the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۶ خرداد ۲۲, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

پیرمرد و قیچی

[زن رو به پیرمرد]

کی گفت به قیچی من دست بزنی؟ هــــــان؟ چرا به قیچی من دست می‌زنی؟ مگه خودت قیچی نداری؟ چرا به وسایل شخصی دیگران دست می‌زنی؟ چراااااااااااااا قیچی من رو استفاده می‌کنی؟ هـــان؟ این قیچـــی منــــــه! اونی هم که اونجاس قیچی تواِ. می‌فهمـــی؟ این قیچی یه مَ نه! اون هم قی چی یه تو اِ. چرا یه چیز رو باید صد دفعه تکرار کنم؟ هــــــان؟! هـــــان؟

[عروس خانه با عصبانیت به سمت کمد لباس‌ها می‌رود و شرت پدرشوهر را از کشو در می‌آورد]

این چیه؟ هان؟ نمی‌بینی چیه؟ بگو دیگه! این چیه؟ این شرت تواِ! من می‌پوشم‌ش؟! نه! نمی‌پوشم! من شرت خودم رو می‌پوشم! می‌فهمی؟! من شُر ته خود دم رو می پــــــــو شم! تا حالا دیدی من شرت تو رو بپوشم؟ نـــه! هر کی تو این خونه شرت خودش رو می‌پوشه! من هم شرت خودم رو می‌پوشم! تو هم شرت خودت رو می‌پوشی! اون پسرت هم شرت خودش رو می‌پوشه! بابا به خدا قیچی هم همین‌جوریه! من قیچی خودم رو دارم، تو هم قیچی خودت رو داری! بعضی چیزا شخصیــــــه! دو نفر نمی‌تونن استفاده کنن! من با قیچی خودم کار شخصی دارم! می‌فهمی؟ کار شخصی! تو هم با قیچی خودت موی دماغ‌ت رو کوتاه ‌کن! حالا من نمی‌گم هرکی قاشق خودش رو داشته باشه. قاشق یه چیزیه که می‌شوریم‌ش تمیز می‌شه همه هم استفاده می‌کنن. ولی به خدا بعضی چیزا دیگه شخصیه! آهای ایها‌الناس من از دست این چی‌کار کنم؟! یکی بیاد به این بگه وسایل من رو استفاده نکنه! خسته شدددددددددم! خستــــــــــه شدم! خسته!

[پیرمرد گوش‌هایش سنگین است، چیزی نمی‌شنود، خسته است و آرام، پلک‌هایش پایین می‌آید]

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.