the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۵ دی ۱۰, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

كريسمس

كريسمس مبارك!
باز هم كريسمس گذشت و من خواب موندم. ولي امسال نسبت به [پارسال] كمي پيشرفت كرده‌ام و دارم زودتر تبريك مي‌گم. (حالا كه خوب نگاه مي‌كنم مي‌بينم پارسال زودتر تبريك گفته بودم، امسال پسرفت داشتم)

كريسمس براي من و خيلي‌هاي ديگه يعني اسكروچ...!
يادتون هست؟ وقتي كه سكه‌هاي طلايي كه روي ميز براي شمردن چيده بود فرو مي‌ريخت، وقتي كارمندش كريسمس رو به‌ش تبريك مي‌گفت و در عوض سر كارمندش داد مي‌كشيد، وقتي كه توي برف‌ها راه مي‌رفت تا به خونه برسه، اون بچه‌اي كه يك پا نداشت، كابوس‌هايي كه مي‌ديد، ديوهايي كه بالاي سرش ايستادند، وقتي توي قبر انداختنش، و صبح كه توي برف‌ها راه مي‌رفت، پول‌هاش رو بين مردم تقسيم مي‌كرد و عيد رو به همه تبريك مي‌گفت. خيلي قشنگ بود! خيلي!

** زبان امروز **

كريسمس در انگليسي به شكل xmas هم نبشته مي‌شه

محصولِ ۱۳۸۵ دی ۹, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

صدام

اعدام شد
از بچگي منتظر رسيدن همچين روزي بودم. هر چند كه يك بار اعدام براش كم بود، اما اين نامرد با ذلت از دنيا رفت و همين دلم رو خنك مي‌كنه!

پ.ن. هيچ جوري نمي‌شه فهميد صدام واقعن اعدام شده يا نه، فقط مي‌شه اميدوار بود

محصولِ ۱۳۸۵ دی ۸, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خلبان شكاري

يك راننده‌ي تريلي در صورتي كه اين توانايي رو داشته باشه كه در سرعت‌هاي بالا هوشياري خودش رو از دست نده، مي‌تونه بعد از چهار يا حداكثر پنج ماه آموزش، تبديل به خلبان يك هواپيماي شكاري بشه. در واقع خلبان شدن نه نياز به سواد درست حسابي داره، نه عقل درست حسابي، نه هوش خاصي و نه هر چيز ديگه‌اي كه ممكنه فكرش رو بكنيد. داشتن اين چيزهايي كه گفتم يك امتياز محسوب مي‌شه، اما لازم نيست.

پ.ن. يادم رفت بگم، دندون‌هاي راننده هم بايد سالم باشه
پ.پ.ن. منظورم خداي ناكرده توهين به راننده‌هاي زحمت‌كش نبود، فقط مي‌خواستم يه توهيني به خلبان‌ها كرده باشم.

** زبان امروز **

seam يعني شكاف و درز
seamless يعني بي‌عيب و نقص. يعني چيزي كه درز نداشته باشه. يا همون چيزي كه خودمون تو فارسي هم مي‌گيم: چيزي كه مو لاي درزش نمي‌ره
مثلن seamless design يعني طراحي بي‌عيب و نقص

محصولِ ۱۳۸۵ دی ۶, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

رفع ابهام

يك مقدار تعجب كردم وقتي ديدم بعضي‌ها فكر كرده‌اند كه من مي‌خوام كركره‌ي اين‌جا رو پايين بكشم. فكر مي‌كنم سوء تفاهمي كه پيش اومده بيشتر به خاطر جمله‌هايي بود كه برداشت اشتباهي از اون‌ها كرده بوديد:

"ديگر دليلي براي وبلاگ نوشتن نمي‌بينيم"
جمله‌ي بالا يعني اين‌كه از اين به بعد بي‌دليل وبلاگ مي‌نويسم

"خدانگهدار"
پدربزرگ من اگر يك نفر رو خيلي دوست داشته باشه وقتي اون شخص رو مي‌بينه به‌ش به جاي سلام مي‌گه خداحافظ.
مي‌بينيد كه خدانگهدار الزامن به معني جدايي نيست. خداحافظ خيلي قشنگ‌تر از سلامه. نيست؟

ولي با همه‌ي اين‌ها فكر مي‌كنم اشكال از من بود كه فكر مي‌كردم اين جور چيزها براي شما عاديه. معذرت مي‌خوام.

