the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۱۵, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

نيروي ايمان

چند سال پيش فرماندهي دو تا از به‌ترين ناوهاي جنگي ايران بر عهده‌ي من بود، سهند و سبلان. آن روزها هنوز جوان بودم و پرانرژي و به خاطر هوش سرشاري كه داشتم خيلي زود پله‌هاي ترقي را طي كرده و به مقام فرماندهي رسيده بودم. يك روز صبح هنگام گشت‌زني، يك ناو آمريكايي را در رادار مشاهده كرديم كه بيش از حد به مرز آبي ايران نزديك شده بود. به دستور من هر دو ناو تحت فرمانم به سمت ناوي كه بعدها فهميديم 'ساموئل رابرتز' نام داشت به حركت درآمدند. خيلي زود فرمانده‌ي ناو آمريكايي با من تماس گرفت و گفت مواظب باشيد زياد به ناو ما نزديك نشويد. من آن روز آرامش خاصي داشتم و تنها چيزي كه در آن لحظات فكرم را به خود مشغول نكرده بود سخنان آن مرد آمريكايي بود. هميشه با خودم فكر مي‌كنم كه اين فقط نيروي ايمان بود كه آن‌طور ما را به سمت دشمن به حركت وا مي‌داشت. بيش‌تر كساني كه آن روز بر اثر انفجار كشته شدند توسط كوسه‌ها هم خورده شدند و به شهادت رسيدند. اما من، من هيچ وقت لياقت شهادت را نداشتم، هيچ وقت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.