدوم زبان به كدوم زبان وارد شده.

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۷, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

سكوت

Whatever the words that you hear,
Somehow the meaning is clear,
We're all on the same ship together, moving on,

From the first time that life could be heard,
To the last sounds of men on this earth,
The question is always the same,
where are we going,
where are we
going?


پيوند

[هميشگي]

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۵, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

افسانه‌ي بانوي هفت آسمان

مي‌گويند هر چند سال يك‌بار سري هم به ما مي‌زنند و آرزويي را برآورده مي‌كنند، براي هرآن‌كه آرزويي داشته باشد. مي‌گويند براي ديدن‌شان، نيم‌نگاهي به آسمان كافي‌ست اگر به اندازه‌ي كافي ستاره داشته باشد. فقط ممكن است نتواني ستاره‌ي بانوي شب‌هاي آسمان را بيابي، پيش از آن‌كه رفته باشد. مي‌گويند بانوي هفت آسمان آن‌قدر مهربان است كه اگر ببيني با خودت فكر مي‌كني، نبايد كه جز تو، كس ديگري را داشته باشد.


** زبان امروز **

"هيچ هايك" (hitch-hike) يعني سواري مجاني گرفتن

روش كار هم اين‌جوريه كه اول كنار جاده مي‌ايستيد، بعد دست راست‌تون رو طوري مي‌بريد بالا كه به بدن خودتون و طول جاده عمود بشه. سپس همه‌ي انگشتان به‌جز انگشت شست رو مي‌بنديد و منتظر مي‌مونيد تا يك راننده دل‌ش براتون بسوزه و سوارتون كنه.

اگر تابلوي زير رو هم كنار يك خيابون ديديد بايد بدونيد كه يك وقت هيچ هايكينگ نكنيد.

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۴, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

جنگ و كودكي (4)

خبرهايي كه از تهران مي‌رسيد زياد جالب نبود. مي‌گفتند حملات هوايي بيشتر شده و هر شب اتفاق مي‌افته. بالاخره شبي كه بايد سوار هواپيما مي‌شديم و برمي‌گشتيم فرا رسيد. نيمه شب بود كه رسيديم تهران. هواپيماهاي عراقي هم با ما رسيده بودند. برق فرودگاه مهرآباد قطع بود و تمام سالن‌ها تاريك. از بيرون فقط صداي تيراندازي به گوش مي‌رسيد و از داخل هم صداي جيغ و داد ضعيفه‌ها. خيلي ترسيده بودم. تنها كاري كه بايد مي‌كرديم اين بود كه دست هم رو محكم بگيريم تا توي تاريكي گم نشيم. نمي‌دونم چه‌قدر توي فرودگاه بوديم، ولي ان‌قدر طولاني بود كه خوابم برد. وقتي بيدار شدم ديدم توي بغل بابام هستم و داريم وارد خونه مي‌شيم. خوشحال بودم كه به خونه برگشتيم.
اواسط زمستون حملات هوايي به قدري زياد شده بود كه مدارس تعطيل شدند. همه از تهران مي‌رفتند. ما هم يك شب هرچي لازم داشتيم جمع كرديم. سر راه دايي رو ديديم، كليد خونه رو به‌ش داديم و راه افتاديم. رفتيم.

بركه‌ي باراني

[اصلاح1] + [اصل]

شايد اين اولين باري بود كه بركه‌ي كوچك وسط جنگل، چنين چيزي را در دل تاريكي شب تجربه مي كرد. اولين بار بود كه صداي افتادن قطره‌هاي اشك در آب، جغدي را كه بر روي درختي در همان نزديكي لانه داشت، مانند سنجاقك‌هاي كنار بركه از خواب بيدار مي‌كرد. ماهي‌هايي كه بر روي آب آمده بودند از خود مي‌پرسيدند كه اين دختر براي چه گريه مي‌كند؟ و ماه، در حالي‌كه به نيمه‌ي راه خود در آسمان رسيده بود، بدون پرسيدن هيچ سوالي به تصوير لرزان خود در آب و دختر هم با چشمان نيمه‌بازش، به چهره‌ي نوراني ماه در آسمان نگاه مي كرد...

** زبان امروز **

اون قديم مديم‌ها اين خارجي‌ها يك جور ديگه حرف مي‌زدند

مثلن به you مي‌گفتند thee
مثلن مي‌گفتند I love thee

به your هم مي‌گفتند thy
مثلن به اين جمله از آقاي shakes توجه كنيد:

Ah, kill me with thy weapon, not with words!
Shakespeare, III Henry VI

يا مثلن به has مي‌گفتن hath
باز هم:
He hath heard that men of few words are the best men.
Shakespeare, Henry V

th در thee و thy مثل th در this تلفظ مي‌شه
th در hath مثل th در think تلفظ مي‌شه
اين رو گفتم كه اگر يك روز رفتيد خارج و خواستيد به سبك قديمي‌ها صحبت كنيد يك وقت سوتي موتي نديد. همون‌طور كه خودتون هم بارها شنيده‌ايد اين روزها دشمن به انحاء مختلف در كمين نشسته تا از كوچك‌ترين اشتباهات ما سوء استفاده كنه. خيلي بايد دقت كنيد.

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۱, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

اعتقاد

- مي‌بيني خورشيد چه قدر زيبا در آسمون مي‌درخشه؟
- متاسفم؛ مي‌دوني كه من به ماه و خورشيد و اين جور چيزها هيچ اعتقادي ندارم.

** زبان امروز **

ever دو تا معني داره. يكي به معني "at any time" يا "در هر زماني".
چند تا مثال:

Nothing ever happens here
هيچ وقت اين‌جا اتفاقي نمي‌افته

more than ever يعني بيشتر از هر زماني
We are spending more money than ever
ما داريم از هر زماني بيشتر پول خرج مي‌كنيم

hardly ever هم يعني "به سختي يك زماني" (تقريبن هيچ‌وقت)
It hardly ever rains here
اين‌جا تقريبن هيچ وقت بارون نمي‌آد

forever هم كه ديگه خيلي معروفه. يعني هميشه و تا ابد
for ever جدا هم نوشته مي‌شه

as ever يعني مثل هر زمان ديگه‌اي، مثل هميشه (as always)، طبق معمول
As ever, Joe was late
جو مثل هميشه دير كرد

معني دوم ever "هميشه" يا همون always هست
اگر ever به صورت پيش‌وند به يك صفت بچسبه اون صفت هميشگي مي‌شه.

مثلن evergreen يعني هميشه سبز
everlasting يعني هميشه ادامه‌دار
ever-available يعني هميشه موجود
ever-increasing يعني هميشه در حال افزايش

محصولِ ۱۳۸۵ آبان ۲۹, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

پينوكيو

» پينوكيو فكر مي‌كرد شهربازي جايي هست كه در اون به همه‌ي آرزوهاش مي‌رسه. اما آخرش ديگه نمي‌تونست به كسي بگه كه واقعن اين‌طور نيست. زندگي هم دقيقن همينه. آخرش هيچ‌كس حرفت رو باور نمي‌كنه. مهم نيست چه‌قدر فرياد بزني.

It doesn't cost anything; So here's a free hug for you be'fore we say goodbye:

» شما تا حالا ديده‌ايد كسي از تمام گذشته و حال و آينده‌ي ديگران خبر داشته باشه؟ گذشته و حال زياد غير منطقي نيست، اما چطور ممكنه يك نفر اين‌قدر راحت از آينده‌ي ديگران باخبر باشه؟

- تو اولين دوستي هستي كه من باهاش صميمي شده‌ام
- من هم همين‌طور
- واقعن؟! :)
- آره، من هم اولين دوستي هستم كه تو باهاش صميمي شده‌اي

Every weblog in blogspot realm has a permanent address which can never be changed. I don't think it's that hard to understand what I mean. Use it if needed.

» به خاطر بسپار:
شكست، عدم موفقيت نيست
شكست يعني، عدم پيروزي

يك شعر از يك آشناي آمريكايي به اسم مستعار deathwing:
Time is changing
Dreams are becoming whole
The little things in life are happening
My paradise is near
The dream world is touching
The dreams are all around
Fantasy is coming alive in your eyes

** زبان امروز **

يك نفر كه در انگليس زندگي مي‌كنه يك دفعه به‌م گفت:
I'm dog tired
dog tired احتمالن يعني كسي كه مثل سگ خسته باشه ديگه. فكر نمي‌كنم معني ديگه‌اي داشته باشه.

خسته همچون سگ و چون كوه استوار

محصولِ ۱۳۸۵ آبان ۲۵, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خبر از آينده

باور كردن چيزهايي كه الان مادرم برام تعريف كرد خيلي سخته
من الان واقعن اين‌جوري هستم:
بعدن براتون تعريف مي‌كنم. در مورد غيب‌گويي و خبر از آينده
يك نفر پته‌ي همه‌ي ما رو ريخته روي آب! (پته يعني چي؟)

جاي هميشگي

جايي كه هر شامگاه در آن به خواب مي‌روي را به خاطر بسپار
آن روز صبح كه در جاي هميشگي خود از خواب بر نمي‌خيزي را هم

سفر بي‌پايان

نمي‌دانم سفرم را كي آغاز كردم
چند سال در راه بودم و
كي به اين‌جا رسيدم
تنها چيزي كه به ياد دارم اين است كه فرمان رسيد:
بايست
و حالا سال‌هاست كه منتظر فرمان بعدي، تنها ايستاده‌ام
تنهاي تنها
شايد براي هميشه

نگاهي متفاوت

اين سه را من با يك نگاه فهميدم
كه خداوند نگاه را
و تفاوت را
و نگاهي متفاوت را
همه با هم آفريد
من اين بار، با نگاهي متفاوت فهميدم

** زبان امروز **

دو نوع زنبور داريم
bee (زنبور عسل-همين توپول موپول ها)

wasp (واسپ) از همين‌هايي كه نيش مي‌زنند

محصولِ ۱۳۸۵ آبان ۲۳, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

پروانه

يك نقل قول از مل گيبسون در فيلم [signs]:

"هيچ كس مراقب ما نيست برادر، هيچ كس
ما همه تنها هستيم..."

+ سينما ماورا يك فيلم فرانسوي به اسم [پروانه] پخش كرد. يك دختر پنج شش ساله و يك [پيرمرد] مي‌رن كوهستان براي شكار پروانه. اين هم چند تا ديالوگ بين دختر و پيرمرد (تمام گفتگوها رو دختر شروع مي‌كنه) براي كساني كه فيلم رو نديدند:

- من وقتي بزرگ بشم خيلي بزرگ مي‌شم
- بزرگ مثل چي؟
- مثل [Edith Piaf]
- اديت پياف؟ اما اون كوچولو موچولو بود
- مامانم مي‌گه اون بزرگ‌ترين خواننده بود

- وقتي عشق رو بايد ثابت كني پس اعتمادي وجود نداره
و وقتي اعتمادي وجود نداره پس عشقي وجود نداره!

- سال 2050 مردم 150 سال عمر مي‌كنند
- اما اين چيزي رو عوض نمي‌كنه
- چرا؟
- چون زندگي فقط يك ثانيه است و
بعد ثانيه‌ي بعد و
بعد ثانيه‌ي بعد
تيك، تاك، تيك، تاك، تيك، تاك

- اسم من بايد Elisa مي‌شد اما يه i كم داره. Elisa خلاصه‌ي اليزابته (Elisabeth)؟
- بله
- Elsa خلاصه‌ي چيه؟
- گمونم هيچي
- خوبه
- چطور خوبه؟
- خوب نيست آدم خلاصه باشه

- بچه‌هاي سقط شده آخرش چي مي‌شن؟
- هيچي
- هيچي كه خيلي بده

همين بود. تموم شد
+ يك شعر از فريدون مشيري:

"ستارگان بلند
كبوتراني در بند مانده را مانند

شهاب شعله‌وري ناگهان ز دام گريخت
به شام تيره‌ي ما، رنگ روشنايي ريخت

من از ميان قفس،
شادمانه بانگ زدم:
نشانه‌اي ز رهايي
ستارگان دانند!"
:)

محصولِ ۱۳۸۵ آبان ۲۱, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خوان نعمت

از جمله‌ي آداب بر سفره‌ي طعام آن است كه غذايت را ببويي پيش از آن‌كه بر دهان نهي اگرچه تكه‌اي كوچك از قرصي نان باشد كه بزرگان گفته‌اند خوان نعمت را نشايد بر سر آن نشستن و بي هيچ حظّي برخاستن كه چون اين كني چنان است كه هيچ نخورده باشي

خواهش

مي‌تواني كه مرا از آن‌چه حقيقت مي‌پندارم‌ رها گرداني؟
مي‌دانم كه مي‌تواني
پس رها گردان
رها گردان
رهايم گردان!

** زبان امروز **

بعضي وقت‌ها مي‌شه:
به 'ت' گفت 'چ' اگر قبل از 'ي' باشه
به 'د' گفت 'ج' اگر قبل از 'ي' باشه
به 'ز' گفت 'ژ' اگر قبل از 'ي' باشه

مثال:
would you
ووج يو
glad to meet you
گلد تو ميچ يو
as you know
اژ يو نو

محصولِ ۱۳۸۵ آبان ۱۶, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

دو راهي

آن‌طور در چشمان من نگاه مكن!
تو اگر به اندازه‌ي من در زندگي
(كاش مي‌دانستي دو راهي يعني چه)
بر سر دو راهي، مانده بودي
تو اگر مي‌دانستي دو راهي يعني
لحظه‌ي خوفناك ترس و ترديد هنگام انتخاب
انتخاب نور و تاريكي
عشق و نفرت
خير و شر
راه و بيراه و
ديدن يا نديدن
تو اگر مي‌دانستي كه انتخاب يعني
يا مرگ يا زندگي
آن‌طور در چشمان من نگاه نمي‌كردي!

پ.ن. يك خط رو حذف كردم

** زبان امروز **


چند تا كلمه هستند كه نبايد اشتباه تلفظ بشن

آخر كلمات wear (پوشيدن-مستعمل شدن) و tear (پاره كردن-خراب كردن) و bear (خرس-حمل كردن) به‌صورت ER تلفط مي‌شه نه IER
ولي آخر كلمات weary (خسته) و tear (اشك) و beer (شراب) به‌صورت IER تلفظ مي‌شه.

teddy bear (تدي بر) رو كه مي‌شناسيد؟

محصولِ ۱۳۸۵ آبان ۱۳, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

جنگ و كودكي (3)

پروازمون تا سوريه چهار پنج ساعت طول كشيد. در طول مسير، يك بار كه از پنجره به پايين نگاه كردم ديدم روي دريا هستيم. حالا اگر گفتيد در طول مسير بين ايران و سوريه چه دريايي وجود داره؟ نكته اين‌جاست كه به دليل جنگي كه بين ايران و عراق وجود داشت هواپيما بايد عراق رو دور مي‌زد تا به سوريه برسه. به همين دليل در اون لحظه ما يا از روي درياي خزر رد مي‌شديم يا درياچه‌ي اروميه. درياچه‌ي اروميه منطقي‌تر به نظر مي‌رسه. شايد هم يكي از درياچه‌هاي تركيه بود، من چه مي‌دونم. بعد از ظهر كه به سوريه رسيديم با يك ميني‌بوس رفتيم هتل.
سوريه كشور جالبي بود. چند تا چيز خيلي زياد داشت. سياه‌پوست و فروشنده‌ي دوره‌گرد تا دل‌تون بخواد! البته دو تا چيز هم بود كه اون‌جا پيدا نمي‌شد: قند و آجر. اصولن در فرهنگ كشور سوريه چيزي به اسم قند وجود نداشت و فقط از شكر استفاده مي‌شد.
ظاهر شهر دمشق هم خوب بود. شب‌هاي خيلي قشنگي داشت. خيابون‌هاش واقعن ديدن داشت.
هر وقت كه سوار اتوبوس مي‌شديم يكي از چهارگوشه‌ي بليت رو در يك دستگاه مي‌زديم و گوشه‌ي بليت بريده مي‌شد. يعني از هر بليت چهار بار استفاده مي‌شد. راننده هم راه نمي‌افتاد توي اتوبوس بليت جمع كنه!
يك روز صبح كه هوا تاريك بود و برف شديدي مي‌باريد، ما رو بردند به مرز سوريه و اسراييل. رفتيم از ساختمان‌هاي خرابه‌اي ديدن كرديم كه زماني در دست اسراييلي‌ها بودند. جايي كه رفته بوديم حداكثر دويست سي‌صد متر با مرز اسراييل فاصله داشت، چون يادم هست كه چراغ‌ها و سربازهاي اسراييلي به‌خوبي از دور ديده مي‌شدند. فكر كنم رفته بوديم بلندي‌هاي جولان. عجب برفي مي‌باريد!

** زبان امروز **

Hearty Consent يعني رضايت قلبي. همون‌طور كه مي‌بينيد اين دو عبارت بسيار شبيه هم هستند. به احتمال زياد "رضايت قلبي" دقيقن از روي Hearty Consent ترجمه و وارد زبان فارسي شده.

I dare say Mr Bingley will be very glad to see you; and I will send a few lines by you to assure him of my hearty consent to his marrying whichever he chooses of the girls.

dare يعني جرات داشتن. dare say يعني با جرات گفتن. I dare say يعني با اطمينان مي‌گم (به جرات مي‌گم).
I dare say هم دقيقن كلمه به كلمه ترجمه و وارد زبان فارسي شده.

محصولِ ۱۳۸۵ آبان ۱۲, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

جي يو آي دي

چقدر سخت مي‌شه شما رو به حرف زدن وا داشت! :) اگر به ادعاي پيامبري يا خاويار يا بيماري‌هاي واگيردار علاقه نداريد عيب نداره، خودتون يك موضوع پيشنهاد بديد، من پايه‌ام كه در مورد هر چيزي باهاتون صحبت كنم!
اگر كم حرف باشيد حوصله‌م سر مي‌ره‌ها...!
خوبي persianblog اين بود كه وقتي بلاگم رو آپ مي‌كردم توي صفحه‌ي اول در ليست آخرين آپ‌ها ديده مي‌شد و هميشه چند تا رهگذر عبوري وجود داشتند كه حداقل جواب سلام آدم رو مي‌دادند!
من وقتي حوصله‌م سر بره به كارهاي محيرالعقول فكر مي‌كنم. مثلن به جي يو آي دي فكر مي‌كنم.
[GUID Generator]
گايد خيلي كاربرد داره. دوست داريد با كاربردش بيشتر آشنا بشيد؟ ;)

محصولِ ۱۳۸۵ آبان ۱۰, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

ديفتري

سلام
حال‌تون خوبه؟
لازمه كمي با هم رو راست باشيم. من الان ديفتري گرفته‌م. باورتون مي‌شه؟ مي‌دونم كه باورتون نمي‌شه. ولي حدس خودم اينه كه ديفتري گرفته باشم. حدس بابا و خواهرم هم همينه. ولي مامانم خيلي وقته كه ديگه هيچ حدسي در مورد من نمي‌زنه. حالم اصلن جالب نيست. فكر مي‌كنم خوردن خاويار براي درمان اين بيماري خيلي مفيد باشه. براي همين با اين‌كه از مزه‌ي خاويار اصلن خوشم نمي‌آد به اصرار اطرافيان روزي يك كاسه خاويار مي‌خورم. براي اين‌كه مزه‌ش هم برام قابل تحمل بشه اون رو با آبليمو و روغن زيتون و گل‌پر قاتي مي‌كنم. راستي شما خاويار رو همين‌جوري مي‌خوريد يا با چيزي قاتي مي‌كنيد؟

- ببخشيد تخصص شما چيه؟
- PF3D
- هـــــــــــــــا ايكه الا گفتي اي يني چه؟
- يعني Patrol Fighter 3D. پرواز شناسايي انجام مي‌دم.
- با كايت؟
- نه بابا، با هواپيما.
- همين هواپيماهاي بدون سرنشين؟ سخت نيست؟ خطر نداره؟

» تو هم مثل بقيه. چه فرقي مي‌كنه؟ من بدون تو هم مي‌ميرم!

- الو بفرماييد
- سلام قربان، من آريان هستم
- آريان؟ آريان ديگه چيه؟ (اين جمله رو با لهجه‌ي غليظ اراكي بخونيد)
- آريان هستم مي‌گم
- به! آريان. آريان ديگه كيه؟

روي ويترين پر از نوارهاي عطر بهشت ريخته بود. رفتم جلو ايستادم. گفتم مي‌تونم يكي از اين‌ها بردارم؟ گفت مي‌توني. (منظورم اين بود كه اجازه دارم؟ منظور اون آقا هم اين بود كه اجازه داري، وگرنه كسي در توانايي من در انجام اين كار شك نداشت). دستم رو كه جلو بردم بيشتر از يكي برداشتم. شايد ده تا. نه، نزديك بيست تا برداشتم. [كاربرد] اين نوارها رو گفته بودم؟

ادعاي پيامبري

يك سوال مي‌پرسم اگر دوست داشتيد جواب بديد:
بعضي‌ها مي‌گن پيامبران كساني بوده‌اند كه به دروغ ادعاي ارتباط با خدا رو داشته‌اند و تنها داراي يك سري توانايي‌هاي خاص بوده‌اند. سوال اينه كه پس معجزه‌هايي كه اين آدم‌ها انجام مي‌دادند چطور توجيه مي‌شه؟
اگر قبول كنيم كه اين معجزه‌ها واقعن اتفاق افتاده‌اند (چاره‌اي نداريم جز اين‌كه به تاريخ‌نويسان اعتماد كنيم) چطور مي‌شه قبول كرد كه اين معجزه‌ها توانايي خاصي بوده كه اين‌گونه افراد داشته‌اند. (يعني يا جادويي مي‌كرده‌اند كه ديگران بلد نبوده‌اند يا به چيزي فراتر از زمان خود علم داشته‌اند). اگر فرض كنيم كساني كه ادعاي پيامبري مي‌كرده‌اند، يك سري افراد نابغه بوده‌اند، پس چرا بعد از پيامبري كه ادعا كرد آخرين پيامبر خداست هيچ پيامبري نيومد؟ شايد هم اومده و من خبر ندارم؟ اگر اومده اسم دينش چيه؟ شايد هم اومده و ديني ارايه نكرده؟ براي متولد شدن دوباره‌ي يك نابغه كه بتونه با انجام چند معجزه، ادعاي پيامبري كنه به چند سال زمان نيازه؟ بيشتر از هزار سال؟
يك نفر در جواب اين سوال گفت دليلش اينه كه بعد از هزار سال شعور مردم انقدر زياد شده كه ديگه گول اين حرف‌ها رو نمي‌خورند. به نظر من اين جواب خيلي قابل قبول نيست. چون هنوز خيلي‌ها رو در اطراف خودمون مي‌بينيم كه به اندازه‌ي يك عرب سوسمارخور هم شعور ندارند.

** زبان امروز **

نمايشنامه نويس مي‌شه playwright نه playwriter

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.