بركهي باراني
[اصلاح1] + [اصل]
شايد اين اولين باري بود كه بركهي كوچك وسط جنگل، چنين چيزي را در دل تاريكي شب تجربه مي كرد. اولين بار بود كه صداي افتادن قطرههاي اشك در آب، جغدي را كه بر روي درختي در همان نزديكي لانه داشت، مانند سنجاقكهاي كنار بركه از خواب بيدار ميكرد. ماهيهايي كه بر روي آب آمده بودند از خود ميپرسيدند كه اين دختر براي چه گريه ميكند؟ و ماه، در حاليكه به نيمهي راه خود در آسمان رسيده بود، بدون پرسيدن هيچ سوالي به تصوير لرزان خود در آب و دختر هم با چشمان نيمهبازش، به چهرهي نوراني ماه در آسمان نگاه مي كرد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون