the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خواب

یه جایی هست که زیاد خواب‌اش رُ می‌بینم. کنار ِ‌ دریاست فکر کنم. دیشب خواب دیدم رفتم توی یکی از خونه‌های بزرگی که اون‌جا بود. صاحب‌اش به‌م اجازه داده بود توی خونه باسه خودم بگردم انگار. از این اتاق به اون اتاق می‌رفتم. خیلی بزرگ بود. بعد رسیدم به یه اتاقی که نسبتن کم‌نور بود. از توش صدای چند تا بچه می‌اومد که داشتند بازی می‌کردند. ولی دیده نمی‌شدند. یعنی نامرئی بودند. مردی که همراه‌ام بود گفت برو توی اتاق، می‌تونی احساس‌شون کنی. رفتم. روی هوا دست کشیدم. دست‌ام خورد به سر و صورت بچه‌ها. ترسیدم. اومدم بیرون از اتاق. گفتم بریم از این‌جا. همون لحظه یه خانمی از اتاق اومد بیرون. به‌م اشاره کرد گفت بیا این‌جا! نمی‌دونم همین‌جا بود که از وحشت از خواب پریدم یا باز هم ادامه داشت. خیلی طولانی بود خواب‌ام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.