the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۵ مهر ۸, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

Love Actually


[یه نفر] گفته بود اگر نظري در مورد فيلم [Love Actually] داشتم بگم:

Love actually, is something so beautiful
It may happen in your life more than once
The first time, it makes you marry
The second time, it makes you cry
And the other time, it makes you feel unfaithful
It is the rest of times that make you believe
What you call love, is something else
Make you believe that
A true love, doesn't happen twice
A true love, is something that happens once


محصولِ ۱۳۸۵ مهر ۷, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

** زبان امروز **

يكي از معاني help كه خيلي هم استفاده مي‌شه "جلوگيري كردن يا كنترل كردن" هست.
مثلن فرض كنيد كه جايي كه نبايد بخنديد مي‌زنيد زير خنده و يك نفر با جديت به شما مي‌گه:

Stop giggling!

شما هم مي‌گيد:
I can't help it!

يعني نمي‌تونم كنترل‌ش كنم/جلوش رو بگيرم

محصولِ ۱۳۸۵ مهر ۳, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

مهماني خدا

BBC Science & Nature:
The latest fossil find of a human ancestor had a brain volume less than one quarter that of a full-grown modern human.

پنج تا سي‌دي Ubuntu سفارش داده بودم كه رسيد در خونه‌مون :) ارسال‌ش تا ايران مجانيه. ولي بابت گمرك دويست تومن از من گرفتند! خُب، يكي كه ماله خودمه. يكي هم كه از قبل يكي خواسته بود. سه تاي ديگه‌ش هم كه درحال حاضر اضافيه و اگر سه شرط زير رو دارا هستيد مي‌تونيد از من بگيريد:

1- به Linux علاقه داريد.
2- حوصله نداريد خودتون سفارش بديد و منتظر رسيدن CD بمونيد.
3- مي‌تونيد يه قرار بگذاريد و CD رو تحويل بگيريد.

اين OS بر پايه‌ي Linux ساخته شده و نيازي به نصب نداره. فقط كافيه CD رو داخل دستگاه بگذاريد و از CD بوت بشيد.

» لينكدوني سمت راست صفحه رو (delicious) تازه راه انداخته‌م. حواستون هست؟!

+ ماه رمضون‌تون هم مبارك. يك كم به فكر [بيچاره‌ها] باشيم (ببخشيد، تصاوير كمي تكان‌دهنده هستند. ولي ديدن‌شون لازمه-هرچند پنج دقيقه بعد همه چيز يادمون مي‌ره)

+ به [طب قرآني] يك نگاه بياندازيد.

+ [تصويري] كه مشاهده مي‌كنيد مربوط مي‌شه به اولين غلط ديكته‌اي من در سال اول دبستان (با تشكر از مادر گرامي كه زحمت كشيده و از تمام دفترهاي من به‌خوبي نگهداري كرده‌اند). همون‌طور كه مي‌بينيد كلمه‌ي "بم" ابتدا درست نوشته شده بوده، ولي بعد از چند ثانيه به دلايلي يك سركش ديگر هم به‌ش اضافه شده! (به سر "نم" هم همين بلا اومده). پايين صفحه هم كلمات غلط بازنويسي شده‌اند.

+ من امام را دوست دارم [تصوير]

روياي بهشت

نقاشي زير رو نمي‌خواستم اين‌جا بگذارم. چون نوك پرنده اصلن خوب نشده. ولي اشكالي نداره، مي‌گذارم. اسم‌ش رو هم گذاشته‌م Dreaming of Heaven. تقديم به دريمرز آو هه‌ون! كلّن اين‌ها رو وقتي مي‌كشم كه يك دفتر جلوم باشه و سر كلاس نشسته باشم و معلم هم درحال چرت و پرت گفتن باشه! تقريبن همه‌ي دفترهام پُره از اين‌ها! ولي ديگه فكر نمي‌كنم چنين فرصت‌هايي پيش بياد.

** زبان امروز **

براي گفتن ساعت، "minutes" بايد بعد از همه‌ي اعداد به‌جز 5 و 10 و 20 و 25 استفاده بشه. ولي به‌كار بردن minutes بعد از اين چهار عدد اختياريه.

مثلن هردوي ساعت‌هاي زير درست هستند:
It's twenty past nine
It's twenty minutes past nine

اما،
غلط: It's twenty-three past nine
درست: It's twenty-three minutes past nine

محصولِ ۱۳۸۵ مهر ۱, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

جنگ و كودكي

تمام چيزهايي كه الان در ذهن من هستند:

» باز هم فصل گند و مزخرف و مسخره‌ي پاييز شروع شد!

» تا حالا آدم‌هاي اوا خواهر نديده بودم. ولي فقط در همين يك ماه گذشته سه جفت از اون‌ها رو با چشم‌هاي خودم ديدم. اين جفت آخري كه امروز ديدم فقط لباس‌شون مردونه بود و هيچ فرقي با دخترها نداشتند. فكر مي‌كنم به بركت دولت كريمه‌ي آقاي احمدي‌نژاد كه با شعار مهر ورزي روي كار اومده، آدم‌هاي دوجنسه هم فرصت اظهار وجود پيدا كرده‌اند.

» دايي يكي از بچه‌ها در سن 37 سالگي و درحالي‌كه مجرد بود سكته مي‌كنه و از دنيا مي‌ره. با چند نفر كه در اين مورد صحبت كردم نظر همگي اين بود كه داستان زندگي من هم همين‌طوري به پايان مي‌رسه! X)

» آلبوم جديد كريس دي برگ به اسم ["Storyman"] هفتم اكتبر مي‌آد بيرون. هر چند كه تمام آهنگ‌هاي ايشون از يك سبك خاص پيروي مي‌كنند و تقريبن شبيه هم هستند، ولي از ليريكس هيچ‌كدوم از آهنگ‌ها نمي‌شه به سادگي گذشت.

» [اين] رو هم گوش كنيد. قشنگ بودن‌ش رو تضمين مي‌كنم!

» آخرين چيزي كه الان توي دهنم وول مي‌خوره موضوع جنگه. مادرم مي‌گه شروع درد زايمان همراه بود با آژير قرمز و قطع شدن برق بيمارستان و حمله‌ي هوايي. پرستارها به مادرم مي‌گفتند نترس، چيز مهمي نيست، فقط حمله‌ي هوايي شده! مادرم هم مي‌گفت من خودم نمي‌ترسم، بيشتر نگران اين بچه هستم كه هنوز به شرايط جديدي كه واردش مي‌شه عادت نداره! و از اون روز بود كه من درحالي پا به اين دنيا گذاشتم كه همه چيز در تاريكي فرو رفته بود و تاريكي. شايد به همين خاطر باشه كه هنوز هم چيزي جز تاريكي نمي‌بينم!
سالي كه جنگ تموم شد من كلاس اول دبستان رو تموم كرده بودم. بنابراين طبيعيه كه دست‌كم دو سه سال از جنگ رو به ياد داشته باشم. (ولي بعضي‌ها رو ديده‌ام كه دو سه ماه از من بزرگ‌تر هستند ولي هيچ چيزي از اون موقع يادشون نيست)

** زبان امروز **

حالا كه از كدو (زوكيني) صحبت كرديم خوبه كه از بادمجان هم صحبت كنيم كه باعث ناراحتي و دلخوري نشه.

بادمجان = eggplant (يه چيزي تو مايه‌هاي گياه تخم‌مرغي)

محصولِ ۱۳۸۵ شهریور ۲۷, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

آخر دنيا

گذشتْ روزگاري كه يك گوشه مي‌نشستيم، ساعت‌ها به دريا خيره مي‌شديم و كوچك‌ترين حركتي بر آب را با سايه‌ي كساني كه شايد به نجات‌مان شتافته باشند اشتباه مي‌گرفتيم. روزها يكي پس از ديگري مي‌گذرند و باز هم روزي ديگر، روز بيست و پنجم. بچه‌ها بدون اين‌كه منتظر نجات‌دهنده‌اي باشند، غرق در شادي هستند و از دويدن و بازي در ساحل لذت مي‌برند. صدايي آرام در گوشم مي‌خواند: اين‌جا آخر دنياست! بچه‌ها مادرشان را صدا مي‌زنند و ساعتي بعد همگي در آب هستند. درخشش آفتاب، امروز گرم‌تر و ملايم‌تر از روزهاي گذشته است. اين‌جا آخر دنيا و آغازي بر تمام آرزوهاي دوران كودكي و روياهاي ماست

** زبان امروز **


zucchini = زوكيني = كدو

محصولِ ۱۳۸۵ شهریور ۲۵, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

كمال‌الدين جناب

» ديشب ساعت يازده و نيم تلويزيون رو روشن كردم. كانالِ يك برنامه‌اي داشت مستند درباره‌ي استاد "كمال‌الدين جناب" كه ظاهرا شاگرد دكتر حسابي بود و حدود نود و اندي سال سن داشت. يك بار به ملاقات يكي از دوستان قديمي و هم‌سن‌و‌سال خودش رفت. دوستش هم كه خيلي پير شده بود حرف جالبي زد. گفت: "اين روزها سمعك كارها رو خيلي راحت كرده. از وقتي سمعك مي‌زنم ديگه كسي نمي‌فهمه كه من كر هستم!". بعد زدم كانال چهار. يك برنامه‌ي مستند انگليسي بود درباره‌ي فهميدن راز اسكلت‌هاي چند انسان كه در درياچه‌اي در هند پيدا شده بودند. هيچ‌جاي فيلم زيرنويس انگليسي نداشت. اما وقتي يكي از اين هندي‌ها شروع مي‌كرد به انگليسي حرف زدن، پايين تصوير هم زيرنويس حرف‌هاش رو به انگليسي مي‌نوشت!!! آدم توي شلنگ شنا كنه بهتر از اينه كه وقتي انگليسي صحبت مي‌كنه براش زيرنويس انگليسي بنويسند! اين هندي‌ها خيلي وحشتناك انگليسي صحبت مي‌كنند. مثلا به كلمه‌ي "actually" مي‌گن "اَكتولي".

››› من هر هفته يك BBC Science & Nature Newsletter با اي-ميل دريافت مي‌كنم. هميشه يك جمله‌ي علمي جالب اول اين نامه‌ها مي‌نويسه. چيزي كه هفته‌ي پيش نوشته بود خيلي جالب بود:

Your lungs usually function at about 5% of their maximum capacity for oxygen absorption.

اگر مي‌گفت انسان فقط از دو درصد ذهن خودش استفاده مي‌كنه مي‌شد اون رو به حساب تنبلي ما آدم‌ها گذاشت. ولي هر‌چي فكر مي‌كنم نمي‌فهمم چرا بايد نود و پنج درصد شش‌هاي ما بدون استفاده بمونه؟!!

+ تو تنها كسي نيستي كه تنها هستي
ما هم تنها هستيم

› "يك روز، بي‌گمان
آوازهاي شاد رهايي
از اين قفس
پرواز كرد خواهد،
تا اوج آسمان
پيروز، سربلند
دلبستگان دانه ندانم در آن زمان
پرواز را چگونه
به خاطر مي‌آورند!"

فريدون مشيري-آوازهاي شاد

** زبان امروز **

sack يعني همون چيزي كه ما در فارسي مي‌گوييم "ساك" و البته در انگليسي گفته مي‌شود "سك" بر وزن "سگ"
give sb the sack يعني به كسي ساكش رو بدهيم و اخراجش كنيم. تقريبا شبيه عبارت "پرونده زير بغل كسي زدن" است كه در فارسي استفاده مي‌شود.

They've never actually given anyone the sack.
آنها واقعا كسي را تابه‌حال اخراج نكرده‌اند.

He got the sack for stealing.
او به خاطر دزدي اخراج شد.

She claimed sha'd been threatened with the sack.
او ادعا كرد كه تهديد به اخراج شده بود (با ساك تهديد شده بود!)

در درس اول NFC Headway هم يك دختري بود كه تهديد به اخراج از محل كارش شده بود. given the sack رو از اون درس ياد گرفتم:
Of course I overslept and was late for work every single day of the week. Eventually I was told if things didn't improve I might be given the sack.

محصولِ ۱۳۸۵ شهریور ۲۴, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

نوار سخنراني

به درخواست يكي از آشنايان، در حال انجام تحقيقي هستم در مورد چرايي و چگونگي نقش امام در پيروزي انقلاب اسلامي ايران. البته بايد اعتراف كنم كه خواست اين شخص تنها يك بهانه بود و مدت‌ها بود به دنبال فرصتي بودم تا خودم هم بيشتر آشنا شوم با پيشينه‌ي تاريخي كشور ايران. به همين دليل است كه اين‌روزها به شدت دنبال نوار سخنراني‌هاي امام هستم. تابه‌حال نزديك به ده دوازده نوار با كيفيت مناسب گير آورده‌ام. هر روز موقع شام كه مي‌شود به حالت چهارزانو مي‌نشينم جلوي ضبط و حدود يك ساعت به يكي از سخنراني‌ها گوش مي‌دهم. معمولا همين‌طور كه گوش مي‌دهم، يك ساندويچ كالباس هم با گوجه و خيارشور فراوان ميل مي‌كنم. يك روزنامه هم جلوي خودم پهن مي‌كنم و خيارشورهايي كه روي آن مي‌افتند را بعد از فوت كردن دوباره از بالا و با انگشت شست فرو مي‌كنم داخل ساندويچ. گاهي اوقات آن‌قدر غرق خواندن روزنامه مي‌شوم كه يادم مي‌رود دارم به نوار گوش مي‌دهم. چيزي كه بيشتر از همه نگرانم مي‌كند اين است كه هنوز بعد از سه هفته تحقيق به هيچ نتيجه‌ي مشخصي نرسيده‌ام و هيچ جواب قانع كننده‌اي هم جز معذرت‌خواهي براي دوستم ندارم.

** زبان امروز **

Let alone بعد از يك جمله‌ي منفي به‌كار مي‌رود و يعني "چه برسد به اين‌كه...".

The baby can't even sit up yet, let alone walk!

اين بچه هنوز نمي‌تونه حتي بايسته، چه برسه به اينكه بخواد راه بره!
(چه برسه به راه رفتن - راه رفتن كه ديگه هيچي - راه رفتن رو كه ديگه حرفش رو هم نزن!)

محصولِ ۱۳۸۵ شهریور ۲۱, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

پرده‏ي چشمك‌زن

ساعت چهار و چند دقيقه كمتر يا بيشتر فرقي نمي‌كند، نزديكي‌هاي صبح است. با هر بار روشن و خاموش شدن چراغ‌هاي آن سوي خيابان، صداي كشيده شدن جارويي هم بر كف زمين شنيده مي‌شود. هميشه اين موقع نزديك‌هاي صبح هوا سردتر است، حتي اگر تابستان باشد. سر را از روي ورق‌ها برمي‌دارم و چشمانم را نيمه‌باز نگه مي‌دارم تا اذيت نور چراغ تمام شود، مي‌شود. سلام! صبح به خير. به كلمات صفحه‌اي كه بر روي آن به خواب رفته‌ام نگاه مي‌كنم. شب پيش هم در همين صفحه به خواب رفته بودم، مي‌دانم. شايد هم صفحه‌اي ديگر بود و مطالبي كه مي‌نويسم تكراري شده‌اند. نوشته‌هاي ناتمامي كه مانند تكرار نور قرمز رنگ مغازه‌ي آن سوي خيابان بر پرده‌ي چشمك‌زن اتاق، هر روز تكرار مي‌شوند _ ____ ____ __ ____ __ ___ (غ ق درج!) __ ____ ___ _____ __ ____ __ و دو كلام آغازينش كه هميشه معناي ديگري دارد!

** زبان امروز **

براي اشاره كردن به ساعات مختلف شبانه روز يا از in the استفاده مي‌كنيم يا از at:

بايد گفت:

in the morning, in the evening, in the afternoon
و
at night, at midnight, at noon, at dawn, at luchtime, etc

پس عبارت in the night غلط است.
at morning هم غلط است.

محصولِ ۱۳۸۵ شهریور ۱۸, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

ظهور منجي

تعداد آدم‌هاي دزد و دروغگو و رياكار -يعني همان فاسد- كه زياد مي‌شود، فساد هم در زمين افزايش مي‌يابد. فساد كه زياد شد مصيبت‌ها هم زياد مي‌شود و مردم احساس مي‌كنند كه ديگر درمانده شده‌اند و به كسي نياز دارند تا از وضع موجود رهايي‌شان بخشد. يك منجي. بله به يك منجي نياز است! تاريخ تولدش كي بود؟ شايد همين جمعه بيايد. خوب است كه جشن ميلاد، امسال باشكوه‌تر از سال‌هاي گذشته برگزار گردد. جمعه كه مي‌شود منجي هم ظهور مي‌كند. اما ديگر خيلي دير شده است. مردم كه مشغول جشن و پايكوبي بودند غافلگير شده‌اند و توان مقابله با منجي را در خود نمي‌بينند. خيلي زود آدم‌هاي فاسد از بين مي‌روند و همه چيز تمام مي‌شود. نياز به منجي هم از بين مي‌رود.

** زبان امروز **

امروز كمي در مورد تفاوت in the end و at the end بحث مي‌كنيم.

in the end معمولا به معني "بالاخره" و "درنهايت" استفاده مي‌شه و نتيجه‌ي كار رو پس از طي يك دوره زماني نشون مي‌ده.

In the end, United won by three goals to two.
In the end, we went home. (finally, after a long period)

ولي at the end اشاره به نقطه‌اي مي‌كنه كه يك چيز تموم مي‌شه. مثلا پايان كتاب، پايان فيلم و... و معمولا با of همراه است.

Their house is at the end of the road.
Do you know what happens At the end of the film?

محصولِ ۱۳۸۵ شهریور ۱۶, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

وجوه موسيقي

در هر ترانه‌اي دو وجه موجود است و بر هر وجهي شكري واجب. نخست همان كه در اولين شنيدن‌ها نيوش مي‌كني و ديگر وجهْ آنكه در شنودهاي بعدي اگر دقت كني در پسِ آنان كه آشكارا شنيده بودي مي‌شنوي و در اين هردو البته نشانه‌هايي‌ست براي آنان كه از ديار انديشه باشند.

همينگوي

روزنامه شرق [يك صفحه كامل] اختصاص داده بود به جريان نامه نگاري‌هاي ارنست همينگوي با دوست‌ش ويليام فاكنر.
"در طول پنجاه سال، با حساب نامه هایی كه مفقود شده یا به عمد یا سهو از بین رفته و با در نظر نگرفتن تلگراف های فراوانی كه برای افراد مختلف می فرستاد، بیش از شش هزار نامه نوشت"

ظاهرا نامه نويسي براي همينگوي چيزي شبيه به وبلاگ نويسي بوده:
"همینگوی هر وقت كه از داستان نوشتن دست می كشید، نامه می نوشت و بسیار بذله گو و بی ملاحظه بود. درباره نامه هایش می گوید: «مرا بابت نامه های احمقانه ام ببخشید... این نامه ها شلخته و پر از غلط، غلوط اند و با عجله آنها را نوشته ام و قرار هم نبوده كه نثر ادبی بنویسم... هر قدر كه نویسنده خوبی باشی نامه هایت به دردنخورتر می شود.» برای همین است كه به ندرت دستور زبان را رعایت می كرد و هنگام نوشتن جملات بی دقت بود و پراكنده می نوشت، انگار كه وسواس هایش در داستان نویسی آزارش می داده و به این روش خودش را رها می كرده است. می گوید: «به جای داستان، نامه نوشته ام، احساس می كردم كه دارم عیاشی می كنم و از آن لذت می بردم و امیدوارم شما هم از خواندنش همین احساس را داشته باشید."

اگر وقت كرديد نامه‌ها رو بخونيد. جالب هستند. راستي، مي‌دونستيد كه همينگوي خودكشي كرده؟

[اين‌جا] هم يك توضيح كامل داده درباره‌ي دعواهايي كه روسيه و آلمان هميشه در مورد لهستان داشته‌اند. لهستان انقدر بدبخت بوده كه روسيه و آلمان هر وقت اراده مي‌كردند اين كشور رو عين كيك بين خودشون تقسيم مي‌كردند! اين يكي رو حتي اگر وقت نداريد هم بخونيد! از نامه نگاري‌ها خوندني تره.

** زبان امروز **

با شكم پر

It's unwise to swim on a full stomach

با شكم خالي
I don't like gowing to work on an empty stomach

محصولِ ۱۳۸۵ شهریور ۱۳, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

توتم

» دلم براي امام يه ذره شده. هوس كرده‌م پاي پياده راه بيفتم سمت حرم. ولي فكر مي‌كنم خيلي راه باشه. اول با مترو مي‌رم تا ايستگاه حرم مطهر و بعد هم كه پياده راهي نيست.

» ديده‌ايد اين موشك‌هايي كه در رزمايش‌ها شليك مي‌كنند چقدر دقيق به هدف مي‌خورند؟ فقط بعضي وقت‌ها به دليل اينكه رزمندگان اسلام يك مقدار در زمانبندي بي‌دقتي مي‌كنند هدف قبل از اينكه موشك به‌ش اصابت كنه منفجر مي‌شه. خيلي هم اشكالي نداره، كسي كه متوجه نمي‌شه.

» يه فيلم از داخل كمد پيدا كردم مال چند سال پيش. توي فيلم روي ميزم كامپيوتري وجود نداره. مال وقتيه كه براي كنكور درس مي‌خوندم. كامپيوتر جمع شده بود كه فقط درس بخونم! يه چيز جالب ديگه هم اين‌كه: موهام به طرز وحشتناكي بلند بود!

تازگي‌ها نصف شب از خواب بلند مي‌شم و مي‌بينم تمام گردنم خيس خاليه. اوايل فكر مي‌كردم يك نفر پارچ آب روم خالي مي‌كنه. ولي حالا مي‌دونم كه عرقه. آب بدنم زيادي كرده

+ "قلم توتم من است، امانت روح‌القدس من است، وديعه‌ي مريم پاك من است، صليب مقدس من است، در وفاي او، اسير قيصر نمي‌شوم، زر خريد يهود نمي‌شوم، تسليم فريسيان نمي‌شوم، بگذار بر قامت بلند و راستين و استوار قلم‌م، به صليب‌م كشند، به چهار ميخ‌م كوبند، تا او كه استوانه‌ي حياتم بوده است، صليب مرگ‌م شود، شاهد رسالت‌م گردد، گواه شهادت‌م باشد، تا خدا ببيند كه به نامجويي، بر قلم‌م بالا نرفته‌ام، تا خلق بداند كه به كامجويي بر سر سفره‌ي گوشت حرام توتم‌م ننشسته‌ام، تا زور بداند، زر بداند و تزوير بداند كه امانت خدا را، فرعونيان نمي‌توانند از من گرفت، وديعه‌ي عشق را قارونيان نمي‌توانند از من خريد و يادگار رسالت را بلعميان نمي‌توانند از من ربود...
...هركسي را، هر قبيله‌اي را توتمي است، توتم من، توتم قبيله‌ي من قلم است.
قلم زبان خداست، قلم امانت آدم است، قلم وديعه‌ي عشق است، هركسي را توتمي است،
و قلم توتم من است.
و قلم توتم ماست"
مشهد - 1347 - توتم پرستي - دكتر علي شريعتي

** زبان امروز **

اگر بخواهيم اعداد 100، 1000،... را به حروف يا به صورت شفاهي بيان كنيم، بايد قبل از آنها از a استفاده كنيم

درست: The palace was built 1000 years ago
غلط: The palace was built thousand years ago
درست: The palace was built a thousand years ago

براي تاكيد بيشتر مي‌توان به‌جاي a از one هم استفاده كرد:
I'm one hundred percent against the idea

محصولِ ۱۳۸۵ شهریور ۱۰, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

اردك

هيچ تا به حال ديده‌ايد دختري را كه دويدنش به دويدن اردك نمانَد؟

شعر كوچه

» يكي از بچه‌هاي دانشگاه احساس مي‌كنه كه كم آورده. سربازي هم خيلي داره اذيتش مي‌كنه. سعي كردم بهش حالي كنم كه اگر مثل من بي‌هدف زندگي كنه همه‌ي مشكلات‌ش حل مي‌شه. ولي مثل اينكه منظورم رو درست نفهميد. شايد هم من منظورم رو خوب بيان نكردم. حالا چي‌كار كنم؟ نكنه قدرت بيانم رو از دست داده باشم؟!

» دلم براي ** زبان امروز ** تنگ شده. دوباره كرمم گرفته كه زبان داشته باشيم. داشته باشيم؟

+ مگر در مورد [Although] صحبت نكرده بودم؟! پس چرا گوش نمي‌ديد؟ با [مريسا] هستم كه دوبار [اين‌جا] و [اين‌جا] بعد از Although از But استفاده كرده.


1- Although I am not cooking regularly, but once in a while I try something new
2- Although at the end it is a sweet fairy tale, and somehow if you're smart you could predict the ending, but a well done movie overall.

يادآوري: من خودم يك خط هم نمي‌تونم انگليسي بنويسم. كار من فقط ايراد گرفتنه.

» مي‌گن شعر "كوچه" عاشقانه‌ترين شعريه كه فريدون مشيري گفته. فكر مي‌كنم نظر من هم همينه:

بي تو، مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم
...
يادم آيد: تو به من گفتي:
- "از اين عشق حذر كن!
لحظه‌اي چند بر اين آب نظر كن
آب، آيينه‌ي عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا، كه دلت با دگران است!
...
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌هاي دگر هم
نه‌گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نكني ديگر از آن كوچه گذر هم...

بي تو اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.