دیس شوئنت بی آل
حتمن شما هم بعضی وقتها تصمیم گرفتهاید که یه وبلاگ برای خودتون داشته باشید اما هر اسمی که خواستهاید براش بذارید قبلن گرفته شده بود. بله قبول دارم که انتخاب اسمی که تکراری نباشه این روزها کمی سخت شده و این میتونه دغدغهی اصلیِ شما برای نامگذاری باشه. به هر حال من چند تا اسم بهتون پیشنهاد میکنم:
...
[چند تا اسم بود که پاکشون کردم]
...
پس یالا. همین الان یکی از همین اسمها رُ انتخاب کنید و شروع کنید به نوشتن. قول میدم خودم اولین کسی باشم که براتون کامنت میذارم. هر روز میآم به وبلاگتون سر میزنم. نمیذارم یه روزی فکر کنید که دیگه وجود ندارم. همیشه میآم. حتا بعضی وقتها شاید مجبورتون کنم دست از نوشتن بکشید تا بریم بیرون یه هوایی با هم بخوریم. بیرون از شهر حتا. آره. بریم شمال سمتِ دریا. یا بریم سمتِ کویر و قبل از اینکه برسیم به یزد بپیچیم تو جاده خاکی، بدونِ اینکه به این فکر کنیم که به کجا ممکنه برسیم. نیاز نیست هدفی از رفتن داشته باشیم. بیهدف توی کویر به راهمون ادامه میدیم. شاید برسیم به یه قناتی که یه نفر تهاش دراز کشیده و داره تو خنکای آب از سوراخ ِ چاه به آسمون نگاه میکنه. شاید دعوتمون کنه بریم پایین. اگر دعوت کرد میریم. یه فانوس میگیریم دستمون و توی تاریکی حرکت میکنیم تا به یه چاهِ دیگه برسیم. اصلن شاید اون پایین یه راهِ مخفی پیدا کنیم به سرزمینی که مقنیها سالهاست برای خودشون ساختهاند و توی اون زندگی میکنند، بدونِ اینکه چیزی در این مورد به کسی گفته باشند یا کسی از این موضوع خبری داشته باشه. شاید اگر ببینیم دنیایی که چاهکنها برای خودشون ساختهاند هم برای خودش آسمون و دریا داره، باورمون بشه که همه چیز روی زمین نیست. همه چیز این نیست که ماده حتمن تبدیل به انرژی بشه. همه چیز اینهایی نیست که سالها به اسمِ قوانین فیزیک به خوردمون داده بودند. شاید اون پایین انقدر خوب باشه که دیگه هیچوقت لازم نباشه خبری از زمین بگیریم
یک خیال دل انگیز
پاسخحذف