اشکهای شادی
[اینجا] گفته اگر تنها شش ساعت به پایان زندگی شما باقی مونده باشه، چیکار میکنید؟
من نمیدونم اگر شش ساعت به پایان زندگیم مونده باشه چیکار میکنم. اما میدونم اگر فقط یه ساعت مونده باشه چیکار میکنم. فکر کنم به همون کاری که دارم انجام میدم ادامه بدم. کمی هم ناراحت میشم البته. چون فشار زیادی از لحاظ فکری توی اون یک ساعت بهم وارد میشه!
یکی از چیزایی که توی اون یک ساعت بهش فکر میکنم گربهای هست که وقتی بچه بودم دنبالاش کردم.
دماش رُ از پشت گرفتم. دور خودم چرخیدم. گربه هم شروع کرد به چرخیدن...
من میچرخیدم. او هم میچرخید. من لبخند میزدم. او بالا میرفت. او لبخند میزد. من فریاد شادی میکشیدم. وزش باد در چشمان گربه باعث میشد اشک در چشمهایاش حلقه بزند.