همينگوي
روزنامه شرق [يك صفحه كامل] اختصاص داده بود به جريان نامه نگاريهاي ارنست همينگوي با دوستش ويليام فاكنر.
"در طول پنجاه سال، با حساب نامه هایی كه مفقود شده یا به عمد یا سهو از بین رفته و با در نظر نگرفتن تلگراف های فراوانی كه برای افراد مختلف می فرستاد، بیش از شش هزار نامه نوشت"
ظاهرا نامه نويسي براي همينگوي چيزي شبيه به وبلاگ نويسي بوده:
"همینگوی هر وقت كه از داستان نوشتن دست می كشید، نامه می نوشت و بسیار بذله گو و بی ملاحظه بود. درباره نامه هایش می گوید: «مرا بابت نامه های احمقانه ام ببخشید... این نامه ها شلخته و پر از غلط، غلوط اند و با عجله آنها را نوشته ام و قرار هم نبوده كه نثر ادبی بنویسم... هر قدر كه نویسنده خوبی باشی نامه هایت به دردنخورتر می شود.» برای همین است كه به ندرت دستور زبان را رعایت می كرد و هنگام نوشتن جملات بی دقت بود و پراكنده می نوشت، انگار كه وسواس هایش در داستان نویسی آزارش می داده و به این روش خودش را رها می كرده است. می گوید: «به جای داستان، نامه نوشته ام، احساس می كردم كه دارم عیاشی می كنم و از آن لذت می بردم و امیدوارم شما هم از خواندنش همین احساس را داشته باشید."
اگر وقت كرديد نامهها رو بخونيد. جالب هستند. راستي، ميدونستيد كه همينگوي خودكشي كرده؟
[اينجا] هم يك توضيح كامل داده دربارهي دعواهايي كه روسيه و آلمان هميشه در مورد لهستان داشتهاند. لهستان انقدر بدبخت بوده كه روسيه و آلمان هر وقت اراده ميكردند اين كشور رو عين كيك بين خودشون تقسيم ميكردند! اين يكي رو حتي اگر وقت نداريد هم بخونيد! از نامه نگاريها خوندني تره.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون