من یک رویا دارم
من یک رویا دارم. در این رویا، جوانیِ آدمها تا ۱۰۰ سالگی طول میکشد. در این رویا پدر و مادرها وقتی هنوز موهایشان سیاه است و چروکی بر پوست صورتشان ننشسته است در پنجاه سالگی، یعنی هنوز در آغازِ جوانی، فرزندشان را به خانهی بخت میفرستند. بعد از نوهشان مراقبت میکنند تا نوهشان ۲۵ ساله شود. بعد وقتی پدربزرگ و مادربزرگ ۷۵ سالشان است یعنی وقتی در اوج جوانی هستند در عروسی نوهشان شرکت میکنند و دیگر مجبور نیستند وقتی بچهی نوهشان بهدنیا آمد از او مراقبت کنند، چون حالا دیگر بازنشسته شدهاند و میتوانند تا ۱۰۰ سالگی به تفریح و جهانگردی بپردازند. بعد، یک روز که پدربزرگِ صد ساله جلوی آینه میرود میبیند یکی از موهایاش سفید شده است. در رویای من پدربزرگ و مادربزرگ و پسر و دختر و نوهها و عروسها و دامادها هر هفته شام خانهی یکیشان دعوت هستند و چون همهشان جواناند، وقتی در مهمانیهایشان شرکت میکنی نمیتوانی پدر و مادرها را درست از فرزندان تشخیص دهی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون