the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خواب

یه جا یه نفر کنارم نشسته بود. به‌ام گفت چه آرزویی داری؟ گفتم نمی‌دونم بذار فکر کنم. یه دقیقه فکر کردم. به‌ش گفتم دوست دارم توی یه دریاچه‌ای که تا حالا پای هیچ آدمی به‌ش نرسیده و کسی توش شنا نکرده شنا کنم. بعد خودم و اون رُ دیدم که توی آسمون هستیم. از بالا به چند تا دریاچه نگاه کردیم. همه‌شون بینِ کوه‌ها بودند و دست‌نخورده به نظر می‌رسیدند. از یکی‌شون خوش‌ام اومد. گفتم همین خوبه. رفتیم پایین توش شنا کردم :)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.