the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۶ آذر ۲۹, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

گرفتارِ روزِ باد

امروز صبح پیرزنِ جادوگری که دم در ورودی مترو نشسته بود یه دعایی برام کرد. بهم گفت «الاهی گرفتارِ روزِ باد نشی». با خودم فکر کردم منظورِ این جادوگر از روزِ باد چی بود؟ بعد خودم رو توی یه روستای متروک دیدم، زیر یک دیوارِ نیم فروریخته‌ی کاهگلی نشسته بودم و در حالی که سر در گریبان داشتم چون بید در باد بر خود می‌لرزیدم. بعد که رفتم سوار مترو شدم دو نفر مثل همیشه با هم دست به‌گریبان شدند و به هم فحشِ خواهر و مادر دادند. در همین حال یکی از آن میان فریاد می‌زد: «صلوات بکش!». من با خودم فکر کردم «صلوات کشیدن» دیگر چیست، و با تعجب به جادوگری که روبروی‌ام نشسته بود نگاه کردم. شنیده بودیم که به‌جای فاتحه خواندن می‌گفتند فاتحه فرستادن، شنیده بودیم که به‌جای اذان گفتن می‌گفتند اذان دادن، اما صلوات کشیدن دیگر خیلی جدید بود.

محصولِ ۱۳۹۶ آذر ۱۸, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

کمبود خون در دهه‌ی محرم

چند وقت پیش با واقعیتی عجیب و جالب روبه‌رو شدم که مربوط می‌شد به رفتاری که مردم در دهه‌ی محرم از خودشون نشون می‌دن. واقعیت این بود که سازمان انتقال خون از مردم خواسته بود آی مردم تو رو خدا توی محرم بیایید خون اهدا کنید خونه کمه! جالب‌تر از همه دلیلِ کم شدنِ اهدای خون توی این دهه بود. به نظر شما کمبود خون چه ربطی به دهه‌ی محرم داره؟ آیا به شهادت امام حسین ربطی داره؟ آیا مردم در این ایام از خون می‌ترسند؟ آیا به احترامِ این ایام از اهدای خون دوری می‌جویند؟ آیا نظر می‌کنند که در روزِ عاشورا خون‌شون رو اهدا کنند و برای همین از اول تا نهم محرم خونی اهدا نمی‌کنند؟ (بله درسته! همین بود دلیل‌اش)

محصولِ ۱۳۹۶ آذر ۱۶, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

مرز آزادی در حکومت آینده‌ی ایران

حتمن قلبِ شما هم با فکر کردن به لحظه‌ی فرارسیدنِ حکومت دوباره‌ی دانایان بر این سرزمین و مردمِ خمود و خسته‌اش تندتر می‌زنه. قلبِ من هم همین‌طوره و حالا از همیشه تندتر می‌زنه. اما این کافی نیست. وظیفه‌ی شما و همه‌ی نخبگانِ جامعه‌ی ما اینه که از حالا به فکرِ راه‌هایی باشیم که بلایی که پدرانِ ما، ناخواسته، بر سرِ ما آوردند ما بر سر نسلِ آینده‌مون نیاریم و سی سالِ دیگه از شرمِ عذابی که می‌کشند نگاه‌مون رو بر زمین نیاندازیم. بله، فکر کنید. همین که با خودتون هم فکر کنید کافیه، اما چه به‌تر که در جمع‌های دو یا سه نفره به این کار بپردازید و درباره‌ی آرمان‌های خودتون برای آینده‌ی ایران صحبت کنید. از خودتون سوال بپرسید و دنبال جواب بگردید. بذارید صدا و انرژی حاصل از این سوال و جواب‌ها تمام فضای ایران رو پُر کنه. در مورد دلیلِ ریشه دواندنِ‌ فساد در همه‌ی ارکانِ‌ این کشور سوال بپرسید. چی شد که قاضی و نانوا همه به فکر فریب مردم هستند و مردم از زن و مرد و کوچیک و بزرگ طوری شده‌اند که همه سرِ هم کلاه می‌گذارند؟ چرا به جایی رسیدیم که جز به منافع فردی به چیزی فکر نمی‌کنیم؟ چرا ژاپن به این روز نیافتاد؟ چی کار باید کرد که در حکومتِ آینده‌ی ایران یک قاضی رو نشه به هیچ قیمتی خرید؟ قانون اساسی حکومتِ آینده‌ی ایران رو چه کسانی باید بنویسند؟ چه چیزهایی در قانون اساسیِ امروز ما نیست که باید اضافه بشه؟ چه ضمانتی برای اجرای این قانون وجود داره؟ مرز آزادی در ایرانِ‌ آینده‌ی ما کجاست؟ چه چیزهایی ممنوعه؟ آیا توهین به مقدسات باز هم ممنوع خواهد بود؟ آیا بی‌لباس در خیابان راه رفتن ممنوع خواهد بود؟ آیا مطبوعات آزاد خواهند بود؟ آیا در حکومت آینده‌ی ایران می‌شه به بالاترین مقام کشور گفت بالای چشم‌ات ابروئه و روانه‌ی زندان نشد؟ به نظر شما اگر کوچک‌ترین محدودیتی برای آزادی تعیین بشه، آیا می‌شه به‌راحتی جلوی گسترش این محدودیت رو گرفت؟ چیزی که الان به‌نظر من می‌رسه اینه که تنها محدودیتی که باید وجود داشته باشه، محدودیت بر روی کارهاییه که دسترسی به حقوق اولیه‌ی انسان رو محدود می‌کنه. اما مشکلی که این‌جا به‌وجود می‌آد اینه که باید حقوق اولیه‌ی انسان رو تعریف کنیم و در این راه باید مراقب باشیم این تعریف توسط صاحبان قدرت صورت نگیره چرا که صاحبان قدرت تنها حقوقی رو برای انسان به رسمیت می‌شناسند که منجر به محدودیت یا کاهش قدرتِ صاحبان قدرت نشه.

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.