the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

دیالوگ‌های ماندگار

می‌خوام براتون دو تا دیالوگ بگم:

» قرارمون این نبود خون از دماغ کسی ریخته بشه (دیالوگ جمشید هاشم‌پور توی همه‌ی فیلم‌هایی که تا حالا بازی کرده)

» اعضای خانواده دور میز نشسته‌اند و شام می‌خورند. پسر خانواده چیزی نمی‌خوره و فقط با قاشق‌اش و غذا بازی می‌کنه.

مادر: چرا چیزی نمی‌خوری پسرم؟ چیزی شده؟
پسر [پس از پنج ثانیه مکث]: چیزی نشده... فقط اشتها ندارم

[از سر میز بلند می‌شه، می‌ره توی اتاق‌اش و در رُ روی خودش می‌بنده]

پدر با تعجب رو به مادر: این چرا این‌جوری کرد؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.