the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

سرنوشت

چند سال پیش‌ها یه بار توی ایستگاه مترو روی صندلی نشسته بودم و منتظر بودم قطار بیاد. کسی که کنارم نشسته بود شروع کرد حرف زدن با من. من هم فقط گوش می‌دادم. درباره‌ی همه چیز صحبت می‌کرد. قطار که از راه رسید، وقتی بلند شد که از من خداحافظی کنه گفت: من توی پارک ارم روی جیمبو کار می‌کنم! اگر کاری داشتی بیا اون‌جا می‌تونی پیدام کنی!

از اون وقت تا حالا همیشه ذهن‌ام درگیرِ سرنوشتِ آدم‌ها بوده. دنیای عجیبیه. مطمئنن این آدم وقتی مدرسه می‌رفته هیچ‌وقت توی دفتر انشاش برای موضوع «وقتی بزرگ شدید می‌خواهید چه کاره شوید» نمی‌نوشته می‌خواد بزرگ که شد روی جیمبو کار کنه. ولی چه دوست داشته، چه نداشته، آخرش این‌طوری شده. هر آدمی یه سرنوشتی داره که از قبل روی پیشونی‌اش نوشته شده. تنها چیزی که تو سرنوشتِ همه‌ی آدم‌ها مشترکه اما، شاید همون کفنِ سفیدی باشه که زیر خاک می‌پوسه و از بین می‌ره...

تکامل

سه میلیون سالِ دیگه مثلن این‌جوری می‌شه که آدم‌ها عکس‌های سه در چهاری که می‌اندازند همیشه دو نفره است. چه برای گذرنامه، چه برای شناسنامه. چه برای کارت ملی و همه چیز. ولی کسی نمی‌دونه چرا. همه فقط می‌دونن که باید دو نفره عکس بندازن. توی ژن‌شون این‌جوری تعریف شده. بعد این قضیه برای دانشمندها جالب می‌شه. و تحقیق می‌کنند ببینند علت چیه؟ تا این‌که برمی‌گردند به سه میلیون سال قبل. و متوجه می‌شن که سه میلیون سالِ پیش، یه چیزی وجود داشته به نام فیس‌بوک، که دقیقن معلوم نیست چی بوده. ولی چیزی که مشخصه اینه که آدم‌هایی که با هم ازدواج می‌کردند عکسِ دونفره می‌گذاشتند توی صفحه‌ی فیس‌بوک‌شون. این باعث می‌شده که کسانی که در قبیله‌های همسایه زندگی می‌کردند بفهمند این شخص ازدواج کرده و دیگر کاری با او و همسرش نداشته باشند. این رفتار در واقع یک جور سازوکارِ تکاملی برای تداوم نسل بشر بوده که در طول میلیون‌ها سال در ژنِ آدمی نهادینه شده و تا به امروز ادامه یافته...

پشتِ پرده‌ی شبکه‌ی من و تو

آیا تا به حال از خود پرسیده‌اید هدف از وجودِ شبکه‌ی من و تو چیست؟ درآمدِ این شبکه از کجاست؟ چرا یک شبکه باید بتواند بدونِ این‌که درآمدِ زیادی از راه تبلیغِات داشته باشد خودش را سرِ پا نگه دارد و تا این حد برای مردم جذاب باشد؟

شبکه‌ی من و تو که از برپاییِ آن مدت زیادی نمی‌گذرد، در واقع پوششی‌ست برای فعالیت‌های شخصی که همه‌ی ما خیلی خوب می‌شناسیم‌اش: «هومن خلعتبری»

هومن خلعتبری که در میان عامه‌ی مردم به نوازندگی شناخته می‌شود، در واقع یکی از بزرگ‌ترین تجار اسلحه و قاچاق‌چیان الماس در جهان است. بخش عظیمی از الماس‌هایی که هرساله از کشور فقیر و جنگ‌زده‌ی سیرالئون به اروپا وارد می‌شود توسط این شخص جابجا می‌شود. اسلحه‌ی مورد نیازِ شورشیان در خیلی از کشورهای بحران‌زده نیز توسط همین شخص تامین می‌شود. اگرچه برآوردِ دقیقی از میزان آن‌چه که سالانه به حساب‌های آقای خلعتبری سرازیر می‌شود وجود ندارد؛ اما شکی نیست که او از این راه به ثروتی هنگفت و افسانه‌ای دست یافته است که هزینه‌ی راه‌اندازی شبکه‌ی من و تو در برابر آن پولی ناچیز به حساب می‌آید. در پشتِ چهره‌ی این مردِ خندان، انسانِ دیوسیرت و سنگ‌دلی زندگی می‌کند که چهار سال پیش با همسرِ مجارستانی‌اش کاترین و دو فرزندش برای سفری تفریحی به جزیره‌ای دور دست در غرب آفریقا رفت، اما هرگز با آن‌ها برنگشت و دیگر کسی از همسر و فرزندان‌اش خبری ندارد. بیش‌تر زوایای زندگیِ این شخص در تاریکی و از دیدِ دیگران پنهان است. حتا دقیقن مشخص نیست که او در کدام کشور زندگی می‌کند. آکادمی گوگوش از معدود زمان‌هایی است که هومن در انظارِ عمومی ظاهر می‌شود.

پرستارِ وظیفه

فرض کنید برای همه‌ی پسرهای هیجده سال به بالا اجباری بشه که برن دو سال توی بیمارستان‌ها خدمت کنند و با کمک‌های اولیه پزشکی آشنا بشن. بعد این قانون هم گذاشته بشه که فرزندِ پزشکانی که توی بیمارستان‌ها برای مدت مشخصی کار کرده‌اند از خدمت در بیمارستان‌ها معاف هستند.
احمقانه بود نه؟
حالا فرض کنید برای همه‌ی پسرهای هیجده سال به بالا اجباری بشه که برن دو سال توی پادگان‌ها خدمت کنند و با مفاهیم اولیه نظامی آشنا بشن. بعد این قانون هم گذاشته بشه که فرزندِ کسانی که توی مراکز نظامی برای مدت مشخصی کار کرده‌اند از خدمت سربازی معاف هستند.
احمقانه بود نه؟

محصولِ ۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

آه ای آزادی!

همه‌ی ما آدم‌هایی هستیم که دوست داریم زندگیِ راحت‌تری داشته باشیم. حتا دوست داریم بدونِ این‌که کاری انجام بدیم پول به‌دست بیاریم و غذا بخوریم و یه سقفی هم بالای سرمون باشه بدون این‌که هیچ زحمتی بکشیم. همه‌مون دوست داریم این‌جوری باشیم مگر این‌که نشه این‌جوری بود! مثلن من دوست دارم وقتی می‌رم یه مغازه و کالایی برمی‌دارم بدونِ این‌که پولی پرداخت کنم از مغازه بیام بیرون. اما نمی‌تونم این کار رُ بکنم چون دوربین‌های امنیتی همه‌جا هستند و من خیلی زود به پلیس تحویل داده می‌شم! یا اگر کسی هم من رُ نبینه باز هم دست به این کار نمی‌زنم چون با خودم فکر می‌کنم خدا من رُ می‌بینه و ممکنه با این‌کار برم جهنم. اگر هم به جهنم اعتقاد نداشته باشم با خودم فکر می‌کنم این کار باعث می‌شه به صاحب مغازه از نظر اقتصادی ضربه وارد بشه پس به‌تره این کار رُ نکنم.
اما همیشه وجود خدا یا بازدارنده‌های اخلاقی نمی‌تونه باعث بشه که من دست به یک سری ناهنجاری‌ها نزنم. ذهن انسان خیلی جاها مسايل رُ تجزیه و تحلیل می‌کنه و اگر لازم بشه برای اون‌ها توجیه پیدا می‌کنه. پس من اگر یه روزی با خودم فکر کنم که کاری که می‌کنم از نظر خدا اشکالی نداره، دست به اون‌کار می‌زنم. مثلن این‌جوری توجیه می‌کنم که صاحب مغازه هم جنس‌های خودش رُ از راهِ دزدی به دست آورده پس خوبه که من هم ازش دزدی کنم تا از طرف خدا این شخص رُ مجازات کرده باشم. ممکنه از نظر اخلاقی هم هزار جور توجیه پیدا کنم و کاری که پیش از این غیر اخلاقی به‌نظر می‌رسید رُ اخلاقی جلوه بدم تا زندگی راحت‌تری داشته باشم. خیلی از نرم‌افزارهایی که من استفاده می‌کنم هیچ پولی براشون پرداخت نشده. توجیهی که من برای این دزدی پیدا کرده‌ام اینه که خارجی‌ها سال‌ها از کشور ایران چاپیده‌اند و برده‌اند. پس حالا اشکالی نداره که من هم برای محصولاتِ اون‌ها پولی پرداخت نکنم.

یه جور دیگه از زندگی کردن اینه که مثل حیوانات زندگی کنیم. یا مثل انسان‌های اولیه که کم‌تر به خیلی از چیزها پای‌بند بودند. مشکل این‌جاست که این‌جور زندگی کردن به خوردن و شهوت‌رانی محدود می‌شه و بیش‌تر در خطر انقراض قرار داره. و البته انسان اون‌قدر دارای قدرت بدنی نیست که در برابر یک سری از حیوانات دوام بیاره، مگر این‌که بپذیره به مجموعه‌ای از قوانین احترام بگذاره و با نظم ِ بیش‌تری زندگی کنه.

پس همیشه باید زور و اجبار وجود داشته باشه تا خوی حیوانیِ انسان رُ وادار به پذیرشِ یک سری محدودیت‌ها کنه.

این وسط اگر کسی زرنگ‌تر باشه و بتونه از یک سری از محدودیت‌ها فرار کنه دلیل نمی‌شه که فکر کنیم اون شخص آدمِ بدیه. ما باید از نتیجه‌گیری‌های کلی پرهیز کنیم. اگر یه آخوند رُ دیدیم که دزدی می‌کنه و زندگی خوب و راحتی داره، نباید نتیجه بگیریم که دین چیزِ بدیه. اون آخوند زرنگ بوده و از خوی درنده‌ی خودش استفاده کرده و کسی هم نتونسته جلودارش باشه. شما هم اگر زور بالاسرتون نباشه به‌اندازه‌ی کافی زندگی خوب و راحتی برای خودتون فراهم می‌کنید اگر قدرت داشته باشید! فرار از محدودیت‌ها ناشی از خوی درنده‌ی انسانه. چنین انسانی رُ می‌شه مجازات کرد اما سرزنش برای چنین شخصی بی‌معنیه.

پس همه‌ی ما شناگرهای خوبی هستیم و فقط به کمی آب برای شنا نیاز داریم. و چون موجوداتِ باهوش و تکامل‌یافته‌ای هستیم از بین خودمون افرادی رُ انتخاب می‌کنیم که مراقبِ کارهای ما باشند و اجازه ندهند که ما هر کاری که دل‌مون خواست بکنیم! البته دوست هم داریم که این افرادی که انتخاب شده‌اند کاری به کار ما نداشته باشند و بگذارند ما راحت‌تر زندگی کنیم! این افرادی که برگزیده‌ی جامعه هستند هم به‌صورت طبیعی از قدرتِ بیش‌تری برخوردار هستند و از این قدرت دو تا استفاده می‌کنند: یکی این‌که تا جایی که بتونند برای سایر افراد جامعه محدودیت ایجاد می‌کنند. دوم این‌که تا جایی که بتونند از قدرت‌شون استفاده می‌کنند تا از محدودیت‌ها فرار کنند.

اون‌چه به نظر می‌رسه اینه که وجود قوانین فراطبیعی بیش‌تر از محدودیت‌هایی که از قوانین اجتماعی ناشی می‌شه برای انسان سود داره. چون اولن وضع کننده‌ی این قوانین وجود خارجی نداره که بخواد خودش از قوانین سوء استفاده کنه. دوم این‌که برای پیروی از محدودیت‌ها پاداش هم تعیین کرده (بهشت). اما به هر حال همیشه افرادی هستند که از این‌جور قوانینِ فرازمینی به نفع خودشون بهره‌برداری می‌کنند و نمی‌گذارند افرادِ ضعیف‌تر و اخلاق‌مدار هم بهره‌ای از این قوانین داشته باشند.

دوستان
هیتلر، این نابغه و فیلسوفِ بزرگِ قرنِ بیستم، جمله‌ی معروفی داره که می‌گه: «ما تا ندانیم چه می‌خواهیم، نمی‌توانیم به آن چیز دست پیدا کنیم»

“wenn wir nicht wissen was wir suchen, werden wir nie erreichen es” - Adolf Hitler, April 1889 – April 1945

محصولِ ۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

درباره‌ی مرحوم گوگل ریدر

۱- آدم باید خیلی علاف باشه که توی بیش‌تر از یک شبکه‌ی اجتماعی هم‌زمان فعالیت کنه
۲- بیش‌تر آدم‌ها وقت‌شون پُره و علاف نیستند
۳- فیس‌بوک به این دلیل تونست جای اورکات رُ بگیره که یه چیزی ارایه کرد که اورکات نداشت
۴- اورکات توسط گوگل خریداری شده بود
۵- گوگل پلاس هیچ ویژگی‌ای نداره که فیس‌بوک نداشته باشه
۶- مطمئنن گوگل برای راه‌اندازی گوگل پلاس چندین میلیون دلار خرج کرده
۷- حذف امکانات اجتماعی از گوگل ریدر با هدف جذب کاربر برای گوگل‌پلاس انجام شده و به نظر می‌رسه آخرین تلاش‌های گوگل برای نجات گوگل پلاس باشه (اگر G+ به اندازه‌ی کافی کاربر فعال داشت آقای گوگل هیچ‌وقت مجبور به انجام این حرکت انتحاری نمی‌شد)
۸- خوبیِ گوگل ریدر برای ایرانی‌ها این بود که شناخته شده بود و فیلتر نبود. متاسفانه هر جایگزینِ دیگه‌ای برای ریدر به راحتی فیلتر می‌شه و ممکنه هیچ‌وقت به‌اندازه‌ی کافی بین کاربران معروف نشه
۹- Google Wave هم جزو پروژه‌هایی بود که با هدف رقابت با فیس‌بوک ساخته شده بود اما خیلی زود عمرش به پایان رسید.
۱۰- رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات!

محصولِ ۱۳۹۰ آبان ۱۴, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

نژاد پرستی

- Hi!
- Hi
- How are you?
- Fine thanks, and you? speaking at elementary levels!
- Please shed some light on me by teaching me something important. something that you think matters. (intermediate level!)
- Tonight I faced the ugly side of Sydney while walking across the McDonald street. two drunk guys told me racist words! cos they thought I was Arab. I behaved like Jesus at that moment, allowed them to say what they wanted to say. and just gave them a smile and told 'em I am not Arab but racists like you are idiots.
- What were their words exactly?
- light words! They were laughing and saying "I don't want to be a fucking Arab!". I am not like Arabs really, am I? how idiots they are! the first day they've mistaken me with Italians, now with Arabs!
- Why do you think they insulted you?
- I don't know why! I am not in their ill mind. I don't understand why some people think they are better just because they've been born elsewhere. I even doubt they were Aussie. cos their accents were like Americans.
- Let me repeat my question. why do you think they insulted you? they just said "they don't want to be like Arabs"
- They said fucking Arabs!
- I agree that they insulted Arabs! but I don't agree that they insulted you!
- Yes exactly! that is why I didn't get annoyed at that time (but then I thought what if they said f*** Iranian. and what if they even thought Iranians are Arab)
- I also want to say that I do not agree that they insulted Arabs. because their words when they said "I hate to be like a fucking Arab" simply means "they don't like to be like a bad Arab! they are friends with good Arabs!". likewise we can say "we don't like to be like fucking Australians!" this does not mean all Aussies are bad! it just means we do not want to be like the bad ones :)
- Devil philosophical explanation that only you can make! :) but you should agree that they disturbed my privacy by shouting near my face at least.
- Did you call the police? are you aware of your civil rights?
- No. I don't know them exactly. I'm talking to you from a humanity perspective, not rigid laws
- You know, it takes time to behave like humans. and Aussies are no exception. You have to get along with them!
- Agree!
- There is always a difference between a man from the land of Persia, and a convicted murderer deported from the land of fishes with cold blue eyes. Have this on your mind all the time, and you never get insulted!

محصولِ ۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

سفر در زمان

خب سوالی که مطرحه اینه که «عکس قدیمی» یعنی چی؟ چه چیزی باعث می‌شه که به یک عکس بشه گفت قدیمی؟ چیزی که مُسَلمه اینه که عکسِ پدر بزرگِ من از عکسِ من قدیمی‌تره چون پنجاه سال پیش گرفته شده. عکس ناصرالدین‌شاه هم از عکس پدربزرگِ من قدیمی‌تره چون صد و خورده‌ای سال پیش گرفته شده. عکسِ زیر هم قدیمی‌ترین عکسیه که گرفته شده و مربوط می‌شه به صد و هفتاد سالِ پیش.


یه جور دیگه از عکس‌ها عکس‌هایی هستند که از چیزهایی قدیمی گرفته می‌شن. مثلن من اگر امروز از یک سکه‌ی عهدِ هخامنشیان عکس بگیرم این عکس قدیمی محسوب نمی‌شه چون همین امروز گرفته شده. اما اگر یه نفر ۲۵۰۰ سال پیش از این سکه عکس گرفته بود اون عکس قدیمی محسوب می‌شد.

یه حالتِ دیگه‌ای هم برای عکس گرفتن وجود داره و اون اینه که من امروز از چیزی که ۲۵۰۰ سال پیش وجود داشته عکس بگیرم. یعنی امروز از یک سرباز هخامنشیِ زنده که سوارِ اسبشه عکس بندازم. آیا همچین چیزی ممکنه؟ و اگر ممکنه آیا این عکسی که امروز از گذشته گرفته شده قدیمی محسوب می‌شه یا نه؟

عکس زیر از کهکشانی گرفته شده که صد میلیون سالِ نوری با ما فاصله داره. یعنی این عکس نشون می‌ده که این کهکشان صد میلیون سال پیش چه شکلی بوده، نه الان! به همین ترتیب اگر ما از کره‌ای که ۲۵۰۰ سالِ نوری با زمین فاصله داره عکس بگیریم، می‌تونیم ببینیم که توی اون کره ۲۵۰۰ سال پیش چه خبر بوده. و برعکس. اگر کسی که توی اون کره زندگی می‌کنه، امروز از زمین یه عکس بگیره، می‌تونه ببینه که کره‌ی زمین ۲۵۰۰ سال پیش چه شکلی بوده و چه جور آدم‌هایی توش زندگی می‌کرده‌اند.

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.