دیالوگهای ماندگار
میخوام براتون دو تا دیالوگ بگم:
» قرارمون این نبود خون از دماغ کسی ریخته بشه (دیالوگ جمشید هاشمپور توی همهی فیلمهایی که تا حالا بازی کرده)
» اعضای خانواده دور میز نشستهاند و شام میخورند. پسر خانواده چیزی نمیخوره و فقط با قاشقاش و غذا بازی میکنه.
مادر: چرا چیزی نمیخوری پسرم؟ چیزی شده؟
پسر [پس از پنج ثانیه مکث]: چیزی نشده... فقط اشتها ندارم
[از سر میز بلند میشه، میره توی اتاقاش و در رُ روی خودش میبنده]
پدر با تعجب رو به مادر: این چرا اینجوری کرد؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون