the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۵ شهریور ۲۱, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

پرده‏ي چشمك‌زن

ساعت چهار و چند دقيقه كمتر يا بيشتر فرقي نمي‌كند، نزديكي‌هاي صبح است. با هر بار روشن و خاموش شدن چراغ‌هاي آن سوي خيابان، صداي كشيده شدن جارويي هم بر كف زمين شنيده مي‌شود. هميشه اين موقع نزديك‌هاي صبح هوا سردتر است، حتي اگر تابستان باشد. سر را از روي ورق‌ها برمي‌دارم و چشمانم را نيمه‌باز نگه مي‌دارم تا اذيت نور چراغ تمام شود، مي‌شود. سلام! صبح به خير. به كلمات صفحه‌اي كه بر روي آن به خواب رفته‌ام نگاه مي‌كنم. شب پيش هم در همين صفحه به خواب رفته بودم، مي‌دانم. شايد هم صفحه‌اي ديگر بود و مطالبي كه مي‌نويسم تكراري شده‌اند. نوشته‌هاي ناتمامي كه مانند تكرار نور قرمز رنگ مغازه‌ي آن سوي خيابان بر پرده‌ي چشمك‌زن اتاق، هر روز تكرار مي‌شوند _ ____ ____ __ ____ __ ___ (غ ق درج!) __ ____ ___ _____ __ ____ __ و دو كلام آغازينش كه هميشه معناي ديگري دارد!

۲ نظر:

  1. با همه تعطیل بودنت قشنگ می نویسی..بخش زبان امروزت رو دوست دارم...چیز یا می گیرم....آخر نظرت رو راجع به منجی نفهمیدم..؟ نه اون اس ام اس رو...نه اینی که ایجا نوشتی..راستی اگه گفتی من کی ام؟

    پاسخحذف

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.