the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۶ اردیبهشت ۹, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

چنان كه داني

سلام
خوبيد؟
اين چند وقت كه غيب‌ام زده بود ممكنه با خودتون فكر كرده باشيد كه اين بيمار رواني، طبق عادت مالوف و طريق معروف، دوباره آدرس‌اش رو عوض كرده و رفته يك جاي ديگه داره وبلاگ مي‌نويسه. اما اين‌طوري نيست.
من الان فقط به يك دليلي كه فكر مي‌كنم جنبه‌ي اخلاقي داشته باشه -مي‌دونيد كه، من آخر اخلاق هستم، اصلن تركوندم اخلاق رو، ****** اين اخلاق رو- به خودم اجازه نمي‌دم وبلاگ بنويسم. شايد اين دليل فردا تموم بشه، شايد هفته‌ي ديگه، شايد يك ماه ديگه، يك سال ديگه،
شايد هم هيچ‌وقت تموم نشه (اين كه خيلي بده ديگه، بدبخت‌تر مي‌شم اين‌جوري)
حالا نه اين‌كه هيچي هم ننويسم، مگه مي‌شه چيزي ننوشت وقتي عادت كرده باشي؟ هر كاغذ پاره‌اي گير بيارم روش مي‌نويسم.
شما هم هر وقت دوست داشتيد [يادگاري] بخونيد تا وقتي برمي‌گردم.
الان داره بارون مي‌آد، هوا خيلي خوب و خنكه
من عاشق فصلي هستم كه توش به دنيا اومده‌ام، اما چه فايده، بهاري كه مي‌دوني حتمن بعدش پاييز مي‌آد به چه درد مي‌خوره؟

محصولِ ۱۳۸۶ فروردین ۲۸, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

آخرين پيشنهاد

هميشه آخرين پيشنهاد به‌ترين پيشنهاده مگر اين‌كه پيشنهاد جديدي مطرح بشه. كه در اين صورت پيشنهاد قبلي آخرين پيشنهاد نبوده و در هيچ صورتي نمي‌تونسته به‌ترين پيشنهاد باشه. در واقع بايد گفت آخرين پيشنهاد هيچ‌وقت به‌ترين پيشنهاد نيست مگر اين‌كه پيشنهاد جديدي مطرح نشه.

پ.ن. سعي نكنيد بفهميد چي گفتم

محصولِ ۱۳۸۶ فروردین ۲۴, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

آسماني

براي [آسماني]:
هر سال كه نزديك‌تر مي‌آيي، عبور با شكوهت دلم را مهيب‌تر از پيش‌لرزه‌ي سال‌هاي پيش به لرزه در مي‌آورد؛
من اين‌جا منتظرت مي‌مانم، تا آن مهيب باشكوه، آن آخرين جشن، آخرين جشن، آسماني

محصولِ ۱۳۸۶ فروردین ۲۳, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

نظرات

مايل هستيم به يكي از سوال‌هايي كه در يكي از آف‌لاين‌ها توسط [ايشون] پرسيده شده پاسخ دهيم:

"توي اين وبلاگت خلق الله برگ چغندر هستن؟ اگه كسي بخواد نظر بده بايد بياد در خونه‌تون؟"

حافظه‌ي تصويري من اصلن خوب نيست. در واقع مي‌تونم بگم افتضاحه. مثلن هميشه با خودم فكر مي‌كنم كه اگر يك روز پدرم جيب‌ام رو بزنه و فراري بشه و من رو براي چهره‌نگاري پدرم به كلانتري ببرند، قطعن چهره‌اي كه از پدرم نگاشته مي‌شه هيچ شباهتي به ايشون نخواهد داشت (مطمئن هستم). اما برعكس، قدرت تصوير سازي من يك مقدار بيش از حدي كه نياز هست كار مي‌كنه. همين باعث مي‌شه كه بعضي وقت‌ها از خيلي چيزهاي جدي هم خنده‌ام بگيره. چون تصويري كه از يك چيز در ذهنم ساخته مي‌شه خيلي پر شاخ و برگ‌تر از چيزيه كه به كلمات محدود مي‌شه. مثلن همين اين‌كه ملت براي نظر دادن بيان دم خونه‌ي آدم، با اون شاخ و برگ‌هايي كه ازش تو ذهنم ساخته مي‌شه واقعن خيلي جالب مي‌شه. بگذريم...

