the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۷ تیر ۲۵, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تولد سه سالگی

سه سال از روزی که نخستین پست وبلاگ‌ام را نوشتم می‌گذرد. از همه‌ی دوستانی که احساس حضور احتمالی‌شان در میان خوانندگان این وبلاگ، باعث دل‌گرمی و شادی من در تمام این مدت بود، سپاس‌گزارم.



هر کدام از نوشته‌های زیر را که دوست داشتید بردارید و بخوانید، شاید خوش‌تان بیاید:



[احساس صبحگاهی]، [پاره‌ای از نور]، [فکرها و آدم‌ها]، [شیوا]، [افسانه‌ی بانوی هفت آسمان]، [نگاهی متفاوت]، [لحظه‌ی زندگی]، [آرامشی که تو داری]، [سفر بازگشت]، [حکایت]، [آخر دنیا]، [برای مادر]، [قعر دریا]، [کارهای غیرممکن]، [ما می‌توانیم]، [رویا]

۷ نظر:

  1. مبارک ا باشد .

    گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
    دانی که رسیدن هنر گام زمان است

    پاسخحذف
  2. روز پدر را به شما و به خانواده ي گرامي و پدر محترم تان تبريك مي گويم.
    روزتان مبارك!!

    تولد سه سالگي وب تان خيلي مبارك!!

    موفق و شاد باشيد.

    پاسخحذف
  3. فكرها و آدم ها خيلي خيلي قشنگ بود.

    پاسخحذف
  4. جعفرقلی‌ی عزیز شعری که نوشتی خیلی چسبید دست‌ات درد نکنه! من هم تلاش می‌کنم تا جایی که می‌توانم مرد ره باشم و منتظر هنرنمایی زمان با آن گام‌های سنگین‌اش. البته از شما که خودتان یکی از نویسنده‌های این بلاگ هستید انتظار نوشته‌های بیش‌تری است. مردم را از افکار خود محروم نسازید!

    رامن جان من هم روز پدر را به‌شما و پدرتان و همه‌ی کسانی که به‌گونه‌ای از بستگان شما به‌حساب می‌آیند صمیمانه تبریک می‌گویم :)

    پاسخحذف
  5. سلام
    من هم به نوبه ی خودم تبریک عرض می کنم سه ساله شدن طفلی که دستش بگرفتی و پا به پا بردی ... این وبلاگ من رو یاد تو، چِچک (به کسر چ اول و فتح چ دوم) و آتنا میندازه ... به چشم بر هم زدنی موعودش میرسه، پنجاه سالگی میرسه و در حالیکه موهای روی گوش-ت سپید شده و بلند و بلندی موهای بینیت همچنان آزارت میده به همه ی چیزهایی که نوشتی و ننوشتی می خندی ... خدا میدونه اونموقع چه لذتی داره خندیدن به چیزایی که یه روزی مهم بودن، مهمترین بودن ...

    پاسخحذف
  6. بسی شادباش...امید سی ساله شوی ای نا آرام ای آرام جان مشتاقان

    پاسخحذف

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.