the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خوره

من از همه اونایی که نشستن ببینن کی این تتمه‌ی عمرشون به ته می‌رسه و آغوش نیمه بازشون رو واسه مرگ مهیا کردن، حقیرانه التماس دعا دارم. نمی‌خوام شعاری باشه والا می‌گفتم: به پاخیزید. اما واقعیت اینه که سن‌ام و شرایط روحیم هم دیگه چنین رویکردهایی رُ برنمی‌تابه، هیجان برام خوب نیست. از آخرین باری که گفتم به پاخیزید لااقل بیست سالی می‌گذره، اونوقتا که دشمن چشم توو چشم بود و هر سرباز پرچمی افراشته، یادش بخیر، کربلای جبهه‌ها یادش بخیر. بعد اون دیگه با همچون صلابتی پیش نیومد که تقاضای به‌پاخاستن داشته باشم، حداکثر پیش اومده باشه به ضرورتی گفته باشم: داداش پا شو، نیم ساعته رفتی اون توو، د بیا بیرون، ریخت، د لامصب ریخت، پاشو... سن که می‌ره بالا آدم محتاط‌تر می‌شه و بی‌تفاوت‌تر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.