the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

ذهن من

سلام ستاره

امروز یه اتفاق خیلی جالب برام افتاد که می‌خوام برای تو هم تعریف کنم. امروز داشتم توی مانیتورم یه متنی می‌خوندم. یه هو یه نفر از پشتم رد شد. خب من نمی‌تونستم حدس بزنم این شخص کیه. برای همین به سایه‌ی شخص توی پس‌زمینه‌ی نمایش‌گر خیره شدم و اون شخص رو از نیم‌رخ شناختم. خب حالا که چی؟ خب این خیلی جالبه! فکر کن! ببین مغز من چی‌کار کرد! اول دنبال یک پس زمینه‌ی سیاه توی صفحه گشت تا بتونه مثل یک آینه عمل کنه. اما پس‌زمینه‌ی سیاه پیدا نکرد. پس ناچار از همون پس‌زمینه‌ی سفید متن استفاده کرد که فقط یه سایه‌ی مبهم توش میافته. تازه سایه‌ی این شخص از نیم‌رخ باید تشخیص داده می‌شد. و نکته‌ی دیگه این‌که چشم هم باید توی مانیتور به دوردست نگاه می‌کرد تا متن روی نمایش‌گر دیده نشه. خب همه‌ی این‌ها کارهای بزرگیه که مغز انسان از پس‌اش برمی‌آد. از همه‌ی این‌ها مهم‌تر می‌دونی چیه؟ اینه که ذهن من متوجه اهمیت کاری که می‌کنه هست! اصلن یه سوال. ذهن من یعنی چی؟ وقتی من می‌گم «ذهن من». یعنی «ذهن» یه چیزه و «من» یه چیز دیگه؟

می‌دونستی از زمین دیده می‌شی؟
می‌دونستی خیلی از ستاره‌ها هستند که آرزو دارند فقط یه شب از زمین دیده بشن اما نمی‌شن چون یا هنوز وقت‌اش نرسیده یا هیچ‌وقت نمی‌رسه؟

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.