با جاسوسها مهربانتر باشیم
وقتی از بیرون به پدیدهی جاسوسی نگاه میکنی، جاسوس کسی نیست جز یک خائنِ وطنفروش. اما وقتی به آدم پیشنهاد جاسوسی داده میشه همه چیز فرق میکنه. دیگه هویتِ من و کشورم شرفِ من نیست! این اطلاعاته که باعث میشه من فکر کنم واقعی هستم. ناموس و شرفام میشه اینکه همیشه مواظب باشم کاری که از من خواسته شده به درستی انجام بشه، در حالیکه به دیگران لبخند میزنم و وانمود میکنم که هنوز یکی از اونها هستم، درست مثل وقتی که ملیتام بخشی از ناموسام بود. همهی تفریحام میشه رسیدن به کافهی همیشگی بدونِ اینکه کسی تعقیبام کرده باشه. همهی هیجان زندگیام میشه برگشتن از سرِ کوچهای که همهی خاطراتِ کودکیام اونجا شکل گرفته، فقط به این خاطر که فکر میکنم ممکنه کسی تمام ِ راه دنبالام بوده باشه.
دوستان
جاسوس یک بیمار نیست. باور کنیم جاسوسها هم آدمهای همین اجتماع هستند. کمک کنیم همونجوری که دوست دارند زندگی کنند.
تعقیبشون نکنیم. بذاریم با خاطراتشون زندگی کنند.
=))))))
پاسخحذف