من
خرچنگي در گلويم خفته است كه گاه ميغلتد و پنجه بر ديوارهاش ميكشد. خرچنگي از فيلمهاي نديده، كتابهاي نخوانده، زندگيهاي ناكرده، مطالب نانوشته، حرفهاي ناگفته، طرحهاي ناتمام و در ذهن مانده، سرزمينهاي ناديده. خرچنگي از عشقهاي نايافته، نگفته، بدفرجام. خرچنگي از ساعتها و روزهاي به هدر رفته، باطل شده، بر باد رفته. خرچنگي از صبوري، تحمل، طاقت. خرچنگي از سكون، سكوت، عادت. خرچنگي از احساس پوسيدن، پوك شدن، پلاسيدن، گنديدن. خرچنگي از نه نگفتن، فرياد نزدن، خود را رها نكردن. خرچنگي از برزخ ياس و اميد، صعود و سقوط، رويا و كابوس. خرچنگي از جنس بلاهت، حماقت، جنون ...
- هوشنگ گلمکانی