the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۵ مهر ۱۴, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

حكايت

روزي يكي از نان به نرخ روز خورانِ درشت اندامِ كفن‌پوش را ديدم كه به سمت دانشگاه تهران هَروَله* مي‌رفت مبادا سخن‌راني پيش از نماز جماعت را از دست بدهد. هم‌چنان كه ذكر مي‌گفت در يك دست تسبيح مي‌چرخاند و به دست ديگرش دختري چهارساله را كه توان دويدن در خود نمي‌ديد بر زمين همي‌‌كشيد. خانمي هم چادري در فاصله‌ي صدفرسخي به دنبال مرد مي‌دويد با خود پنداشتم كه شايد همسرش باشد. در حالْ سجده‌ي شكر به‌جاي آوردم و خداي را سپاس فراوان گفتم كه از جمله‌ي ايشان نيستم.

* نوعي حركت است بين راه رفتن و دويدن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.