فرصت زندگی
فرض نوشتهی زیر اینه که زندگی پس از مرگ وجود داره:
به نظر شما فرق یه بچهای که تا هشت سالگی در ناز و نعمت زندگی میکنه و بعد میمیره، با آدمی که بعد از هشتاد سال تحمل انواع سختیها از دنیا میره چیه؟
اگر فرض کنیم درجات مختلفی از بهشت وجود داره، این بچه جاش کجای بهشته؟ پایین مایینا؟ بالا مالاها؟
اگر این بچه جاش بالاترین جای بهشت باشه (چون هیچ گناهی نکرده) دو تا مشکل وجود داره:
۱- آدمی که هشتاد سال با سختی زندگی کرده و به خاطر بعضی گناهانی که انجام داده نمیتونه بره بالای بهشت حق داره به خدا اعتراض کنه: اگر عمر من هم کوتاهتر بود کمتر گناه میکردم!
۲- به بچهی هشت ساله هیچ فرصتی برای زندگی داده نشده. اگر داده میشد شاید گناهکارترین آدم روی زمین میشد. پس عادلانه نیست که این بچه به بهشت بره.
اگر هم جای این بچه اون پایین مایینا باشه برعکس میشه. اینبار بچه حق اعتراض داره. میتونه بگه اگر به من فرصت زندگی داده میشد بهترین آدم روی زمین میشدم!
حالا من خودم رُ میذارم جای خدا. من اگر بخوام عدالت رُ در این مورد برقرار کنم چیکار میکنم؟
جواب ساده است: به همه فرصت برابر برای زندگی میدم
به نظر من زندگیی دوباره خیلی با عدالت جور در میآد و حق اعتراض رُ از همه میگیره. اگر کسی اعتراض داره که در یک خانوادهی فقیر بهدنیا اومده، اشکالی نداره. یه بار دیگه که زندگی کنی توی یه خانوادهی پولدار بهدنیا میآی، ببینیم اونجا چیکار میکنی. اگر الان به سیاهپوست بودن خودت اعتراض داری، اشکال نداره، یک بار دیگه سفیدپوست به دنیا میآی. اگر به مرد بودن خودت اعتراض داری، اشکال نداره، یک بار دیگه زن بهدنیا میآی.
یه نکتهای که هست اینه که دین اسلام زندگی دوباره رُ رد میکنه و میگه که هیچ فرصتی برای جبران و بازگشت به این زندگی وجود نداره. اگر اینطور باشه چه توجیهی برای مرگ یک بچهی هشت ساله وجود داره؟ اگر هیچ توجیهی وجود نداره پس بهتره دنبال یه توجیه مناسب براش باشیم.
وقتی علی دایی از سرمربیگری تیم ملی برکنار شد، عادل فردوسیپور به رییس فدراسیون فوتبال گفت شما که اینقدر در طول این یک سال از علی دایی حمایت کرده بودید و گفته بودید حتا اگر تیم ملی به جام جهانی هم نره، علی دایی از سمتاش برکنار نمیشه، پس چرا برکنار شد؟ کفاشیان هم گفت من که نمیتونستم بگم اگر تیم ملی نتایج ضعیفی بگیره علی دایی از تیم برکنار میشه. وظیفهی من اون موقع فقط حمایت از سرمربی و روحیه دادن به تیم بود.
حالا به نظر من فرصت دوبارهی زندگی هم یه چیزی تو همین مایههاست. خدا که نمیتونه توی قرآناش بگه به کسایی که خوب زندگی نکردند فرصت زندگی دوباره داده میشه. چون اگر همچین حرفی بزنه دیگه همه با خیال راحت هرجور دلشون خواست زندگی میکنند چون میدونند که یک یا چند بار دیگه برمیگردند و جبران میکنند. وظیفهی خدا الان اینه که ما رُ بترسونه. با این کار ما هم تلاش میکنیم جوری زندگی کنیم که نیاز به فرصت دوباره نباشه.
یه نکتهی دیگهای هم که هست اینه که الزامی نیست زندگی دوباره حتمن توی همین دنیا باشه. شاید یه جای دیگه، یه جهان دیگهای برای تولد دوباره وجود داشته باشه.
حالا در اینجا بخشی از کتاب سفر به ماورا رُ براتون میآرم. نوشتههای زیر احتمالن به جایی اشاره میکنند که ما به نام برزخ میشناسیم:
«درباره منزلگاه ۲ مطالب زیادی برای گزارش وجود دارد. اینجا از هوس و آرزوهای عمیق و ترس هجوم آورنده تشکیل شده است. فکر کردن خود عمل است...
هیچکدام از لایههای عقدهها و یا دیگر مسایل نهفتهی درونی خود واقعی را از بقیه محافظت نمیکند. در چنین موقعیتی صداقت بهترین سیاست است. ترس تعیین کنندهترین موضوع است. ترس از ناشناختهها، از موجودات غریب (غیر جسمانی)، از مرگ، از خدا، از اجرای قانون، از شناخته شدن، از مجازات. این ترسها از فشار غریزهی جنسی قویتر بودند و بهصورت مانعی بزرگ هربار یکی پس از دیگری ظاهر میشدند. لازم بود هرکدام را با رنج فراوان مهار کنم و تا زمانی که این مهار حاصل نشده بود فکر کردن عاقلانه امکانپذیر نبود. بهمحض اینکه حالت مهار کاهش مییافت احساسات ذکرشده دوباره شروع میشد. این یک مرحله یادگیری تدریجی است که مرز آن از جنون تا تفکر آرام و منطقی ادامه دارد...
چنانچه این یادگیری در زندگی جسمانی انجام نشود، پس از مرگ اولین قانون و دستور کار است. یعنی مناطقی از منزلگاه ۲ به زندگی جسمانی «نزدیکترین» است که در آن نتیجهگیری میشود. بیشتر ساکنین منزلگاه ۲ مجنون یا برخوردار از احساسات جنونآمیزند. لااقل اینطور بهنظر میرسد که تعدادی از این ساکنین هنوز زنده اما درخوابند یا بهوسیلهی مواد مخدر با بدن ثانی راه میروند و یا بهاحتمال زیاد کسانیاند که مردهاند ولی هنوز مسخ احساسات دنیایی خود هستند. برای مورد اول اثبات وجود دارد اما مورد دوم محتمل است.
بدیهیست که این منطقهی نزدیک مکان مطلوبی برای اقامت نیست. این حدی است که درخور و متعلق به لیاقت آدم است. انسان آنجا میماند تا خود را بهبود بخشد و تعلیم ببیند. من نمیدانم بر سر کسانی که نمیتوانند یاد بگیرند چه خواهد آمد. شاید برای همیشه آنجا بمانند.»