the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۵ آذر ۲۳, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

شيوا

نمي‌دانم چه كسي گفته است كشيدن سيگار آدم را آرام مي‌كند. نمي‌توان به راحتي نفس كشيد. گوشه‌ي پنجره را باز مي‌گذارم تا هواي اتاق كمي عوض شود. مردم خيلي چيزها را نمي‌دانند. گرماي اتاق خارج مي‌شود و جاي خود را به سرماي سومين روز زمستان مي‌دهد كه اين‌بار با برفي سنگين و زودتر از هميشه از راه رسيده است. شايد هم مي‌دانند، نمي‌دانم، من هيچ چيز نمي‌دانم. در باز مي‌شود و شيوا، با آن قامت نحيف و دوست داشتني، گوشه‌اي بي‌حركت مي‌ايستد و چشم در چشمانم مي‌دوزد. چشمانم مي‌سوزد. نگاهش سنگين است و توان ماندن در زير اين نگاه نه كاري آسان، نه كار من. سرم را تكان مي‌دهم و مي‌گويم نه، حالا نه. اين را كه مي‌گويم صورتش را برمي‌گرداند، لحظه‌اي مكث مي‌كند و بي هيچ حرفي از اتاق خارج مي‌شود. هيچ‌گاه تا به حال او را چنين نديده بودم. انگار كه خوابش برده بود، با چشماني باز! دوباره در باز مي‌شود و اين‌بار، باز هم اوست، شيواي من، با آن قامت نحيف، آن چشمان دوست داشتني. خودم را به سختي نگاه مي‌دارم. حس مي‌كنم كسي با دو دست گلويم را مي‌فشارد، گلويم درد مي‌گيرد. با عصبانيت دو پك ديگر به سيگار مي‌زنم و آن را به گوشه‌اي پرتاب مي‌كنم. حالا هواي اتاق عوض شده است و سرد. سرما را با تمام وجود احساس مي‌كنم. زندگي كردن بدون مادر، سخت‌تر از آن چيزيست كه فكرش را مي‌كردم؛ به خصوص براي دختري به آن كوچكي، با آن قامت نحيف، با آن چشمان دوست داشتني...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.