خواب
یه جا یه نفر کنارم نشسته بود. بهام گفت چه آرزویی داری؟ گفتم نمیدونم بذار فکر کنم. یه دقیقه فکر کردم. بهش گفتم دوست دارم توی یه دریاچهای که تا حالا پای هیچ آدمی بهش نرسیده و کسی توش شنا نکرده شنا کنم. بعد خودم و اون رُ دیدم که توی آسمون هستیم. از بالا به چند تا دریاچه نگاه کردیم. همهشون بینِ کوهها بودند و دستنخورده به نظر میرسیدند. از یکیشون خوشام اومد. گفتم همین خوبه. رفتیم پایین توش شنا کردم :)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون