the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۹ اردیبهشت ۸, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

نوشتن

سلام! من اومدم!
در این روزهای کرونایی هیچ چیزی به اندازه‌ی نوشتن نمی‌تونه حال آدم رو خوب کنه. حالا ممکنه بپرسید اگر راست می‌گم پس چرا خودم نمی‌نویسم؟
سوال خوبی پرسیدید
حالا شما از کجا فهمیدید من نمی‌نویسم؟ اتفاقا خوب هم می‌نویسم.

راستی دقت کردید به جای اتفاقن نوشتم اتفاقا؟ و اگر بنویسم حتی، بعدش دقت می‌کنید که به جای حتا نوشتم حتی؟

یه مدت مد شده بود به‌جای «را» که در زبان محاوره‌ای باید نوشت «رو» من می‌نوشتم «رُ». یک بار یک نفر نظر گذاشته بود وبلاگ خوبی دارم اما حیف که به جای «رو» می‌نویسم «رُ». حقیقتش من آن اوایل که وبلاگ آمده بود یک وبلاگی می‌خوانم که نویسنده‌اش «رو» را می‌نوشت «رُ». فکر کنم اسمش مهدی-اچ-ای بود. من هم چون خیلی از مطالبش خوشم می‌آمد در تقلید از او این کار را می‌کردم. ولی بعد از چند وقت که به خودم آمدم گفتم خوب است که به همان «رو» برگردم. حالا هم با خودم فکر می‌کنم چه خوب است که به «حتی» و «اتفاقا» برگردم. شاید بعضی از شماها با دیدن «رُ» و «حتا» و «اتفاقن» آزرده خاطر شده باشید که از این بابت از شما معذرت‌خواهی می‌کنم.

وقتی این‌جا نمی‌نویسم کجا می‌نویسم؟ در دفتر خاطراتم می‌نویسم. یک دفتر خاطرات دارم که با خودکار بر ورق‌هایش می‌نویسم. فیزیکی بهتر نیست؟ من الان یک دفتر خاطرات دارم از وقتی که دبستان می‌رفتم. شما هم اگر دبستان می‌روید شروع کنید به خاطره نوشتن در یک دفتری، پوست آهویی، برگ درختی، چیزی. بعدا که بزرگ شوید از دیدنش لذت خواهید برد. فکر کنم من تنها وبلاگ‌نویس وبلاگستان فارسی باشم که از قشر دبستانی هم خواننده دارد. مرحبا به من و مرحبا به شما دبستانی‌ها که به‌راستی امیدِ مایید.

گفتم وبلاگستان. هنوز هم کسی وبلاگ می‌نویسه؟ در دورانی که همه به کوتاه‌نویسی و کپی و همرسانی مطالب در توییتر و تلگرام و اینستاگرام عادت کرده‌اند یاد بزرگانِ وبلاگستان فارسی رو گرامی می‌داریم. از جمله وبلاگ حسین درخشان که پدر وبلاگ فارسی بود و از همه مهمتر وبلاگ پسر فهمیده که ماننده ستاره‌ای درخشان مدتی کوتاه در آسمان وبلاگ‌های فارسی درخشید و متاسفانه خیلی زود خاموش شد.

راستی شما هم هنوز وبلاگ می‌نویسید؟ ممکن است در پست بعدی پنج نفر از شما را به بازی شب یلدا دعوت کنم. پس تا اون موقع منتظر بمونید!

و در ضمن این رو هم بگم که هر موقع تصمیم بگیرم دوباره به جای حتی می‌تویسم حتا و به جای تنوین هم از نون استفاده می‌کنم. یعنی روی قولی که امروز دادم زیاد حساب نکنید.

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.