the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

بیا که ما عشق را به شما بدهکاریم

این دمادم آخر عمر که اجل سنگ من را به سینه می‌زند، بی تو چشم فروبستن کار من نیست، بی‌تاب و بی‌قرار رفتن کار من نیست، قدر چشم برهم گذاشتنی قدم به راه ما بگذار، بیا تا کار ما به دست شما تمام شود. چند روز مرگ را فرجه بگیرم؟ هر روز بهانه‌ات کنم که می‌آیی، که تا غروب صبر کند، که تا سحر مجالم دهد. گوشم به صدای کوبه‌ی در ناشنوا شد از بس که اجل کوبید و نکوبیدی. تقصیرها شمردنی نیستند، رهای‌شان کردم، دست از شمارش‌شان کشیده‌ام، دست به سینه، چشم به انتظار شما، ثانیه می‌شمارم. بیا و این اعلانِ "تا اطلاع ثانوی..." را از پشت شیشه‌های هرچه پنجره که می‌بینم بردار. همینک بیا، تا آخرین سلول‌های این تن رمق از کف نداده‌اند دستی برسان. من که گره خورده با صبوری‌ام، از بس که نیامدی و راه‌ها همگی به انتظار ختم شد، حالا اما اجل را صبر و طاقتی نیست آن‌قدر که بیایی. بیا که ما عشق را به شما بدهکاریم...

۱ نظر:

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.