حالا برسيم به اين‌كه چرا قسمت نظرات وجود نداره. دو تا دليل اساسي داره:

1- به نظر من وبلاگ‌هايي كه قسمت نظرات رو بسته‌اند خيلي با كلاس هستند. يعني اين كار يك جوري آدم رو پر اهميت‌تر مي‌كنه. يه جورايي عين شلاق مي‌مونه. يعني شما حق حرف زدن نداريد، فقط بخونيد، يالا!
نمي‌دونم، توضيح دادن‌ش خيلي سخته. شايد با فردوسي آشنا باشيد. فردوسي يكي از شاعران قديميه ايرانه كه افسانه‌هاي قديمي رو به نظم درمي‌آورده. فردوسي از قشر برده‌دار جامعه بود. يعني قشري كه برده‌داري رو يك امر پسنديده مي‌دونستند. براي همين هم در شاهنامه‌ي فردوسي از شخص نيكوكاري مثل ضحاك به عنوان يك آدم پليد نام برده شده. علت‌اش هم اين بوده كه وقتي ضحاك به حكومت رسيد دستور داد تمام برده‌ها آزاد بشن. يا مثلن در روايات اومده كه كاوه يك فرد برده‌دار بوده. براي همين با وجود اين‌كه آدم بدي بوده از او در شاهنامه به نيكي ياد شده. مي‌گن وقتي فردوسي شعر مي‌نوشته هر چند وقت يك بار برده‌هاش رو شلاق مي‌زده تا ذهن‌ش باز بشه. حالا يك وقت خداي ناكرده فكر نكنيد كه من هم شما رو برده‌هاي خودم مي‌دونم‌ها نــــه، اصلـــــن. فقط سعي كردم حسي كه از بستن نظرات به‌م دست مي‌ده رو به شما منتقل كنم.

2- در اين يك سال و نه ماهي كه به وبلاگ نويسي دچار شده‌ام فقط يك بار پيش اومده كه يك نظر قابل توجه داده بشه [اين‌جا]. واقعن هم چيزهايي كه من مي‌نويسم هيچ‌وقت قابل نظر دادن خاصي نبوده‌اند.

محصولِ ۱۳۸۶ فروردین ۲۰, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

زندگي

عشق، شكم، سرپناه

پ.ن. پاسخ به يكي از سوال‌هاي متداول:

- ببخشيد پس شهوت چي شد؟
- شهوت؟ شهوت رو كه همون اول گفتم، نگفتم؟
- واقعن خـــــاك بر سرت با اين طرز فكرت، خـاك!

ترياك

يه خلبان خوب هيچ‌وقت زير ابروش رو بر نمي‌داره

- بگير، ترياك مي‌كشي؟
- بگير اون ور، جلوي جمع نمي‌كشم
- آدامس؟
- يكي

محصولِ ۱۳۸۶ فروردین ۱۸, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

نود و چهار

خب من الان نود و چـهــــــار ســالمه!
ديگه بايد نگران چــي باشم؟!

محصولِ ۱۳۸۶ فروردین ۱۴, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تغيير پوسته

ظاهر اين جا كمي براي من و احتمالن براي خواننده‌هايي كه زمان بيش‌تري همراه بوده‌اند تكراري و خسته كننده شده. كار كردن با syntax جديد بلاگر هم كار راحتي نيست و حداقل يك روز كامل وقت آدم رو مي‌گيره. فكر مي‌كنم براي تنوع هم كه شده بهتره از يكي از قالب‌هاي آماده‌ي بلاگر استفاده كنم. خطوط دفتري كه در پس‌زمينه هستند رو هم حذف مي‌كنم. تا بعد چه شود.

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.