آه ای آزادی!
همهی ما آدمهایی هستیم که دوست داریم زندگیِ راحتتری داشته باشیم. حتا دوست داریم بدونِ اینکه کاری انجام بدیم پول بهدست بیاریم و غذا بخوریم و یه سقفی هم بالای سرمون باشه بدون اینکه هیچ زحمتی بکشیم. همهمون دوست داریم اینجوری باشیم مگر اینکه نشه اینجوری بود! مثلن من دوست دارم وقتی میرم یه مغازه و کالایی برمیدارم بدونِ اینکه پولی پرداخت کنم از مغازه بیام بیرون. اما نمیتونم این کار رُ بکنم چون دوربینهای امنیتی همهجا هستند و من خیلی زود به پلیس تحویل داده میشم! یا اگر کسی هم من رُ نبینه باز هم دست به این کار نمیزنم چون با خودم فکر میکنم خدا من رُ میبینه و ممکنه با اینکار برم جهنم. اگر هم به جهنم اعتقاد نداشته باشم با خودم فکر میکنم این کار باعث میشه به صاحب مغازه از نظر اقتصادی ضربه وارد بشه پس بهتره این کار رُ نکنم.
اما همیشه وجود خدا یا بازدارندههای اخلاقی نمیتونه باعث بشه که من دست به یک سری ناهنجاریها نزنم. ذهن انسان خیلی جاها مسايل رُ تجزیه و تحلیل میکنه و اگر لازم بشه برای اونها توجیه پیدا میکنه. پس من اگر یه روزی با خودم فکر کنم که کاری که میکنم از نظر خدا اشکالی نداره، دست به اونکار میزنم. مثلن اینجوری توجیه میکنم که صاحب مغازه هم جنسهای خودش رُ از راهِ دزدی به دست آورده پس خوبه که من هم ازش دزدی کنم تا از طرف خدا این شخص رُ مجازات کرده باشم. ممکنه از نظر اخلاقی هم هزار جور توجیه پیدا کنم و کاری که پیش از این غیر اخلاقی بهنظر میرسید رُ اخلاقی جلوه بدم تا زندگی راحتتری داشته باشم. خیلی از نرمافزارهایی که من استفاده میکنم هیچ پولی براشون پرداخت نشده. توجیهی که من برای این دزدی پیدا کردهام اینه که خارجیها سالها از کشور ایران چاپیدهاند و بردهاند. پس حالا اشکالی نداره که من هم برای محصولاتِ اونها پولی پرداخت نکنم.
یه جور دیگه از زندگی کردن اینه که مثل حیوانات زندگی کنیم. یا مثل انسانهای اولیه که کمتر به خیلی از چیزها پایبند بودند. مشکل اینجاست که اینجور زندگی کردن به خوردن و شهوترانی محدود میشه و بیشتر در خطر انقراض قرار داره. و البته انسان اونقدر دارای قدرت بدنی نیست که در برابر یک سری از حیوانات دوام بیاره، مگر اینکه بپذیره به مجموعهای از قوانین احترام بگذاره و با نظم ِ بیشتری زندگی کنه.
پس همیشه باید زور و اجبار وجود داشته باشه تا خوی حیوانیِ انسان رُ وادار به پذیرشِ یک سری محدودیتها کنه.
این وسط اگر کسی زرنگتر باشه و بتونه از یک سری از محدودیتها فرار کنه دلیل نمیشه که فکر کنیم اون شخص آدمِ بدیه. ما باید از نتیجهگیریهای کلی پرهیز کنیم. اگر یه آخوند رُ دیدیم که دزدی میکنه و زندگی خوب و راحتی داره، نباید نتیجه بگیریم که دین چیزِ بدیه. اون آخوند زرنگ بوده و از خوی درندهی خودش استفاده کرده و کسی هم نتونسته جلودارش باشه. شما هم اگر زور بالاسرتون نباشه بهاندازهی کافی زندگی خوب و راحتی برای خودتون فراهم میکنید اگر قدرت داشته باشید! فرار از محدودیتها ناشی از خوی درندهی انسانه. چنین انسانی رُ میشه مجازات کرد اما سرزنش برای چنین شخصی بیمعنیه.
پس همهی ما شناگرهای خوبی هستیم و فقط به کمی آب برای شنا نیاز داریم. و چون موجوداتِ باهوش و تکاملیافتهای هستیم از بین خودمون افرادی رُ انتخاب میکنیم که مراقبِ کارهای ما باشند و اجازه ندهند که ما هر کاری که دلمون خواست بکنیم! البته دوست هم داریم که این افرادی که انتخاب شدهاند کاری به کار ما نداشته باشند و بگذارند ما راحتتر زندگی کنیم! این افرادی که برگزیدهی جامعه هستند هم بهصورت طبیعی از قدرتِ بیشتری برخوردار هستند و از این قدرت دو تا استفاده میکنند: یکی اینکه تا جایی که بتونند برای سایر افراد جامعه محدودیت ایجاد میکنند. دوم اینکه تا جایی که بتونند از قدرتشون استفاده میکنند تا از محدودیتها فرار کنند.
اونچه به نظر میرسه اینه که وجود قوانین فراطبیعی بیشتر از محدودیتهایی که از قوانین اجتماعی ناشی میشه برای انسان سود داره. چون اولن وضع کنندهی این قوانین وجود خارجی نداره که بخواد خودش از قوانین سوء استفاده کنه. دوم اینکه برای پیروی از محدودیتها پاداش هم تعیین کرده (بهشت). اما به هر حال همیشه افرادی هستند که از اینجور قوانینِ فرازمینی به نفع خودشون بهرهبرداری میکنند و نمیگذارند افرادِ ضعیفتر و اخلاقمدار هم بهرهای از این قوانین داشته باشند.
دوستان
هیتلر، این نابغه و فیلسوفِ بزرگِ قرنِ بیستم، جملهی معروفی داره که میگه: «ما تا ندانیم چه میخواهیم، نمیتوانیم به آن چیز دست پیدا کنیم»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون