the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۹ تیر ۳, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

صحیفه‌ی ناآرامیه

خیلی‌ها به من مراجعه می‌کنند و می‌گن ما مشکل داریم گرفتاریم، دعایی به ما بیاموز تا ورد زبان‌مان باشد. 

می‌خواستم عنوان این مطلب را بگذارم: «ای سرورِ ما، دعا کردن را به ما بیاموز» 
اما بعد فکر کردم «صحیفه‌ی ناآرامیه» شاید عنوان بهتری باشد. 
 
از مقصود دور افتادیم. اجازه دهید دعاها را تقدیم‌تان کنم. هر جا گرفتاری‌ای، مشکلی برای‌تان پیش آمد به این‌ها متوسل شوید، حتمن مشکل‌تان حل می‌شود. 
 این دو دعا توشه‌ی راهتان، خدا به همراهتان. 

 «خدایا کوچولوها را نخور» 

 «خدایا… [سرتان را پایین بیاندازید و کمی مکث کنید، بعد به بالا نگاه کنید و بگویید] بارت رو نده ما ببریم»

محصولِ ۱۳۹۹ خرداد ۱۸, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

فرق انسان و حیوان (۷)

یکی دیگه از فرق‌های انسان و حیوان اینه که وقتی حیواناتِ هم‌جنس دعواشون می‌شه کسی نمی‌ره جداشون کنه. ولی وقتی دو تا آدم دعواشون می‌شه معمولن نفر سومی هست که می‌ره وسط و سعی می‌کنه جداشون کنه. شما تا حالا دیده‌اید وقتی دو تا شترسان با هم دعوا می‌کنند کسی جداشون کنه؟

محصولِ ۱۳۹۹ خرداد ۱۴, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

ما خر نیستیم

خبر کوتاه بود، جورج فلوید از دنیا رفت.

شنیدنِ این خبر کافی بود تا خیلی عظیمی از سیاه‌پوستان روانه‌ی خیابان‌ها شوند و شعار «زندگی سیاه‌پوستان هم اهمیت دارد» سر دهند. اما اشکالِ این شعار کجاست؟ 
اشکال این است که این شعار خودش را نقض می‌کند. 
 بگذارید یک مثال بزنم. فرض کنید یک سیاه‌پوست و سفیدپوست دعوایشان شود. سفید پوست به سیاه‌پوست می‌گوید تو خری. فردای آن روز همه‌ی سیاه‌پوستان با پلاکاردهای بزرگی که در دست دارد دست به تظاهرات می‌زنند. روی پلاکاردها نوشته است «سیاه‌پوستان خر نیستند» 
خب عزیزِ من، معلوم است که شما خر نیستید. معلوم است که زندگی سیاه‌پوستان هم اهمیت دارد. برای چه این شعار را می‌دهید؟

محصولِ ۱۳۹۹ خرداد ۱۳, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

ایالاتِ متحده

یک مقاله‌ای نوشته بود که جمعیتِ ایران دارد پیر می‌شود و اگر از الان به فکر تشویق به زاد و ولد و افزایش جمعیت نباشیم در بیست سی سالِ آینده جزو کشورهای پیر خواهیم بود و هزاران دردسر و بدختی خواهیم داشت. 

 به نظر من خیلی از این قبیل مشکلات با برداشته شدنِ مرزها و جهانی‌تر فکر کردن حل می‌شه. همون‌طور که هوا همیشه از جای گرم‌تر به جای سردتر سرازیر می‌شه، در آینده هم جمعیت از جاهای بیش‌تر به جاهای کم‌تر سرازیر می‌شه. ما نباید جمعیتِ افغانی‌های عزیزی که در همسایگی ما مشغول زاد و ولد هستند رو دست‌کم بگیریم. چه اشکالی داره اگر در آینده که با مشکل کمبود جمعیت جوان مواجه شدیم مرزهای شرقی کشور رو باز کنیم و اجازه بدیم دوباره با افغانی‌ها درهم‌آمیختگی و همزیستی داشته باشیم؟ پس این از این، مشکلی از نظر جمعیت نیست. 
مسئله‌ی دیگه تغییرات اقلیم و آب و هواست. فرض کنید ایران خشک بشه و غیرقابل سکونت بشه. دو حالت پیش می‌آد. یا ایرانی‌ها کوچ می‌کنند به سرزمین‌های حاصلخیزتر، همون‌طور که انسان همیشه در طول تاریخ این کار رو کرده، یا این‌که همین‌جا می‌مونیم و نسل‌مون از بین می‌ره. که در این‌صورت هم اتفاق خاصی نیافتاده. قانون طبیعت اینه که نژادهای ضعیف‌تر از بین می‌رن و انسان‌های قوی‌تر به زندگی ادامه می‌دن. اگر ما ضعیفم چه بهتر که از بین بریم. اگر هم قوی هستیم که با وجود مشکلات به زندگی ادامه می‌دیم. پس از این منظر هم جای نگرانی نیست. 
 بعد هم این‌که ممکنه در آینده انسان‌ها با هم متحدتر بشن و مرزهاشون رو بردارند. مثل ایالات متحده یا اتحادیه‌ی اروپا، شاید بشه روزی رو تصور کرد که تمام کشورها یک ایالت متحد رو تشکیل بدهند و یک فرمانروا داشته باشند. این‌جوری تمام منابع زمین بینِ همه تقسیم می‌شه. اگر جایی نیروی کار کم داره نیروی کار بهش گسیل می‌شه. اگر جایی آب کم داره یا بهش آب می‌دن یا ساکنینش جابه‌جا می‌شن. در چنین ایالاتِ متحده‌ای هر دستاوردی در هر نقطه‌ای از زمین به همه تعلق داره.

هنوز همه نان می‌خورند

ممکن است فکر کنید کرونا باعث شده بعضی از شغل‌ها از بین بروند و آدم‌هایی به همین خاطر خانه نشین شده‌اند. 

اما اگر دقیق‌تر فکر کنیم می‌بینیم که اوضاع به این بدی هم نیست. نیازهای بشر که از بین نرفته. هر جا شغلی از بین رفته جای دیگری شغلی به‌وجود آمده. پس آدم‌هایی که بیکار شده‌اند اگر دنبال شغل بگردند شغل خودشان را دوباره پیدا می‌کنند؛ در حالی که لباس تازه‌ای به تن کرده است. 
مثلن یک آرایشگر را در نظر بگیرید. دیگر کسی به آرایشگاه نمی‌رود چون همه می‌ترسند که به مرض همه‌گیر و مهلک کرونا مبتلا شوند. پس آرایشگر بیکار می‌شود و هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شود بعد از این‌که نماز صبح را خواند و صبحانه‌اش را خورد دوباره کمی می‌خوابد و بعد که بیدار شد پشت پنجره می‌آید و به پرستوها نگاه می‌کند تا ناهار آماده شود. 
از سوی دیگر آن مردمی که به آرایشگاه نمی‌روند هنوز نیاز دارند که مویشان کوتاه شود. پس خودشان دستگاه اصلاح مو می‌خرند و موی‌شان را خودشان کوتاه می‌کنند. پس درخواست برای خرید ماشین اصلاح زیاد می‌شود. پس فروشگاه‌هایی که ماشین اصلاح می‌فروشند باید کارمندان بیش‌تری استخدام کنند تا بتوانند به درخواست‌های بیش‌تری پاسخ دهند و کارخانه‌های تولید ماشین اصلاح هم باید کارگران بیش‌تری استخدام کنند تا بتوانند با تولید ماشینِ اصلاحِ بیش‌تر، پاسخ‌گوی حجم عظیمِ نیازِ بازار باشند. می‌بینید که هر جا شغلی از بین رفت، جای دیگری شغلی به‌وجود آمد. نانوای بی‌نوا را در نظر بگیرید. دیگر کسی از او نان نمی‌خرد. آمده پیشِ ما گله‌گذاری می‌کند که درآمدم چنین و چنان شده و دیگر کسی از من نان نمی‌خرد و همه خودشان دارند در خانه نان می‌پزند. به او می‌گویم درست است که دیگر کسی از تو نان نمی‌خرد، اما هنوز همه نان می‌خورند.

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.