the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

زهرا خانم

ما توی فامیل‌مون یه زهرا خانم داشتیم. اما من نه می‌دونستم کیه، نه تا حالا دیده بودم‌اش. فقط اسم‌اش رُ شنیده بودم. یه شب که توی خونه تنها بودم یه نفر زنگ خونه‌مون رُ زد. در رُ باز کردم، دیدم یه پیرزنی توی تاریکی ایستاده و چهره‌اش پیدا نیست. ازم پرسید: می‌دونی من کی هستم؟ گفتم: شما زهرا خانم هستید؟ سرش رُ تکیه داد به دیوار، نفسِ راحتی کشید و گفت: آره، من زهرا خانم هستم. گفتم: بفرمایید تو! اون شب زهرا خانم خیلی شانس آورد که من شناختم‌اش. چون اگر نمی‌شناختم‌اش مجبور بود تا وقتی پدر و مادرم از راه می‌رسند پشتِ در بمونه. و از سرما یخ بزنه. و خشک بشه. و بمیره.

۱ نظر:

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.