the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۷ اسفند ۱۵, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تو امشب به چی فکر می‌کنی؟

دیشب داشتم می‌رفتم خونه. نزدیک ساعت ده بود. یه دفه یه پسری سر راهم سبز شد ده دوازده سال‌اش بود. از همون دور به‌م گفت ازم فال می‌خری؟ منم از همون دور به‌ش گفتم برو بابا. نزدیک که شد و من ازش گذشتم و دو قدم دور شدم گفت امروز هیچی نفروختم. برگشتم. هوا سرد بود. گفتم چنده؟ گفت دویست. گفتم چه گرون...! اشکال نداره یکی بده. خودت بده. گفت هر شب این موقع از این‌جا رد می‌شی؟ گفتم ای، آره، نه، نمی‌دونم. واسه چی می‌پرسی؟ گفت من همه‌ی فالام رُ می‌دم به تو (گرو). سه هزار تومن به‌م بده برم یه پرنده بخرم. اگر یه پرنده داشته باشم فالام به‌تر فروش می‌ره. راست می‌گفت. گفت به‌خدا. می‌دونست اگر دروغ بگه می‌ره جهنم. اما نمی‌دونست حتا اگر دروغ هم بگه نمی‌ره جهنم. دوست داشتم همه‌ی فال‌هاش رُ بگیرم که شبای دیگه هم ببینم‌اش. ببینم پرنده خرید یا نه. کارش رونق گرفت یا هنوزم شب می‌شه بدون این‌که چیزی فروخته باشه. کاش یه پرنده می‌تونست همه چیز رُ اون‌قدر عوض کنه که وقتی از بچه‌ای که زندگی سختی داشته می‌پرسیدی زندگی همیشه ان‌قدر سخته یا فقط وقتی بچه‌ای؟ جواب می‌داد فقط وقتی بچه‌ای! یه روز یه پرنده پیدا می‌کنی و همه چیز تموم می‌شه.

* برزین‌مهر دنبال یه موضوع می‌گشت برای نوشتن. به‌ش گفتم در مورد بچه‌ای بنویس که فال‌هاش فروش نمی‌ره ولی اگر بتونه یه پرنده بخره اوضاع‌اش بهتر می‌شه. چیزی که برزین‌مهر نوشت خیلی با چیزی که فکر می‌کردم فرق داشت و قشنگ‌تر بود :)

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.