the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

دست‌نوشته‌های یک بیمارِ روانی

آقای دکتر
دغدغه‌های ذهنیِ من فراتر از اینه که اگر گرسنه‌ام شد برم دنبالِ غذا. که اگر کثیف شدم برم گرمابه. که اگر دست کردم تو جیب‌ام و دیدم پولی ته‌اش نیست برم دنبالِ کار. که اگر بی‌مادر شدم برم سرِ قبرش. که اگر تاریک شد شمعی روشن کنم. که اگر صبح شد و خورشید طلوع نکرد از چیزی تعجب کنم. که اگر به‌م پیشنهادی داده شد که نتونستم رد کنم ردش نکنم. که اگر کسی عاشق‌ام شد خودم رُ چند شب در اختیارش نذارم. که اگر فهمیدم سرِ راهی هستم برم دنبالِ پدر مادرِ واقعی‌ام. که اگر به سمت‌ام تیری شلیک شد دلیلی برای جاخالی دادن داشته باشم. که اگر زندانی شدم فکرِ فرار به سرم بزنه. که اگر سرِ دار رفتم حرفِ آخری برای گفتن داشته باشم. که اگر کسی که کوچک‌ترین حقی به گردن‌ام داره به پوچی رسید، توصیه‌ای براش داشته باشم. که اگر یه روز فهمیدم دیگه کارم تمومه، ابایی داشته باشم از قبولِ رسیدن به آخرِ خط با وانمود کردن به این‌که هنوز امیدی هست. که اصرار داشته باشم هر چیزی رُ حتمن با چشم‌های خودم ببینم تا باور کنم. که اگر از پشتِ در چیزی رُ شنیدم که نباید می‌شنیدم، خودم رُ ببازم.
آره، ندیده باور می‌کنم. دیگه لازم نیست قسم بخورید یا دلیلی بیارید. دیگه لازم نیست چیزی رُ از من پنهان کنید. حتا اگر اون چیز، تعدادِ روزهای باقی مونده تا آخرِ عمرم باشه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.