پ.ن. اعتراف مي‌كنم هدفم سر كار گذاشتن بود. براي همين هم آخرش يه كوچولو معذرت خواستم ديگه!
ولي از من به شما نصيحت، من به عنوان كسي كه قبلن اين راه رو رفته و سرش به سنگ خورده به شما عرض مي‌كنم، هيچ‌وقت كسي رو سر كار نگذاريد. مي‌دونيد اگر ديگران بفهمند كه شما يك نفر رو سر كار گذاشته‌ايد چه قدر بد مي‌شه؟

پ.پ.ن. ممكنه آدرس وبلاگم رو هر چند وقت يك بار عوض كنم (همون‌طور كه تا حالا چهار بار عوض كرده‌ام) اما تا وقتي چيزي به اسم وبلاگ وجود داره ما هم وجود داريم.

محصولِ ۱۳۸۵ دی ۵, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

كفش نو

مي‌خوام يه كفش بخرم. ترجيحن كفشي كه توي سختي‌ها كم نياره و ديرتر پاره بشه. پيشنهاد شما چيه؟

** زبان امروز **

فرض كنيد در يك عصر بهاري از خونه مي‌آييد بيرون و مي‌بينيد كه همسايه‌تون هم با سگي كه تازه خريده مي‌آد بيرون كه برن دوتايي قدم بزنن. خلاصه بعد از اين كه سلام و احوال‌پرسي و اين حرف‌ها كنجكاو مي‌شيد كه از جنسيت سگ آگاه بشيد. از اين لحظه به بعد دو تا راه داريد اوليش اينه كه خودتون نگاه كنيد دوميش اينه كه از آقا يا خانم همسايه جنس سگش رو بپرسيد كه مي‌تونيد سوال زير رو بپرسيد:

Is it a she?


همسايه هم ممكنه بگه:
No, it's a he.

مي‌تونيد جاي he و she در سوال و جواب بالا رو با male و female عوض كنيد كه در اين صورت كمي رسمي صحبت كرده‌ايد.

حالا كه در مورد مذكر و مونث صحبت كرديم بد نيست دو تا كلمه‌ي ديگه هم ببينيم:
feminine (زنانه) FEM.E.NEN
masculine (مردانه) MASK.YE.LEN

محصولِ ۱۳۸۵ دی ۲, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

نصيحت پدرانه

"اين عصر و اين دوران جديد را بايد دوران امام خميني ناميد"
- مقام معظم رهبري

بامزه‌ترين تبليغي كه تا حالا از تلويزيون پخش شده در مورد يك بخاري بود كه نيازي به دودكش نداشت. طرز كارش هم اين جوري بود كه هر وقت اندازه‌ي مونوكسيد كربن در هوا به يك حد خاصي مي‌رسيد بخاري خاموش مي‌شد.(؟)

» من از مه رقيق صبحگاهي متنفرم. كسايي كه تا حالا توي مه گم شده‌اند بهتر مي‌فهمند من چي مي‌گم

- شب يلدات مبارك!
- از جلوي چشمم گم شو! اصلن حوصله‌ت رو ندارم
- :(
- ناراحت نشو. حالا اين شب يلدات كه گفتي چي هست؟
- :)

پيش پاي شما يك دوست عزيزي گفتند كه يك كتابي مي‌خواهند به ما بدهند كه ما هم بخوانيم و لذت ببريم. ما هم گفتيم الان داريم كتاب عقايد يك دلقك را مي‌خوانيم. ايشان هم گفتند كه اتفاقن همين كتاب را مي‌خواستند به ما بدهند. ما هم زياد تعجب نكرديم. ما در هر لحظه از زندگي آمادگي شنيدن هر سخني و ديدن هر منظره‌اي و خراب شدن هر سقفي بر سر و غرق شدن در هر دريايي را داريم. ما مدت‌هاست كه تا حد زيادي با زندگي كنار آمده‌ايم و ديگران را به تماشا نشسته‌ايم، بگذريم!

- يعني واقعن برادر كوچيكه از ايران مي‌ره؟!

+ "دلقكي كه به مشروب و الكل پناه ببرد، خيلي سريع‌تر از يك شيرواني‌ساز مست سقوط خواهد كرد" - [عقايد يك دلقك]

» نصيحت پدرانه‌اي كرده‌اند آقاي حافظ:

تا كي غم دنياي دني اي دل دانــــــــا
حيف است ز خوبي كه شود عاشق زشتي

ما هم چون هم خوب هستيم و هم دانــــــــا فكر مي‌كنيم كه حافظ با ما بوده‌اند. براي همين ديگر دليلي براي وبلاگ نوشتن نمي‌بينم. خدانگهدار

May your life be crowded with unexpected joys.
H. Jackson Brown Jr.

** زبان امروز **

فعلي كه براي مهماني دادن استفاده مي‌شه يا throw هست يا give

I am gonna throw a party next week.
The university threw a party to welcome them.
My mother's giving a small informal party this evening.

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۲۹, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

فكرها و آدم‌ها

آدم‌ها مي‌ميرند اما فكرها نه. فكرها نمي‌ميرند، آن‌ها زنده مي‌مانند اگر پيش از نابودي صاحبان‌شان، در جايي به ثبت رسيده باشند. همان‌طور كه افكار حافظ در ديوانش زنده ماند، افكار سعدي در نظم و نثرش، افكار بوعلي در نوشته‌هايش و افكار خدا هم، در قرآن.

آدم‌ها تغيير مي‌كنند و فكرهاي آنان هم. بيش‌تر وقت‌ها تغيير افكار چنان آرام صورت مي‌گيرد كه انگار چهره‌ات تغيير كرده باشد، مثل اين‌كه موهايت سپيد شده باشد يا خطي زير چشمانت افتاده باشد. آن قدر طول مي‌كشد كه وقتي خود را در آينه مي‌بيني گمان مي‌بري از همان اول همين بوده؛ تغييرات آن‌قدر در طول زمان رخ داده است كه انگار نه انگار؛ تو هماني كه بودي. اما گاهي اين تغيير افكار چنان ناگهاني رخ مي‌دهد كه شب مي‌خوابي و صبح كه بيدار مي‌شوي مي‌بيني تمام موهايت سفيد شده است. بله، آدم‌ها تغيير مي‌كنند، افكار آنان هم.

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۲۶, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

سوسمارها

يك) در مراسم اهداي مدال هاي وزن 105+ وزنه برداري بازي هاي آسيايي دوحه، گوينده زن عرب، از جمله «الجمهوريه العربيه الايرانيه» به جاي «جمهوري اسلامي ايران» براي معرفي كشورمان استفاده مي كند.
[منبع]

دو) مهمترين آثار طبيب و فيلسوف بزرگ ايراني، ابوعلي سينا:
الحكمه العروضيه، القانون في الطب، الحكمه المشرقيين، النجاه، الشفا، اشارات و تنبيهات.
از زماني كه اسلام بر ايران مسلط گرديد، عربي زبان مذهبي و اداري و نيز وسيله بيان علمي به‌شمار مي‌رفت و در كليه‌ي سرزمين‌هايي كه اسلام را پذيرفته بودند مورد استفاده قرار مي‌گرفت. لذا دانشمندان براي اين‌كه آثارشان در سراسر سرزمين‌هاي اسلامي خوانده و فهميده شود، ناچار بودند كتاب‌هايشان را به زبان عربي بنويسند. اين اجبار بعدها عموميت و ادامه يافت و به‌شكل سنت در آمد.[منبع]

سه) مقدمه‌ي نحوز مخشري در دست داشت و همي‌خواند ضرَبَ زيدٌ عمرواً و كان المتعدّي عمرواً گفتم اي پسر، خوارزم و ختا صلح كردند و زيد و عمرو را هم‌چنان خصومت باقي‌ست بخنديد و مولدم پرسيد گفتم خاك شيراز گفت از سخنان سعدي چه داري گفتم:

بليت بنحوي يصول مغاضبا ... علي كزيد في مقابلة العمرو
علي جرذيل ليس يرفع رأسه ... وهل يستقيم الرفع من عامل الجر

لختي به انديشه فرو رفت و گفت غالب اشعار او در اين زمين به زبان پارسي‌ست اگر بگويي به فهم نزديك‌تر است كه كلم الناس علي قدر عقولهم
[گلستان سعدي]

چهار) فارسي: من در دريا با كشتي مسافرت كردم

ترجمه‌ي عربي: اَبْحَرْتُ

پنج) من هيچ علاقه‌اي به زبان عربي ندارم

** زبان امروز **

در لهجه‌ي آمريكايي حرف t بعد از n معمولن يا تلفظ نمي‌شه يا تو دماغي تلفظ مي‌شه. منظور از تو دماغي اينه كه هوا به جاي خارج شدن از دهان از بيني خارج بشه.

مثلن در كلمات زير t بعد از n تلفظ نمي‌شه:

twenty, don't know, restaurant, department, student, internet, internationl, recent

نمونه‌ي بعضي از كلمات كه t بعد از n به‌صورت تو دماغي تلفظ مي‌شه:
sentence
clinton

tain هم در لهجه‌ي آمريكايي تو دماغي تلفظ مي‌شه:
britain
curtain
certain

مگر اين‌كه استرس كلمه روي tain باشه:
con'tain

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۲۳, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

شيوا

نمي‌دانم چه كسي گفته است كشيدن سيگار آدم را آرام مي‌كند. نمي‌توان به راحتي نفس كشيد. گوشه‌ي پنجره را باز مي‌گذارم تا هواي اتاق كمي عوض شود. مردم خيلي چيزها را نمي‌دانند. گرماي اتاق خارج مي‌شود و جاي خود را به سرماي سومين روز زمستان مي‌دهد كه اين‌بار با برفي سنگين و زودتر از هميشه از راه رسيده است. شايد هم مي‌دانند، نمي‌دانم، من هيچ چيز نمي‌دانم. در باز مي‌شود و شيوا، با آن قامت نحيف و دوست داشتني، گوشه‌اي بي‌حركت مي‌ايستد و چشم در چشمانم مي‌دوزد. چشمانم مي‌سوزد. نگاهش سنگين است و توان ماندن در زير اين نگاه نه كاري آسان، نه كار من. سرم را تكان مي‌دهم و مي‌گويم نه، حالا نه. اين را كه مي‌گويم صورتش را برمي‌گرداند، لحظه‌اي مكث مي‌كند و بي هيچ حرفي از اتاق خارج مي‌شود. هيچ‌گاه تا به حال او را چنين نديده بودم. انگار كه خوابش برده بود، با چشماني باز! دوباره در باز مي‌شود و اين‌بار، باز هم اوست، شيواي من، با آن قامت نحيف، آن چشمان دوست داشتني. خودم را به سختي نگاه مي‌دارم. حس مي‌كنم كسي با دو دست گلويم را مي‌فشارد، گلويم درد مي‌گيرد. با عصبانيت دو پك ديگر به سيگار مي‌زنم و آن را به گوشه‌اي پرتاب مي‌كنم. حالا هواي اتاق عوض شده است و سرد. سرما را با تمام وجود احساس مي‌كنم. زندگي كردن بدون مادر، سخت‌تر از آن چيزيست كه فكرش را مي‌كردم؛ به خصوص براي دختري به آن كوچكي، با آن قامت نحيف، با آن چشمان دوست داشتني...

** زبان امروز **

at somebody's disposal يعني چيزي كه كسي در اختيار دارد
مثلن at our disposal يعني چيزي كه در اختيار ماست


We should use all the tools at our disposal
ما بايد تمام ابزاري كه در اختيار داريم را به‌كار بنديم

I have enough money at my disposal to do this job right
من براي انجام درست اين كار، پول كافي در اختيار دارم

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۲۱, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

يار شكر لب

ف* = ف ي ل ت ر
ف*رينگ = ف ي ل ت ر ي ن گ
الان وضعيت ف*رينگ نسبت به گذشته كمي بهتر شده. اون اوايل كه تازه ف* كردن سايت‌ها شروع شده بود بيشتر سايت‌ها به صورت فله‌اي ف* مي‌شدند.
مثلن يك نفر تعريف مي‌كرد كه يك مدت سايت blogspot به اشتباه ف* شده بود. دليلش هم خيلي ساده است. چون در اسم دامنه‌ي اين سايت كلمه‌ي g s p o t وجود داره! اگر نمي‌دونيد جي س پات چيه معلومه كه بچه‌ي خيلي خوبي هستيد. آفرين.

+ يك زماني يادمه كه كلماتي مثل "پورنجاتي" و "فريدون زندي" رو هم نمي‌شد search كرد. چون داخلشون كلمات نامناسبي وجود داره.

» يكي ديگه از دوست‌هاي دبيرستانم هم خداحافظي كرد و رفت آمريكا. دوقلو بودند. يك قلوشون هنوز مونده. اين يكي مهندسي پزشكي اميركبير خونده بود.
آدم وسوسه مي‌شه! :)

» در اين‌كه اشعار حضرت حافظ عرفاني هستند هيچ شكي نيست. ولي نمي‌دونم چرا به بعضي از شعرهاي ايشون هرچي نگاه مي‌كنم هيچ معني عرفاني برداشت نمي‌كنم. مثل اين يكي:

با يار شكر لب گل اندام
بي بوس و كنار خوش نباشد

به نظر شما اشكال از منه؟

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۱۹, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

فراموشي

- براي چي ريش گذاشتي؟
- تو خودت چرا ريش گذاشتي؟!
- چرت نگو! من كه هيچ وقت ريشم رو نمي‌زنم
- من هم كه هيچ وقت ريش نمي‌گذارم
- پس اينا چيه كه گذاشتي؟!
- اينا رو كه من نذاشتم، اينا خودشون در اومدن

تو مرا
در تمام لحظاتي كه
من تو را
فكر مي‌كردم
فراموش كرده بودي
فراموش كرده بودم

چه‌ قدر بده وقتي مي‌بيني و نمي‌توني هيچ حرفي بزني. مي‌دوني كه بايد يك كاري بكني، ولي نمي‌توني، نمي‌توني!

** زبان امروز **

كلمه‌ي recipe كلمه‌ي جالبيه. هر آدم عاقل و بالغي كه اين كلمه رو براي اولين بار ببينه ممكنه فكر كنه كه بايد اون رو به صورت 'ريسايپ' تلفظ كنه. ولي درستش اينه كه بگيم 'ره سه پي' (RESEPI). حالا چرا اين‌جوري تلفظ مي‌شه رو ديگه نمي‌دونم.

recipe يعني دستورالعمل پخت يك غذا

When I make pies, I don't need to follow a recipe

recipe book هم يعني كتاب آشپزي

recipe فقط براي آشپزي بكار نمي‌ره و يه جورايي معني نسخه هم مي‌ده. مثلن نسخه‌اي كه آمريكا براي صلح در خاورميانه پيچيده باشه و از اين جور چيزها. اگر جمله‌ي مناسبي براي مثال پيدا كردم مي‌نويسم.

چون كلمه‌ش عجيب بود صفحه‌اي كه اولين بار اين كلمه رو ديدم يادم مونده. توي كتاب Headway UI و درس "King of The Eccentrics" بود. بالاي صفحه يه توضيحي در اين مورد نوشته‌م:
recipe: way of achieving something

جمله‌ي زير در متن درس هست:
They are very curious about everything. This gives them a goal in life, which is a recipe for happiness.

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۱۷, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

جشن آسماني

درسته كه روز تولد من يك روز نحسه و با عدد سيزده هم‌نشين، اما در اين روز قراره يك جشن بزرگ هم برگزار بشه. روزي كه من به دنيا اومدم روز مهميه. شايد در اين روز همه‌ي شما بميريد! كي مي‌دونه؟ بيچاره‌ها، دلم براتون مي‌سوزه!

"مدار گردش اين شهاب‌سنگ به دور خورشيد (كه معادل 323 روز است) با مدار گردش كره زمين به دور خورشيد در روز 13 آوريل هر سال تلاقي مي‌كند. بر اساس محاسبات اوليه، در 13 آوريل 2029 ميلادي، اين شهاب‌سنگ از فاصله‌اي بسيار نزديك معادل 35000 كيلومتري زمين خواهد گذشت. (براي مقايسه اين فاصله، ماهواره‌هاي ژئوسنكرون در مدار 36000 كيلومتري زمين قرار دارند و ماه در فاصله حدود 380000 كيلومتري زمين است)"

"حتي اگر اين شهاب‌سنگ در بهار 2029 به زمين برخورد نكند، يك نمايش خيره كننده از نور و اثرات نامعلوم ديگر را بدنبال خواهد داشت و قطعاً روز جمعه 13 آوريل آن سال براي مردم كره زمين روزي هراس‌آور خواهد بود (بعضي‌ها روزهاي جمعه‌اي كه تاريخ آنها 13 باشد را كلاً نحس مي‌دانند و همين تقارن از هم اكنون باعث اضطراب خيلي‌ها شده" [اطلاعات تكميلي]

اگر هم نمرديد مهم نيست. حداقل يك جشن تولد باشكوه در آسمون برگزار مي‌شه، يك جشن بزرگ و آسماني! :)

** زبان امروز **

a shoulder to cry on يعني شونه‌اي كه بشه روش گريه كرد. يعني آدمي كه با شما هم‌دردي مي‌كنه.

* Ben is always there when I need a shoulder to cry on.
* If you ever need a shoulder to cry on, just call me!
* He is a shoulder to cry on and a loving counsellor!

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۱۵, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

نيروي ايمان

چند سال پيش فرماندهي دو تا از به‌ترين ناوهاي جنگي ايران بر عهده‌ي من بود، سهند و سبلان. آن روزها هنوز جوان بودم و پرانرژي و به خاطر هوش سرشاري كه داشتم خيلي زود پله‌هاي ترقي را طي كرده و به مقام فرماندهي رسيده بودم. يك روز صبح هنگام گشت‌زني، يك ناو آمريكايي را در رادار مشاهده كرديم كه بيش از حد به مرز آبي ايران نزديك شده بود. به دستور من هر دو ناو تحت فرمانم به سمت ناوي كه بعدها فهميديم 'ساموئل رابرتز' نام داشت به حركت درآمدند. خيلي زود فرمانده‌ي ناو آمريكايي با من تماس گرفت و گفت مواظب باشيد زياد به ناو ما نزديك نشويد. من آن روز آرامش خاصي داشتم و تنها چيزي كه در آن لحظات فكرم را به خود مشغول نكرده بود سخنان آن مرد آمريكايي بود. هميشه با خودم فكر مي‌كنم كه اين فقط نيروي ايمان بود كه آن‌طور ما را به سمت دشمن به حركت وا مي‌داشت. بيش‌تر كساني كه آن روز بر اثر انفجار كشته شدند توسط كوسه‌ها هم خورده شدند و به شهادت رسيدند. اما من، من هيچ وقت لياقت شهادت را نداشتم، هيچ وقت.

** زبان امروز **

اگر به آخر يك فعل er اضافه كنيم اسم فاعل ساخته مي‌شه
مثلن play مي‌شه player

اما بعضي وقت‌ها استثنا هم وجود داره.

مثلن cook هم معني پختن مي‌ده هم معني آش‌پز
پس cooker به معني آش‌پز نيست

يا مثلن cheat هم معني تقلب كردن مي‌ده و هم معني متقلب
پس cheater به معني متقلب نيست

شما نمونه‌ي ديگه‌اي سراغ داريد؟

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۱۳, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

سیب زندگی

+ مثل اين‌كه قسمت عكس‌هاي بلاگر فيلتر شده. اگر كسي اين‌جا عكسي نمي‌بينه لطفن خبر بده تا عكس‌ها رو از اين به بعد يك جا ديگه بگذارم.

» من قبلن آدم‌ها رو به دو دسته تقسيم مي‌كردم: خوب و بد. اما حالا نه. حالا ديگه فكر مي‌كنم هيچ آدم بدي وجود نداره و همه خوب هستند؛ و فكر مي‌كنم كه همه‌ي آدم‌هاي خوب اين قابليت رو دارند كه در صورت فراهم شدن شرايط، ان‌قدر پست بشن كه بوي گندشون تا آسمون بره! ولي در كل همه خوب هستند

باز هم تولدي ديگر...
مي‌داني؟ تو حالا يك سال بزرگ‌تر شده‌اي؛ تولد دوباره‌ات مبارك!

وقتي بچه بودم هر دندونم كه مي‌افتاد مي‌انداختمش توي يك قوطي. حالا يك قوطي دارم پر از دندون :)

› مثل اين‌كه مسئله‌ي الحاق دبيرستان البرز به دانشگاه اميركبير خيلي جديه X( اگر اين اتفاق بيافته همه‌ي مسوولين دانشگاه امير كبير رو نفرين مي‌كنم! حالا ببينيد

» تو دو تا برادر داري كه اسم‌شون اينه و اين. برادر كوچيكه يه روز از ايران مي‌ره، به يك جاي خيلي دور...

عادتي هميشگي
دويدن...
دويدن در شب‌هاي سرد
دويدن در مكان‌هاي خلوت
دويدن بي هيچ‌ هدفي
دويدن براي آرامش...

من اگر در ايران زندگي نمي‌كردم الان داشتم از داخل زندان وبلاگ مي‌نوشتم. چون بيشتر عكس‌ها و نقاشي‌هايي كه اين‌جا و بدون اجازه‌ي صاحب اثر استفاده مي‌كنم كپي رايت دارند و من هم كه عين خيالم نيست! خدا من رو ببخشه! لطفن از اين عكس‌ها جايي استفاده نكنيد.

+ اين شعر جديد deathwing رو ببينيد. مي‌بينيد اون چند خط آخر با چه احساسي نوشته شده؟! باورم نمي‌شه كه اين دختر فقط 16 سال داشته باشه!


Feel the wind kiss your skin
The freedom of being able to go anywhere and everywhere
Love the sky and the untold mysteries
The feeling of belonging
Once on the ground you long to be back
Back up in that big blue wonder tearing up the air
Back to freedom you couldn’t wish for more
If you long to touch the sky
Long to belong
If you live for the feeling of the wind in your hair
You are a hover boarder


و سيب زندگي:
تقديم به تمام كساني كه از بوي گند آن لذت مي‌برند!

** زبان امروز **

نارنگي = tange'rine (تنجه رين - T A N J E 'R I N)

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۱۰, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

دنياي موازي (2)

همه‌ي ما بر روي يك كره‌ي خاكي به اسم زمين زندگي مي‌كنيم. با طلوع خورشيد به همديگه صبح به خير مي‌گيم و شب هم شب به خير، اما همه‌ي اين‌ها به‌صورت كاملن موازي اتفاق مي‌افته. سعي مي‌كنم طوري توضيح بدم كه كاملن متوجه بشيد. ببينيد، ما هر دو بر روي زمين زندگي مي‌كنيم، اما جايي كه مثلن يك منطقه‌ي كوهستاني بر روي زمين ما انسان‌ها وجود داره ممكنه براي اون‌ها محل قرار گرفتن يك دشت وسيع يا يك بيابون باشه. مثلن اگر در مورد تهران بخواهيم صحبت كنيم، تقريبن تمام شمال تهران روي يك درياچه‌ي آب شيرين قرار داره و جنوب تهران هم منطقه‌ي سرسبزي هست كه در دامنه‌ي يك ناحيه‌ي كوهستاني قرار داره. اكثر ساكنين اين‌جا كشاورز و دام‌پرور هستند. خورشيد ما با خورشيد اون‌ها هيچ فرقي نداره. يكي هستند. تنها فرقي كه وجود داره اينه كه خورشيد دور زمين براي ما حدود دو برابر سريع‌تر از خورشيد دور زمين براي اون‌ها مي‌چرخه. گاهي اوقات ممكن هست كه اين‌جا براي ما ساعت 1 بعد از ظهر باشه و براي اون‌ها ساعت 7 صبح. اما درباره‌ي چگونگي ارتباط ما و اون‌ها. به نظر مي‌رسه اين موجودات در گذشته‌ي نه چندان دور نحوه‌ي ارتباط برقرار كردن با انسان‌ها رو ياد گرفته باشند. ولي فكر نمي‌كنم اين علم بين اون‌ها عموميت داشته باشه. شايد كمتر از پنج درصدشون قادر به انجام اين كار باشند. ولي خوب، همه‌شون از وجود ما انسان‌ها با خبر هستند. دفعه‌ي بعد در مورد سفرهايي كه به دنياي ما انجام مي‌دهند و برخي عوارض اين سفرها صحبت مي‌كنم.

پ.ن. 1. چيزهايي كه ممكن هست خيلي از ماها در باره‌ي اين موجودات از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هاي خودمون شنيده باشيم، مثلن اين‌كه خودشون رو به شكل اسب و گوسفند و اين جور چيزها در مي‌آورند بيش‌تر ساخته و پرداخته‌ي ذهن اجداد ماست كه علاقه‌ي زيادي به داستان‌پردازي داشته‌اند.
پ.ن.2. يادمه توي يك كتابي نوشته بود كه در بين اين‌ها هم مسلمان و غير مسلمان وجود داره و اون‌هايي كه مسلمان هستند از پيام‌بر ما پيروي مي‌كنند. تا جايي كه من مي‌دونم اين موجودات به خدا اعتقاد دارند و حتي يك سري مراسم عجيب و غريب و دسته جمعي هم هر روز براي پرستش خدا برگزار مي‌كنند، اما بعيد مي‌دونم كلمه‌ي پيام‌بر حتي يك بار هم به گوش‌شون خورده باشه.
پ.ن.3. خيلي جالبه، سال‌هاست كه دانشمندان در اعماق فضا به دنبال موجوداتي شبيه انسان مي‌گردند در حالي كه اون‌ها درست همين جا بغل گوش خودمون زندگي مي‌كنند.

** زبان امروز **

hop يعني پريدن
hopper يعني پرنده
grass يعني چمن. البته اسم يك داروي روان‌گردان هم هست. شما مي‌دونيد چه جورياس؟ فاز ماز چه‌قدر مي‌ده؟
grasshopper يعني ملخ. ملخ روي چمن مي‌پره ديگه. گرس‌هاپرز (ملخ‌ها) اسم يك تيم فوتبال اتريشي هم هست.

dragonfly هم توي همين مايه‌هاست. dragon يعني اژدها و fly هم كه يعني مگس. روي هم مي‌شه سنجاقك. در واقع سنجاقك اژدهاي مگس‌هاست.

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.