the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

گربه کشی

از پدربزرگ‌ام شنیده بودم که خدا از گربه‌کـُـشی خیلی زود انتقام می‌گیره حتا اگر عمدی در کار نبوده باشه. حدود یک سال پیش توی یه شبِ بارونی وقتی رانندگی می‌کردم و چشم‌هام خوب جلو رُ نمی‌دید یه گربه زیر گرفتم. اون شب خواب‌ام نبرد. تا صبح کابوس می‌دیدم و فکرِ انتقامی که در انتظارم بود تا سپیده‌دم آزارم می‌داد. صبح یادِ مرجان افتادم. زنگ زدم به‌ش گفتم همچین اتفاقی افتاده. گفت حاضر شو بیا دنبال‌ام، می‌ریم امام‌زاده ام کبرا. مرجان خانم چادر سرش کرده بود. توی حیاطِ امام‌زاده مثل کسی که بچه‌اش رُ گم کرده باشه چشم می‌دووند و من رُ دنبال خودش می‌کشید. چشم‌اش که به گمشده‌اش افتاد آروم گرفت. صداش می‌کرد سیده ملک خاتون. یه شمع ازش خریدیم. سیده خانم گفت اگر حاجت داری نذر کن، روا می‌شه. نذرت هم باید این باشه که اگر جواب گرفتی بیای از خودم شمع بخری و بین کسایی که دل‌شون آروم نیست پخش کنی. حالا بعد از یه سال احساس می‌کنم حاجت گرفته‌ام. نمی‌دونم خدا چه‌قدر سریع‌العقابه ولی همین که بعد از یه سال بلایی سرم نیومده احساس می‌کنم خدا من رُ بخشیده. خدایا شکرت. اسلام علیک یا امام‌زاده ام کبرا...
مرجان خانم همیشه به من چیزهای معنوی یاد می‌ده. یه بار به‌م گفت هر آدمی یه فرشته‌ی نگهبان داره که می‌شه باهاش قول و قرار گذاشت. مرجان خانم با فرشته‌ی نگهبانِ خودش قرار گذاشته که هر روزی که قراره یه اتفاق خوب براش بیافته صبح که از خواب پا می‌شه یه قمری پشتِ پنجره نشسته باشه. من هم باهاش قرار گذاشته‌ام که هر روزی که قرار بود یه اتفاق خوب برام بیافته صب که از خواب پا می‌شم زیرِ بالش‌ام چند تا سکه‌ی طلا باشه؛ یه جوری که وقتی بالش رُ کنار می‌زنم و چشمام از برقِ سکه‌ها روشن می‌شه، خیلی آروم سرم رُ بالا بگیرم، به دور دست خیره بشم و زیر لب بگم: امروز قراره یه اتفاق خوب برام بیافته...

محصولِ ۱۳۹۰ تیر ۵, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

فلسفه‌ی وجودی

» من به یه نفر یه چیزی گفتم، طرف هم با لهجه جواب‌ام رُ داد. بعد یه نفر سومی هم اون‌جا بود، به طرف گفت هیچ‌وقت لهجه‌ی کسی رُ مسخره نکن! اون طرف هم گفت این (یعنی به من اشاره می‌کرد) لهجه نداره! مخصوصن داره با لهجه صحبت می‌کنه! من آخرش نفهمیدم چه جوری بود. لهجه دارم... دارم ادا در می‌آرم... چه جوریاس...؟

» اگر می‌خواهید بفهمید تولید محتوای زبان فارسی توی اینترنت بیش‌تره یا زبان عربی، برید توی گوگل و جمله‌ی زیر رُ جست‌جو کنید:
النظافة من الایمان
بله درست می‌بینید! هیچ نتیجه‌ای به زبون عربی توی نتایج جست و جو دیده نمی‌شه! در تحلیل این پدیده چند تا حدس می‌شه زد:

۱- حدیث «النظافة من الایمان» یکی از دروغ‌هایی‌ست که در یکی از روزهای سیزدهم فروردینِ سال‌های گذشته توسط یک روحانی شوخ‌طبع به پیامبر نسبت داده شده و بین ایرانی‌ها دهن به دهن چرخیده تا به این‌جا رسیده.
۲- عرب‌ها به نظافت اهمیت نمی‌دن
۳- عرب‌ها به نظافت اهمین می‌دن ولی درباره‌اش چیزی نمی‌نویسند
۴- عرب‌ها درباره‌ی پاکیزگی مطالب فراوانی می‌نویسند اما به احادیثی که پیامبر درباره‌ی پاکیزگی گفته اهمیت نمی‌دن
۵- تمیز بودن برای عرب‌ها ان‌قدر بدیهیه که هیچ وقت لازم نمی‌دونند به حدیثی در این باره بپردازند
۶- حدیث «النظافة من الایمان» یکی از حدیث‌های فراموش شده بین عرب‌هاست و در سال‌های آینده به دلیل گسترش ارتباطات بین ایرنیان و عرب‌ها این حدیث دوباره به گوش عرب‌ها می‌رسه و اون‌ها خیلی خوش‌حال می‌شن
۷- این احتمال هم وجود داره که اگر این حدیث بعد از سال‌ها دوباره توسط مردمی از سرزمین پارس به گوش‌شون برسه براشون زیاد فرقی نکنه و باز هم چون تمیز بودن براشون یه چیز بدیهیه لازم ندونند به این موضوع بپردازند
۸- عرب‌ها خیلی بیش‌تر از مردانی از سرزمین پارس به این حدیث پرداخته‌اند ولی شرکت گوگل به دلایل سیاسی حاضر نیست نتایج جستجوی عبارت «النظافة من الایمان» رُ از سایت‌های عربی به کسی نشون بده تا مردمِ بقیه‌ی دنیا فکر کنند نظافت برای عرب‌ها بی‌اهمیته و عرب‌ها آدم‌های کثیف و پلشتی هستند
۹- عرب‌ها خیلی بیش‌تر از مردانی از سرزمین پارس به این حدیث پرداخته‌اند ولی به دلایل سیاسی به شرکت گوگل پول پرداخت کرده‌اند و از او خواسته‌اند که اگر کسی جست و جو کرد «النظافة من الایمان» فقط نتایج از سایت‌های فارسی زبان نمایش داده بشه تا این‌جوری همه‌ی مردم دنیا فکر کنند که پاکیزگی برای ایرانی‌ها یه چیزِ بدیهی نیست و برای همینه که ایرانی‌ها خیلی به این موضوع می‌پردازند.
۱۰- عرب‌ها خیلی بیش‌تر از مردانی از سرزمین پارس به این حدیث پرداخته‌اند ولی به دلیل عقد اخوتی که با مردانی از سرزمین پارس بسته‌اند به شرکت گوگل پول پرداخت کرده‌اند تا اگر کسی جست‌وجو کرد «النظافة من الایمان» نتایج سایت‌های عربی‌زبان نمایش داده نشه تا از این راه به نشر و گسترش فرهنگ ایران در جهان کمک بشه.
۱۱- تولید محتوا در کشورهای عرب‌زبان خیلی کم‌تر از تولید محتوا در ایرانه

» این عبارت «فلسفه‌ی وجودی» هم چیزِ جالبیه. چند روز پیش بین من و آدمی که فکر می‌کرد خدا وجود داره یک درگیری لفظی در این باره درگرفت. اون شخص گفت فلسفه‌ی وجودیِ نهنگ اینه که توی دریا وقتی دهن‌اش رُ باز می‌کنه همه چیز می‌خوره و به همین دلیل آبِ اقیانوس‌ها بو نمی‌گیره. اما من فکر می‌کردم نهنگ‌ها چون همه چیز می‌خورند باعث می‌شن آب دریا بو نگیره، نه این‌که فلسفه‌ی وجودی‌شون این باشه.

» یه موضوعی که درباره‌ی دعا کردن وجود داره اینه که کدوم یکی از این سه تا به‌تره؟
۱- ایشالا هر جوری دوست داری همون‌جوری بشه
۲- ایشالا هر چیزی که برات به‌تره همون‌جوری بشه
۳- ایشالا هر چیزی که برای همه به‌تره، همون‌جوری بشه

گزینه‌ی سوم ممکنه از همه نظره به ضرر یک فرد باشه. یعنی یه چیزی اتفاق بیافته که نه خودش دوست داشته باشه، و نه براش خوب باشه. اما در مجموع برای اطرافیانِ اون شخص به‌تر باشه که چنین اتفاقی بیافته

» یه چیزی که من همیشه برام سواله اینه که آدم باید عطر زنونه بزنه یا مردونه؟ عطر مردونه به عطری می‌گن که زن‌ها از بوی اون خوش‌شون می‌آد. و عطر زنونه به عطری می‌گن که مردها از بوی اون خوش‌شون می‌آد. با این اوصاف، یه مردی ممکنه توی فصلِ جفت‌گیری (یعنی فروردین و اردی‌بهشت تقریبن، موقعی که درآمد فاحشه‌ها چند برابر می‌شه)، یه عطری بزنه که زن‌ها خوش‌شون بیاد. ولی خب چه فایده‌ای داره اگر اون عطر بوی عن بده؟ فرضن که جفت‌گیری هم کردی چار تا توله هم پس انداختی. آخرش که چی؟ بدبخت! اگر زنی، یه عطری بزن که خودت از بوش خوش‌ات می‌آد، اگر هم مردی، یه عطری بزن که خودت از بوش لذت می‌بری. می‌خوای جفت‌گیری کنی که چی بشه آخه؟ این هم آدم از نسل هومو ساپینس‌ها تا حالا با هم جفت‌گیری کرده‌اند و دیوان حافظ برای هم سروده‌اند، آخرش چی شده؟ هیچی. هیچی نشده

محصولِ ۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خدا و پیامبر

در روایات اومده که اگر زنی آرایش کنه و از خونه خارج بشه تا وقتی به خونه برگرده فرشته‌ها بر او لعن و نفرین می‌کنند. برعکس، وقتی زنی توی خونه خودش رُ براش شوهرش آرایش می‌کنه، فرشته‌ها بر او سلام و صلوات می‌فرستند :)
اما این روزها کارهای دنیا واقعن برعکس شده. زن‌ها که از خونه بیرون می‌رن آرایش می‌کنند و وقتی به خونه برمی‌گردند آرایش‌شون رُ پاک می‌کنند.
البته در مورد مردها هم از این برعکس‌ها وجود داره. مثلن من وقتی دبستان می‌رفتم، برادرم دبیرستانی بود و تازه سیگاری شده بود. و برای این‌که نمی‌خواست کسی بفهمه سیگاری شده، می‌رفت بیرون سیگار می‌کشید و وقتی برمی‌گشت خونه، به خودش حسابی عطر می‌زد که بوی سیگار از بین بره. اما آیا خدا چنین شخصی رُ دوست داره؟ نه. خنده داره اگر فکر کنیم چنین مردی مورد حسادت فرشته‌ها واقع می‌شه. من فکر نمی‌کنم خدا دوست داشته باشه مردی از خونه بیرون بره و در حالی به خونه برگرده که بوی عطر می‌ده. برعکس، مردی که خدا دوست داره و پیامبر به‌ش آفرین می‌گه، کسیه که وقتی پاش رُ از خونه بیرون می‌ذاره، جوری به خودش عطر زده باشه که همه‌ی عالم و آدم دیوونه‌اش بشن. بله. همه‌ی عالم و آدم دیوونه‌ی مردی می‌شن که خدا و پیامبر به‌اش آفرین می‌گن، اما از اون طرف زنی که با خودش همچین کاری کنه لعن می‌شه. این قضیه چیزی نیست که زن‌ها حق داشته باشند به‌ش اعتراضی داشته باشند یا مردها حق داشته باشند اون رُ یک امتیاز برای خودشون بدونند. خداوند هیچ کاری رُ بدون دلیل انجام نمی‌ده و این کارش هم حتمن بی‌حساب نیست. ما ممکنه امروز دلیل این کار رُ ندونیم اما فردا که پرده‌ها از جلوی چشم‌مون کنار بره معلوم می‌شه که خیلی چیزا عجب دلیل‌های جالبی داشته و ما نمی‌دونستیم. حالا این‌که می‌گم فردا منظورم همین فردا نیستا! فردا پا نشید بیایید توی قسمت نظرات اعتراض کنید که فلانی گفته بود فردا پرده‌ها کنار می‌ره و معلوم می‌شه چرا زنا نباید بتونن به خودشون بیرون عطر بزنن اما مردا می‌تونن. فردا که می‌گم منظورم فردای نوعیه. شما حساب کنید مثلن یه سال دیگه. دو ساله دیگه. ده سال دیگه اصلن. این چیزا اصلن معلوم نمی‌کنه. ما هم نباید جوری رفتار کنیم که منتظر باشیم همچین اتفاقی بیافته. باید خیلی راحت باشیم، مثل بقیه که اصن منتظر نیستن چیزی ملوم بشه. مام عین اونا. فرقی نداره. خیلیا هستن که مثل بقیه هستن اما با بقیه فرق دارن. ما فک می‌کنیم مثه بقیه‌ن، اما اگه بری توو زندگی‌شون، می‌بینی وای... این این بود و من نمی‌دونستم...

محصولِ ۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

نترس رفیق

من اگه یه روزی پیامبر بشم دعوت‌ام جز با بشارت به نابودی و نیستی بعد از مرگ نیست. شاید هر بار که برای چند نفر درباره‌ی مزایای نیستی بر هستی صحبت می‌کنم انتظار نداشته باشم کسی میونِ حرف‌هام پا نشه و بره. از بین کسانی هم که تا آخر می‌مونن و به حرف‌هام گوش می‌دن، همیشه با ترسی همراه با امید به چشم‌هاشون نگاه می‌کنم شاید بتونم حدس بزنم کدوم‌شون ممکنه بعد از تموم شدنِ حرف‌هام به جای این‌که پا شه و بره چند دقیقه‌ای همون‌جایی که هست باقی بمونه و تو افکار خودش به نقطه‌ای دور خیر بشه؛ که من هم برم از روی زمین بلندش کنم، در آغوش بگیرم‌اش و به‌ش بگم: نترس رفیق، نیستی پایانِ راه نیست...

محصولِ ۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

اثبات وجود خدا

هر عادم عاقلی قبول داره که اگر خدا وجود نداشته باشه بهشت و جهنم هم وجود نداره (تعریف آدم عاقل: آدمی که قبول داشته باشه اگر بهشت و جهنم وجود داشته باشه خدا هم وجود داره)
پس ما اگر ثابت کنیم بهشت و جهنم وجود داره اثبات می‌شه که خدا هم وجود داره
بهشت و جهنم وجود داره چون توی قرآن گفته شده که بهشت و جهنم وجود داره. قرآن هم که از طرفِ خداست. خدا هم که هیچ‌وقت دروغ نمی‌گه (چون دروغ گفتن ناشی از یک نیازه و خداوند از هر نقصی مُبَرا و بی‌نیازه)
در واقع این استدلال علاوه بر این‌که ثابت می‌کنه خدا وجود داره ثابت می‌کنه خدا دروغ‌گو هم نیست (چون اگر دروغ‌گو باشه دیگه نمی‌تونه وجود داشته باشه)
به‌طور کلی می‌شه گفت خدا اگر راست‌گو باشه وجود داره و اگر دروغ‌گو باشه وجود نداره. و این دقیقن منطبق با تعریفیه که ما از خدا داریم.

محصولِ ۱۳۹۰ خرداد ۱۸, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

حشیش

- سلام
- سلام
- چه‌طوری؟
- مثل پولو توو دوری. تو چه‌طوری؟
- خوب‌ام
- با بحرانِ روحیِ خاصی که دست و پنجه نرم نمی‌کنی؟
- چرا
- چه بحرانی؟
- احساس می‌کنم به‌م خیانت شده
- چرا؟ چه کسی به‌ت خیانت کرده؟
- رفتم حشیش خریدم. بعد از این‌که کشیدم فهمیدم قلابی بوده
- خب نمی‌تونی خسارت بگیری؟
- نه. چون نمی‌تونم ثابت کنم تقلبی بوده
- تموم‌اش کردی؟
- آره
- خب برو بازم ازش بخر. مطمئن‌ام باز هم به‌ت تقلبی می‌فروشه
- متاسفانه جای دوریه
- چه‌قدر دور؟
- ۵۰۰ کیلومتر
- از کشور همسایه رفتی خرید کردی؟
- خیر
- از شهر همسایه؟
- خیر
- روستای همسایه؟
- خیر
- پس از کجا؟ چرا ان‌قدر دور؟
- کشورِ همسایه‌ی کشورِ همسایه
- با خودت چاقو نبرده بودی؟
- چرا برده بودم
- پس چه‌طوری تونستن به‌ت تقلبی بدن؟
- خودم هم موندم
- می‌خواهی راهی به‌ت نشون بدم که دفعه‌ی دیگه سرت کلاه نره؟
- بله
- دفعه‌ی دیگه با یه چاقو برو توی مغازه، بگو حشیشِ من را بدید من برم! بعد یه کیف سامسونت می‌ذارن روی میز. تو همین‌جوری یه دفه پول نده بیا بیرون! اول درِ کیف رُ باز کن. یکی از بسته‌های حشیش رُ بردار. یه چاقو بزن توش، بیار بیرون. نوکِ چاقو رُ با زبون‌ات مزه مزه کن. اگر مزه‌ی نمک می‌داد می‌خوان سرت کلاه بذارن
- اونی که می‌گی هرویینه! حشیش شبیه چای می‌مونه قیافه‌اش! اون رُ نمی‌دونی چی کار باید کرد؟
- چرا می‌دونم. اول برو توی مغازه بگو هرویین می‌خوام. بعد که دیدن خیلی واردی و داری تقلبی بودنِ هرویین رُ بررسی می‌کنی، درِ کیف سامسونت رُ ببند و بگو نظرم عوض شد! حشیش می‌خوام! اینا هم فکر می‌کنند راهِ تشخیصِ تقلبی بودنِ حشیش رُ هم بلدی، جرات نمی‌کنند به‌ت حشیشِ تقلبی بدن

محصولِ ۱۳۹۰ خرداد ۱۲, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خود شکن

با بعضی آدم‌ها یکی دو بار بیش‌تر از نزدیک برخورد نداشته‌ام. توی همین یکی دوبار برخورد هم چون جمعْ جمع ِ دوستانه‌ای تشکیل شده از اطرافیانِ نزدیکِ خودِ اون آدم بود تصویری که از اون آدم در ذهن من شکل گرفت آدمی بود که سعی می‌کرد لوتی و داش‌مشتی به نظر برسه و هر از چند گاهی هم از الفاظ رکیک نسبت به دوستان‌اش استفاده می‌کرد که رفیق‌تر به‌نظر برسه. همین آدم مسلمن در برخوردهای اجتماعی که با دیگران داره این‌جوری نیست و خیلی مودب و متشخص به نظر می‌رسه حتمن. من با بی‌ادب بودن یا باادب بودن خیلی مشکلی ندارم. ولی با این‌که آدم متناسب با هرجمعی یکی از این دو تا باشه زیاد حال نمی‌کنم. و طبیعتن آدم‌هایی که چنین ویژگی داشته باشند هر چه دورتر باشند احساس به‌تری نسبت به‌شون دارم. و آدم‌هایی هم که با این‌جور آدم‌ها حال می‌کنند (اگر چه در ظاهر و به دلیل حفظ منافع شخصی در دراز مدت) طبیعتن من سعی می‌کنم زیاد باهاشون حال نکنم. گفتم که گفته باشم!
الان ترس‌ام اینه که دچار این توهم شده باشم که خودم شخصیت دوگانه ندارم :) ولی امیدوارم دچار توهم نشده باشم
البته همین چند روز پیش به یه نفر گفتم اینی که می‌بینی من نیستم! که خب ربطی به بی‌ادب بودن یا باادب بودن نداشت. ولی همین‌که همچین حرفی به یه نفر زدم نشون می‌ده که چیزی در خودم وجود داره که ازش متنفرم. برای همینه که سعی می‌کنم از آدم‌هایی که این چیز رُ در خودشون حمل می‌کنند دوری کنم؛ برای این‌که خودم رُ توی اون‌ها نبینم. بعله... از قدیم گفته‌اند آینه چون برای‌ات بنمود راست، خود شکن آینه شکستن ختاس...

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.