the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۶ مهر ۲۳, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

بوته‌ی شمشاد

سلام
تنها چیزی که در باره‌ی محیط زیست به کله‌ی پوک من می‌رسه آشغال و آشغال‌دونی و از این‌جور چیزهاست. پس یک چیزی در مورد آشغال می‌نویسم تا دین خودم را در روز حرکت وبلاگ‌ها به وجدان‌ام ادا کرده باشم:

ما در سمنان زندگی می‌کنیم.
من چیز زیادی در باره‌ی شهرهای بزرگی مثل یزد و اصفهان و شیراز نمی‌دانم. اما حدس می‌زنم که در آن شهرها در تمام خیابان‌ها و قدم به قدم سطل آشغال گذاشته باشند و هیچ‌کس مجبور نباشد آشغال‌اش را داخل جوی آب یا در خیابان بریزد. اما در این‌جا همه چیز فرق دارد. شهرستان ما امکانات کمی دارد و نمی‌توانیم به راحتی و در هر خیابانی که خواستیم زباله‌ی خود را در سطل بیاندازیم. برای همین و برای این‌که شهرستان‌مان پاکیزه بماند، اگر آشغالی در دست داشته باشیم به این چیزها فکر می‌کنیم:

دیگه از این‌جا به بعدش رو خودتون بلدید فقط من یادآوری می‌کنم. اول نگاه کنید ببینید آشغال‌تون طبیعیه یا غیرطبیعیه. اگر غیرطبیعی بود (مثل پوست بستنی یا پفک که از جنس پلاستیک است) که می‌تونید اون رو در دست‌تون نگه دارید و یا در جیب‌تون بگذارید. به اولین سطل آشغالی که رسیدید بارتون رو خالی کنید.
و اما اگر طبیعی بود. مثلن پرتقال خورده‌اید و پوست‌اش تو دست‌تون مونده. چند حالت پیش می‌آد. به‌ترین کار در این حالت همان سطل آشغال است. اما اگر سطلی پیدا نکردید تحت شرایط خاصی می‌تونید آشغال رو بر روی زمین بیاندازید:
ریختن آشغال مورد نظر بر روی زمین نباید باعث زشت شدن منظره‌ی عمومی بشه. مثلن وسط خیابان نباید بیاندازید. اما مثلن می‌توانید آن را پشت بوته‌ی یک شمشاد یا پای یک درخت که زیاد در دید نیست بیاندازید. اما این هم شرط دارد. شرط‌ش این است که کسی شما را نباید در حال انداختن آشغال پشت یک بوته‌ی شمشاد ببیند. دلیل‌اش همه کاملن روشنه.
چون ممکنه اون آدم آن‌قدر احمق باشه که فکر کنه چون شما پوست پرتقال را پشت بوته‌ی شمشاد می‌اندازید پش او هم حق دارد پوست پفک‌اش را وسط خیابان بیاندازد. یا حتا ممکن است احمق هم نباشد، ولی با خودش فکر کند حالا که مردم دیار من آن‌قدر احمق هستند که پوست پرتقال‌شان را پشت بوته‌ی شمشاد می‌اندازند پس چه فایده‌ای دارد که من برای پاکیزه نگه داشتن شهرستان‌ام تلاش کنم؟ حالا که این‌طور شد من هم از فردا پوست بستنی‌ام را وسط خیابان می‌اندازم تا حالی‌شان شود.

می‌بینید که انداختن آشغال بر روی زمین، آن‌چنان شرایط راحتی هم ندارد. پس نتیجه‌ی اخلاقی این نوشته این می‌شود که به‌تر است هر وقت هر آشغالی دست‌مان بود آن را در جیب‌مان نگه داریم تا شهرستان‌مان پاکیزه بماند. ختم کلام.

‌Blog Action Day
Bloggers Unite - Blog Action Day

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.