the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۶ مهر ۱۵, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

امیراقبال

سال سوم دبیرستان یک معلم عربی داشتیم به اسم امیرقبال که خیلی آدم خوبی بود. اون موقع بچه‌ها می‌گفتند که ایشون توی محله‌شون مداحی می‌کنند ولی من فکر می‌کردم این هم یک شوخیه مثل بقیه‌ی شوخی‌ها. [محسن‌جان] می‌گفت می‌دونی وقتی امیراقبال وارد مجلس مداحی می‌شه حاضرین با چه شعاری ازش استقبال می‌کنند؟ همه یک صدا فریاد می‌زنند:

یا شانس و یا اقبال
آقای امیر اقبال

محسن جان از سال اول دبیرستان عادت داشت هر ماه یک تکه کلام واسه‌ی خودش داشته باشه که بیش‌ترشون رو یادم رفته. اما بعضی‌هاش یادمه. مثلن یه مدت تکه کلام‌اش شده بود «جونــــــم؟» (به مسخره می‌گفت). هرچی به‌ش می‌گفتم با «جونم» جواب‌ام رو می‌داد. سال سوم یه مدت تیکه کلام‌اش شده بود «سر من داد نکش!» یعنی هر چیزی که به‌ش می‌گفتم قبل از این‌که جمله‌م تموم بشه با یه حالت عصبی و باحالی می‌گفت سر من داد نکش! خلاصه این تکه کلام‌ها به من هم سرایت می‌کرد ولی من دقیقن نمی‌دونستم چه زمانی باید ازشون استفاده کنم. یک روز صبح جناب امیراقبال داشتند حاضر غایب می‌کردند و وقتی اسم من رو خوندند من فریاد زدم «سر من داد نکش!». بی‌چاره معلم‌مون همین‌جوری هاج و واج مونده بود که الان باید چی‌کار کنه. دو سه شب پیش شبکه‌ی چهار داشت سخن‌رانی یک مداح رو نشون می‌داد و اون شخص کسی نبود جز آقای امیراقبال. بالاخره باورم شد که امیراقبال مداحی هم می‌کنه. خدا رحمت‌اش کنه (زنده‌س هنوز بابا). هم کلی حال کردم هم کلی یاد دوران دبیرستان افتادم و نوستالوژی و از این جور حرفا. امروز صبح رفته بودم خونه‌ی یکی از این سرهنگ‌ها. یه بچه‌ی توپول موپول داشت عین بچگی‌های خودم! یه سال و خوردی بیش‌تر نداشت ولی همه‌ی دندوناش در اومده بود. خلاصه ان‌قدر هلو بود که هوس کردم من هم برم و به انتظار بنشینم تا فصل جفت‌گیری که فرا رسید دست به بچه‌دار شدن بزنم. یاد فیلم شوکران افتادم، هدیه اومد پیش ابولفضل گفت پدر شدی، باردارم، می‌فهمی؟ باردار! ابولفضل هم گفت مگه نگفتم مواظب باش؟ همین امروز می‌ندازیش، فهمیدی؟ می‌ندازیش! یادش به خیر دبیرستان چه‌قدر با محسن خوش می‌گذشت. می‌خوام برگردم، مهم نیست چه‌قدر هزینه‌ش می‌شه، فقط یه جوری برگردم. اون موقع وقتی نفس می‌کشیدم بوی تعفن اذیت‌ام نمی‌کرد، ولی الان انگار دارم توی چاه توالت نفس می‌کشم. یه وقت فکر نکنید که اون موقع به‌تر بودا، نه جــــــــانم! نــــــه! اون موقع فقط فرق‌اش این بود که حس بویایی‌ام زیاد خوب کار نمی‌کرد. ولی الان خیلی خوب شده، از سگ هم به‌تر بو می‌کشم، همه‌ی بوها رو می‌فهمم، همه‌‌شون رو، می‌فهمید؟ می‌فهمم

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.