the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

Is it safe to travel to Norway

Hi, I am from Iran. I'm hoping to travel to Norway in Aug. My friends think I have gone crazy! they do not want me to go, and think its not safe. I have heard that suicide-bombers are all around the city and it's not safe to go for a walk in the streets alone. Is it something that happens everyday or is it just the media making it sound alot worse than what it is?

To be honest not many people I know, know much about Norway and the first reaction to my decision is No Way! I think Norway is not what everyone perceives it to be. I do not believe everything I read in the media but I'm a little apprehensive about taking this trip. Any advice or tips from anyone who has been recently to Norway would be greatly appreciated!


محصولِ ۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

از من بگیر، حماقت‌ات را نه

من تازگی‌ها دچارِ تغییری شده‌ام که با خودم فکر کردم شاید بد نباشه اون رُ با شما هم در میون بگذارم. تغییری که کرده‌ام اینه که خیلی چیزها که یه زمانی برام بدیهی بودند دیگه برام بدیهی نیستند. و همچنین خیلی چیزها که قبلن راحت انکارشون می‌کردم دیگه به‌راحتی برام قابلِ انکار نیستند. این‌که چیزهایی که قبلن برام بدیهی بوده‌اند دیگه بدیهی نیستند به نظرم نکته‌ی خیلی مهمیه. چون من فهمیده‌ام (و دارم می‌فهمم) که هیچ پایه و اساسی برای بدیهی بودنِ خیلی از چیزها وجود نداره.

حالا من دو تا مثال براتون می‌زنم که هر دو به اعدام مربوط می‌شوند. اما از این دست مثال‌ها زیاده

برای نمونه توجهِ شما رُ اول جلب می‌کنم به گفت‌وگویی که امروز بین من و یه نفر دیگه شکل گرفت:

من: من دیگه نروژ نمی‌رم. نروژ خیلی ناامنه
اون یکی: چرا؟
- مگه نمی‌بینی؟ بمب‌گذاری توی نروژ بی‌داد می‌کنه!
- بی‌داد نمی‌کنه! یه نفر یه بمب گذاشت تموم شد رفت
- چرا اینی که بمب گذاشته رُ اعدام نمی‌کنند؟ چرا فقط به ده بیست سال حبس محکوم می‌شه؟
- چون اعدام یک عملِ غیرِانسانیه!
- غیرانسانی؟ یعنی چی غیرانسانی؟
- غیرانسانی دیگه! اعدام غیرانسانیه
- یعنی چی؟ یعنی چی که غیرانسانیه؟
- ببین، اعدام باعث می‌شه که سرنوشت یک انسان تغییر کنه، و ما حق نداریم سرنوشت کسی رُ عوض کنیم
- پس به عبارتِ دیگه می‌شه گفت ما حق نداریم کسی رُ اعدام نکنیم؛ چون اعدام نکردنِ یک نفر هم سرنوشتِ اون شخص رُ تغییر می‌ده! و ما هم حق نداریم سرنوشتِ کسی رُ عوض کنیم!

بله دوستان! همون‌طور که می‌بینید، من به جای این‌که مثل احمق‌ها خیلی سریع قبول کنم که اعدام یک عملِ غیرانسانیه، خیلی راحت این موضوع رُ انکار کردم، و خیلی راحت معلوم شد که دلیلی پشتِ غیرِ انسانی بودنِ اعدام وجود نداره! البته این مکالمه ادامه پیدا نکرد ولی اگر ادامه پیدا می‌کرد حتمن به این نتیجه می‌رسید!

حالا پیشنهادِ من به شما اینه که هیچ چیزی رُ هیچ‌وقت سریع قبول نکنید. سریع هم رد نکنید. تا جایی که می‌تونید از کسی که چیزی رُ مطرح می‌کنه سوال بپرسید. از خودتون هم اگر تنها شدید سوال بپرسید. ان‌قدر سوال بپرسید تا خودتون به این نتیجه برسید که چه‌قدر احمق هستید. نذارید یه روزی که دیگه خیلی دیر شده احمق بودن رُ براتون به تصویر بکشند. خودتون به این باور برسید که احمقید. ان‌قدر دیگران رُ و خودتون رُ سوال‌پیچ کنید تا براتون معلوم بشه تهِ ته‌اش هیچ چیزی نیست! اگر یه نفر به شما یه فیلمی نشون داد که توش یه نفر رُ توی عربستان به جرمِ دزدی یا هر خلافِ دیگه‌ای گردن می‌زدند و به‌تون گفتند که «ببین عرب‌ها چه‌قدر وحشی هستند» فوری قبول نکنید که عرب‌ها وحشی هستند! سوال بپرسید (نمی‌دونم چه سوالی، هرچی! یه بار دیگه تعریفِ وحشی بودن رُ توی ذهنِ خودتون مرور کنید، بعد بپرسید آیا وحشی بودن چیز خوبیه یا بدیه. اگر بده چرا بده؟ کی گفته بده؟ چرا خوب نیست؟ آیا لازم نیست انسان بعضی وقت‌ها وحشی باشه؟ چرا لازم نیست؟ چرا لازم هست؟ کی گفته لازم نیست؟ کی گفته لازمه؟ اینی که همچین حرفی زده کی بوده؟ پدر مادرش کی بودن؟ می‌شه به حرف‌اش اعتماد کرد یا نه؟ و هزار تا سوالِ دیگه)، بدیهی‌ترین چیزهایی که به‌نظرتون می‌رسه رُ زیرِ سوال ببرید و ببینید که چه‌قدر راحت معلوم می‌شه ته‌ِ خیلی از چیزها هیچی نیست :)

محصولِ ۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

** زبان امروز **

برای بزرگ‌نمایی کردن در زبان انگلیسی به‌صورت غیر رسمی می‌توان به جمله‌ها عبارت زیر را اضافه کرد:
the shit out of

نمونه:

he scared me
بزرگ‌نمایی:
he scared the shit out of me

we gotta (have to) support her
بزرگ‌نمایی:
we gotta support the shit out of her

you have burned this
بزرگ‌نمایی:
you have burned the shit out of this

کودک آزار هستم، یک مسافر

ممنوعیتِ کودک آزاری در اماکن عمومی
آیت‌الله کودک آزار ِ تهرانی
رییس پلیس ِ تهران: با هرگونه کودک آزاری به شدت برخورد می‌شود
طرح ضربتیِ جمع آوریِ کودک آزاران از سطح شهر طی روزهای آینده. مردم همکاری کنند
تعدادِ کودک آزاران در کشور طی یک سال گذشته دو برابر شده است
ممنوعیتِ عرضه‌ی قلیان به کودک آزاران در چای‌خانه‌ها
وزیر بهداشت: کودک آزاری یک بیماری‌ست
اجرای طرح ِ آزمایشی ِ ساماندهی ِ کودک آزاران از امروز در سراسر کشور
دستگیریِ دو کودک آزار هنگام خروج ِ غیرقانونی از مرز
کودک آزارانِ کشور شناس‌نامه‌دار می‌شوند
تسهیلاتِ ویژه‌ی دولت برای کودک‌آزارانی که بخواهند از تهران خارج شوند
طرح بازنشستگیِ پیش از موعد بیش از سی هزار کودک آزار
وزیر بهداشت: کودک آزاری در صورت تشخیص زودهنگام قابل درمان است
آیت الله مکارم ِ کودک آزاری
اعطای تسهیلاتِ ویژه به متقاضیانِ وام ۳۰ میلیون تومانیِ کودک آزاری
مخالفتِ دادگاهِ انقلابِ اسلامی با لغوِ ممنوعیتِ سفرِ کودک آزارانِ ایرانی به عربستانِ سعودی
روش‌های تشخیص زودهنگام ِ کودک آزاری (دانلود pdf)
مجله‌ی راهِ تندرستی: کودک آزاری چیست
سنگ صبور: باسلام. کودک آزاری هستم بیست و هفت ساله. بارها شده است که با دخالت‌های بی‌موردِ مادرم...
حالِ یکی از کودک آزاران وخیم اعلام شده است

محصولِ ۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خواب درمانی

الان یه پنج شش سالی هست که بعضی وقت‌ها کمردرد می‌گیرم. یه بار رفتم دکتر عکس انداختم گفت هیچی نیست عصبیه. معمولن سالی دوبار می‌آد سراغ‌ام. یکی دو روز پیش دوباره شروع شد. فک کنم یه هفته طول بکشه، دوباره خوب شه بره پی کارش تا شیش هفت ماه بعد. امروز بعد از ظهر کمرم خیلی درد گرفته بود. مثل این بود که بادکنک باد کرده باشند توش. یه نیم ساعت گرفتم خوابیدم. از خواب که بیدار شدم هیچ دردی احساس نمی‌کردم. فک کردم دیگه همه چیز تموم شده... خیلی خوب بود :)

بعضی چیزها واقعی‌شون باور کردنی نیست. حتمن باید توی خواب اتفاق بیافتند تا واقعی‌شون دست‌نیافتنی به‌نظر برسه.
می‌گه: اولین باری که توی بیداری خواب دیدم، وقتی بود که فک کردم «تو» از کنارم رد شدی
زندگی همینه

یه روز بیدار می‌شی و می‌بینی همه چیز تموم شده

محصولِ ۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تولدِ شش سالگی

این وبلاگ امروز شش ساله شد
من به تاثیرِ ناخودآگاهِ کلمات اعتقاد دارم. و ترس دارم از تاثیرِ واژه‌هایی که از اعتقادِ من سرچشمه نگرفته‌اند بر باورِ دیگران.
اگر بشه از این ترس چشم پوشید، ترسِ دیگه‌ای از نوشتن نیست. می‌شه ادامه داد

محصولِ ۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

زلزله

توی خیابونِ سازمانِ آب یه ساختمونی هست که انگار مرکز مدیریت بحرانِ شهرِ تهرانه. دیروز از روبروش رد شدم، روی تابلوی تبلیغاتی‌اش چنین جمله‌ای نوشته بود:

«زلزله بلا نیست اگر آماده باشیم»

این جمله ممکنه در نگاهِ اول درست و منطقی به نظر برسه، اما اگر کمی ژرف‌تر بیاندیشیم درمی‌یابیم که بسیار کوته‌بینانه بیان شده.
دوستان،
من واقعن نمی‌فهمم درافتادن با خدا برای شما چه لذتی داره، اما به‌تون هشدار می‌دم که هیچ‌وقت چنین کاری نکنید. درسته که اگر خونه‌ای محکم ساخته بشه در برابر زلزله آسیب‌پذیریِ کم‌تری داره، اما خب که چی؟ مگه زلزله تنها ابزاریه که خداوند با اون عذاب نازل می‌کنه؟ برای نمونه از شما می‌خوام که به کشور ضدِ زلزله‌ی ژاپن نگاه کنید. خب حالا فرض کنیم همه‌ی خونه‌های ژاپن تا ۱۲ ریشتر در برابر زلزله مقاوم هستند. آخرش که چی؟ یه سونامی می‌آد شهر رُ جارو می‌کنه می‌بره! چرا؟ چون مردم ژاپن در برابر قدرت خدا ایستادگی و زورآزمایی کرده‌اند!
اما برعکس، بیایید به شهرهای ایران نگاه کنیم. با این‌که ایران روی خط زلزله قرار گرفته، اما هیچ اقدام ِ آن‌چنانی‌ای تا به حال برای مقاوم‌سازی خونه‌ها در برابر زلزله انجام نشده. در واقع تعبیری که من از این حرکت دارم اینه که ما پنجه در پنجه‌ی خدا نیانداخته‌ایم. ما با خدا صاف و ساده هستیم. رُک و راست. می‌گیم خدایا ما همینی هستیم که می‌بینی، خونه‌هامون همینیه که داری می‌بینی. خیلی ادعایی نداریم که اگر زلزله نازل کنی هیچ خونه‌ای خراب نمی‌شه. اتفاقن خراب می‌شه خوب هم خراب می‌شه. اما ما تسلیمِ تو هستیم. زلزله برای ما از عسل هم شیرین‌تره چون تو برامون فرستاده‌ای. قربانت.
نتیجه؟ آیا خدا به چنین کشوری عذاب می‌فرسته؟ هرگز! شما نگاه کنید به تهران، با اولین زلزله‌ای که بیاد با خاک یک‌سان می‌شه. اما نزدیک به صد و خوردی سال هست که زلزله نیومده. چرا؟ چون ما تسلیم ِ خدا هستیم. چون ما خودمون رُ به خدا واگذار کرده‌ایم. خدایا ما را آنی و کم‌تر از آنی به خودمان وا نگذار. آمین

حالا دوباره جمله‌ی بالا رُ بخونید: «زلزله بلا نیست اگر آماده باشیم». خنده داره نه؟

بله دوستان. هیچ وقت، هیچ وقت، هیچ وقت در برابر چیزهایی که خداوند ازشون به‌عنوان عذاب یاد کرده مقاومت نکنید. تسلیم باشید. تسلیمِ محض. این حقیقتِ اسلامه اگر بفهمید. اگر خونه می‌سازید، کاملن ضد زلزله نسازید. ته‌اش یه کم برای عذاب جا بذارید همیشه. اگر بالاترین زلزله‌ای که تا حالا اومده ۹ ریشتر بوده، شما یه خونه‌ای بسازید که تا ۸ ریشتر مقاوم باشه. نیت کنید، بگید خدایا من برای رضای تو این خونه رُ تا ۹ ریشتر مقاوم نساختم، تا هر وقت که تو بخواهی بر ما عذاب نازل کنی، که این عذاب برای ما از عسل هم شیرین‌تره. خداوند لذت می‌بره وقتی می‌بینی بنده‌ی مومن‌اش با چنین دیدی به عذاب نگاه می‌کنه. خدا به چنین بنده‌ای افتخار می‌کنه...

این نوشته رُ پایان می‌دهم با جمله‌ای از کتاب «Can God Intervene». در این کتاب از حقیقتِ تلخی یاد شده که بد نیست اون رُ با هم مرور کنیم. حقیقتی که دامن‌گیرِ خیلی از جوامع پیش‌رفته‌ی امروزی شده.

"The more we know about science, the less many people need to ask about God. Even liberal religious traditions, though they may believe that God created the universe, may quietly accept that God is no longer intervening"

سیاه چاله

There is no such thing as a black hole kiddy!
Never trust you parents!
They are telling you this to frighten you!

محصولِ ۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خیال

من از قوانین کارگر و کارفرما چیزی نمی‌دونم. من نمی‌دونم چه‌وقت می‌شه گفت یه کارگر اون‌قدر کار کرده که عرق‌اش اجازه می‌ده به‌ش پولی پرداخت بشه یا چه‌وقت اون‌قدر دیر شده که بشه شکایتی کرد. آخرین باری که رفته بودم دکتر، به‌م گفت چیزی نیست، خیال کرده‌ای. حالا هم فقط برای همینه که می‌رم سر کار. آدم که تو خونه تنها باشه، هزار جور فکر و خیال به سرش می‌زنه. نمی‌گم پول‌اش برام مهم نیست، ولی خب، تا حالا شکایتی هم نکرده‌ام. آره، من خیال کرده بودم! خیال کرده بودم پول بهایی نیست که برای به‌دست آوردن خیلی از چیزها باید پرداخت کرد. با خودم فکر می‌کردم وقتی پای عشق در میونه، با یه لقمه غذای شب مونده هم می‌شه به زندگی ادامه داد. خیال می‌کردم همین که شنیدنِ صدای تو، با شنیدنِ صداهای دیگه برام فرق داره کافیه برای ساختنِ آینده‌ای که دستِ هیچ کس به‌ش نمی‌رسه...
اما حالا... دیگه خیلی وقته می‌دونم خیال یعنی چی... آره، من خیال کرده بودم

محصولِ ۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

دیالوگ‌های ماندگار

می‌خوام براتون دو تا دیالوگ بگم:

» قرارمون این نبود خون از دماغ کسی ریخته بشه (دیالوگ جمشید هاشم‌پور توی همه‌ی فیلم‌هایی که تا حالا بازی کرده)

» اعضای خانواده دور میز نشسته‌اند و شام می‌خورند. پسر خانواده چیزی نمی‌خوره و فقط با قاشق‌اش و غذا بازی می‌کنه.

مادر: چرا چیزی نمی‌خوری پسرم؟ چیزی شده؟
پسر [پس از پنج ثانیه مکث]: چیزی نشده... فقط اشتها ندارم

[از سر میز بلند می‌شه، می‌ره توی اتاق‌اش و در رُ روی خودش می‌بنده]

پدر با تعجب رو به مادر: این چرا این‌جوری کرد؟!

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.