the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۶ آبان ۶, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

حقیقت

خیلی وقت‌ها برداشت ما از چیزهایی که می‌بینیم یا می‌شنویم اشتباه است.
مثلن ممکن است با دیدن این‌که همه‌ی زن‌های تیفوسی کچل هستند نتیجه بگیریم که تیفوس آدم را کچل می‌کند. در حالی‌که این برداشت اشتباه است. زن‌های تیفوسی را کچل می‌کنند تا راحت‌تر درمان شوند.

یا ممکن است با دیدن این‌که هزینه‌ی استفاده از تلفن در شب‌ها ارزان‌تر است این نتیجه را بگیریم که استفاده از تلفن شب‌ها برای مخابرات ارزان‌تر تمام می‌شود برای همین اگر شب‌ها به جایی زنگ بزنید پول کمتری برای‌تان می‌افتد. در حالی‌که این برداشت هم اشتباه است. هزینه‌ی استفاده از تلفن در روز و شب هیچ فرقی ندارد. کاهش هزینه‌ی تماس در شب یک ابزار است برای این‌که مردم را تشویق کنند اگر تماس ضروری ندارند آن را شبانه انجام دهند تا از بار سنگینی که در طول روز بر روی شبکه وجود دارد کاسته شود.

به [این تصویر] نگاه کنید. اگر کسی به شما نگوید که A و B هم‌رنگ هستند شما هیچ‌وقت به این موضوع شک نمی‌کنید و تا آخر عمر بر این باور خواهید بود که A پررنگ‌تر از B است، اما با حذف خانه‌های اطراف B به راحتی می‌توان فهمید که رنگ خانه‌های A و B یکی است. حالا یک سوآل پیش می‌آید: حقیقت کدام است؟ A و B هم‌رنگ هستند یا نیستند؟ من خیلی راحت می‌توانم ادعا کنم که A و B هم‌رنگ نیستند و رنگ واقعی B هم‌این است که می‌بینید. من ادعا می‌کنم که این قرار گرفتن خانه‌ی B در میان خانه‌های اطراف‌اش است که باعث شده است رنگ واقعی آن هویدا شود و وصل کردن خانه‌های A و B به یک‌دیگر باعث فریب ذهن ما می‌شود و در نتیجه‌ی این فریب است که فکر می‌کنیم A و B هم‌رنگ هستند. فکر هم نمی‌کنم هیچ‌کس بتواند این ادعای من را با دلیل محکمی رد کند.

» همیشه باید به نتیجه‌گیری‌های ذهن ناتوان انسان شک داشت.
» انسان هیچ‌وقت قبل از مرگ به حقیقت نمی‌رسه، اما همیشه می‌تونه به حقیقت نزدیک‌تر بشه.
» حقیقت یکی‌ست. حدس می‌زنم روزی می‌رسه که یکی بودن حقیقت به همه‌مون ثابت می‌شه.

+ گرفتار چرندیات هستیم

+ یکی هم در گذشته‌های نه چندان دور [این‌جا] نوشته بودم (سیاه چاله)
[+]
[+]

+ چند سال پیش یک برنامه‌ی مستند دیدم در مورد کسانی که تجربه‌ی مرگ و بازگشت دوباره به زندگی داشتند (بیش‌ترشون تصادف کرده بودند). در این برنامه با کسانی که این تجربه را گذرانده بودند مصاحبه می‌کرد. هم ایرانی بودند و هم خارجی. یک چیز جالب در حرف‌هایی که می‌زدند مشترک بود. همه‌شان می‌گفتند بعد از مرگ بعد از زندگی بعد از مرگ احساس می‌کردند همه چیز رو می‌دونند و هیچ چیز ناشناخته‌ای براشون وجود نداره.

+ خدایا، کمک کن چیزهایی که مهم نیستند برامون مهم نباشند

۲ نظر:

  1. The world is not so cold but still it makes me fold

    پاسخحذف
  2. خیلی جالب بود
    تصویر آ و ب هنوز گیجم کرد
    کله ام رو فروکردم تو مونیتور ولی شک دارم بهش!!!
    باز که تو واسه بالایی ها کامنت باکس رو بستی
    !
    عجبا!

    پاسخحذف

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.