the sad story of finding my lost curiosities over the years

درباره‌ی من

من ناآرام هستم و نمی‌دونم چرا. شاید به این خاطر که یک انسان هستم و انسان از حیوان پیچیده‌تر شده در طولِ زمان. شاید اگر ان‌قدر پیچیده نمی‌شدیم حالا مثلِ یه حیوون راحت زندگی می‌کردیم. همون چیزی بودیم که هستیم. به چیزی تظاهر نمی‌کردیم. خودمون بودیم. خودمون زندگی می‌کردیم. خودمون از دنیا می‌رفتیم. اما چه کنیم که آدم شدیم. که فرق کردیم. که به فکر فرو رفتیم. که تنها شدیم...
من گواهی می‌دم به وجود خدایی که ازش دور هستیم
خدایی که هر چند وقت یک بار خودش رُ به ما نشون می‌ده و غم دوری‌اش چند برابر می‌شه توی وجودمون


نسخه‌ی به‌روز شده: ۱۴ بهمن ۱۳۹۹
بعد از سال‌ها انتظار، به آرامش رسیدم. من می‌دونم کی هستم. از کجا اومدم و به کجا می‌رم. چون اگر توضیح بیش‌تری بدم ممکنه مغزتون منفجر بشه یا به کفرگویی متهمم کنید، توضیح بیشتری نمی‌دم

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.