احفاظ العین
همه از من میپرسند که چرا اسمام انقدر عجیب غریبه. آخه احفاظ العین هم شد اسم؟
اما وقتی داستان انتخاب این نام توسط پدرم رُ تعریف میکنم همه قبول میکنند که اسم، اسم زیباییه.
داستان از این قراره:
یک ماه قبل از اینکه من بهدنیا بیام چهارشنبه سوری بوده. پدرم هم بنا بر یک سنت قدیمی و ایرانی رفته بود تهران تا در این جشن شرکت کنه و ترقه بزنه. اما متاسفانه ترکش یکی از نارنجکهایی که پرتاب میکنه به داخل چشمهاش میره و از هر دو چشم نابینا میشه. از اون روز به بعد پدرم خونه نشین میشه و عصبی. کم کم رو به مواد مخدر میآره (تریاک) و مادرم رُ با کمربند میزنه (از شدت عصبانیت). مادرم هم ناچار میشه بره خونهی مردم رخت بشوره با دو هدف:
۱- دوری از خشم پدر
۲- کسب درآمدی برای گذران زندگی
اما از روزی که من بهدنیا اومدم چشمهای پدرم کم کم شروع کردند به خوب شدن؛ تا اینکه پدرم بینایی کاملاش رُ بهدست آورد و برگشت سر کار (مکانیکی). برای همین بود که پدرم این نام زیبا رُ بر من گذاشت: احفاظ العین...
هنوز هم هروقت با پدرم برای تماشای مراسم چهارشنبه سوری به تهران میریم، پدرم با دیدن شادی مردم اشک در چشمهاش جمع میشه و به من میگه: احفاظ جان، من بینایی دوبارهام رُ از تو دارم