the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۷ آذر ۴, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

علی آقا

علی از اون اسم‌هاییه که همیشه علی آقا صدا می‌کنند، اما با این حال در بعضی شهرهای ایران آقا علی هم داریم. جالبه بدونید آقا علی یک اسم هم هست.
آقا علی از اون اسم‌هاییه که همیشه آقا علی آقا صدا می‌کنند، اما با این حال در بعضی شهرهای ایران آقا آقا علی هم داریم. جالبه بدونید آقا آقا علی یک اسم هم هست.
آقا آقا علی از اون اسم‌هاییه که همیشه آقا آقا علی آقا صدا می‌کنند، اما با این حال در بعضی شهرهای ایران آقا آقا آقا علی هم داریم. جالبه بدونید آقا آقا آقا علی یک اسم هم هست.
آقا آقا آقا علی از اون اسم‌هاییه که همیشه آقا آقا آقا علی آقا صدا می‌کنند، اما با این حال در بعضی شهرهای ایران آقا آقا آقا آقا علی هم داریم. جالبه بدونید آقا آقا آقا آقا علی یک اسم هم هست.
آقا آقا آقا آقا علی از اون اسم‌هاییه که همیشه آقا آقا آقا آقا علی آقا صدا می‌کنند، اما با این حال در بعضی شهرهای ایران آقا آقا آقا آقا آقا علی هم داریم. جالبه بدونید آقا آقا آقا آقا آقا علی یک اسم هم هست.

محصولِ ۱۳۹۷ آبان ۲۹, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

بهترین شهرت

بهترین حالتِ شُهرت اینه که فقط اونی که باهات عکس می‌گیره بدونه تو کی هستی

تازه من تجربه‌ی این نوع شهرت در عینِ ناشناخته بودن رو هم دارم. یه سال قبل از این‌که می‌خواستم کنکور بدم یه جا کنکور آزمایشی می‌دادم. بعد هر هفته رتبه‌ام جزو ده نفر اول می‌شد. یه بار اونی که کارنامه صادر می‌کرد رو توی آموزشگاه دیدم، وقتی اسم‌ام رو فهمید خیلی جالب بود براش. انگار که یه آدم معروفی رو دیده باشه خوشحال شد.

یا مثلن نویسنده‌ی همین وبلاگ. ممکنه شمایی که الان داری این رو می‌خونی همسایه یا همکار باشی با من، یا دیروز دعوا کرده باشی باهام. ولی اگر بفهمی من ناآرام هستم حتمن خیلی خوشحال می‌شی نه؟ یا خیلی ناراحت می‌شی؟ یا اصلن چیزی نمی‌شی؟ حالا بذارید یه آماری هم بهتون بدم. این وبلاگ در حال حاضر هر پست‌اش حدود ۵ تا بازدید داره. در نتیجه بی‌معنیه که من به‌خاطر این‌که کسی این‌جا رو بخونه به نوشتن ادامه بدم بعد از ۱۳ سال. اما همون‌طور که حتمن شما هم می‌دونید من که برای کسی نمی‌نویسم. فقط برای خودم می‌نویسم و برای این‌که افکارم یه جایی ثبت بشه. بعضی وقت‌ها که برمی‌گردم نوشته‌های قدیمیِ خودم رو می‌خونم جالبه برام که طرز فکرم قبلن چی بوده. قبلن داستان بیش‌تر می‌نوشتم، ولی الان کم‌تر حسِ داستان نوشتن بهم دست می‌ده. الان تقریبن مسئله‌ی حل نشده‌ای توی ذهن‌ام وجود نداره. یعنی ذهن‌ام درگیرِ سوالِ خاصی نیست. بله، مسئله دارم، بلند مسئله هم هستم، اما حل نشدن‌شون برام مهم نیست. یک جورهایی تسلیم شده‌ام و آرزوی خاصی ندارم. فقط مشغول تماشای آدم‌ها و فکر کردن به اوضاع و احوال‌شون هستم و گاهی شباهت‌هایی توشون پیدا می‌کنم. بعد هم این‌که یه زمانی فکر می‌کردم زیاد خلاق هستم، اما بعد که عصرِ ارتباطات شد و آدم‌های بیش‌تری دیدم فهمیدم اگر آدم‌ها رو بر اساس خلاقیت رتبه‌بندی کنند من تقریبن از وسط یه کم عقب‌تر قرار می‌گیرم توی صف. این هم از خودشناسی. دیگه چی؟ فعلن هیچی.

من یک رویا دارم

من یک رویا دارم. در این رویا، جوانیِ آدم‌ها تا ۱۰۰ سالگی طول می‌کشد. در این رویا پدر و مادرها وقتی هنوز موهای‌شان سیاه است و چروکی بر پوست صورت‌شان ننشسته است در پنجاه سالگی، یعنی هنوز در آغازِ جوانی، فرزندشان را به خانه‌ی بخت می‌فرستند. بعد از نوه‌شان مراقبت می‌کنند تا نوه‌شان ۲۵ ساله شود. بعد وقتی پدربزرگ و مادربزرگ ۷۵ سال‌شان است یعنی وقتی در اوج جوانی هستند در عروسی نوه‌شان شرکت می‌کنند و دیگر مجبور نیستند وقتی بچه‌ی نوه‌شان به‌دنیا آمد از او مراقبت کنند، چون حالا دیگر بازنشسته شده‌اند و می‌توانند تا ۱۰۰ سالگی به تفریح و جهان‌گردی بپردازند. بعد، یک روز که پدربزرگِ صد ساله جلوی آینه می‌رود می‌بیند یکی از موهای‌اش سفید شده است. در رویای من پدربزرگ و مادربزرگ و پسر و دختر و نوه‌ها و عروس‌ها و دامادها هر هفته شام خانه‌ی یکی‌شان دعوت هستند و چون همه‌شان جوان‌اند، وقتی در مهمانی‌های‌شان شرکت می‌کنی نمی‌توانی پدر و مادرها را درست از فرزندان تشخیص دهی.

محصولِ ۱۳۹۷ آبان ۲۴, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

وجود

سلام دوستان. امروز می‌خوام در مورد وجود صحبت کنم. بیایید از زاویه‌ی دیگری به وجود نگاه کنیم.
اگر از شما بپرسم «هواپیما وجود داره؟» پاسخ‌تون چیه؟ احتمالن می‌گید بله وجود داره، حتا اگر همین الان هواپیمایی نبینید. چون به هر حال هواپیما دیده‌اید و می‌دونید چیه پس وجود داره. حالا فرض کنید تمام هواپیماهای روی زمین رو از بین ببریم و نابود کنیم. بعد من اگر از شما بپرسم «هواپیما وجود داره؟» پاسخ‌تون چیه؟ آیا هنوز هواپیما وجود داره. احتمالن باز هم پاسخ شما مثبته. چون مهم نیست که هواپیمایی نمی‌بینید و هیچ هواپیمایی هم در کره‌ی زمین وجود نداره، اما دانش ساخت‌اش وجود داره و هر موقع بخواهیم می‌تونیم یکی دیگه بسازیم. حالا فرض کنید دانش ساخت هواپیما هم از بین بره. یعنی تمام دانشمندانی که می‌دونند چه‌طوری می‌شه هواپیما ساخت بمیرند. حالا اگر از شما بپرسم «هواپیما وجود داره؟» پاسخ‌تون چیه؟ احتمالن پاسخ‌تون باز هم مثبته. درسته که هواپیمایی نیست و دانش ساخت‌اش هم از بین رفته، اما شما در ذهن‌تون می‌دونید که اگر بشر تلاش کنه می‌تونه دوباره هواپیما رو بسازه. پس هواپیما وجود داره.
حالا فرض کنید که نسل بشر منقرض بشه و دیگه کسی روی زمین زندگی نکنه. همه‌ی هواپیماهای ساخت بشر هم از بین رفته‌اند. الان دیگه شما نیستید و من هم نیستم که بخوام از شما بپرسم «هواپیما وجود داره؟». در این حالت آیا هواپیما وجود داره؟ به نظرم زبان‌شناس‌ها بهتر می‌تونند به این سوال پاسخ بدن. اما چیزی که به نظرم می‌رسه اینه که هواپیما همیشه وجود داشته و داره و خواهد داشت. وقتی بشر هواپیما ساخت به مفهوم هواپیما عینیت بخشید و وقتی هم که هواپیما دیگه ساخته نشه مفهومش همچنان وجود داره. به این مسئله بیش‌تر از این‌ها می‌شه فکر کرد. اگر پیش آمد باز هم در آینده در موردش می‌نویسم.

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.