شیرینی تگزاسی
امروز برای افطار پا شدم رفتم خونهی خاله اینا. خاله بود. دخترخالهام هم بود. شوهر خالهام هم بود. میترا هم بود. حالا اینکه میترا کیه داستاناش مفصله بعدن براتون تعریف میکنم. خلاصه اذان رُ که زدند یه نمازی خوندیم و رفتیم سر سفره نشستیم و شکم سیری از غذا در آوردیم. بعد از افطار هر کدوم از ما پنج نفر یه گوشه ولو شده بودیم و همینطور که غذامون داشت هضم میشد هر کدوم به چیزی فکر میکردیم و با خلال دندون لای دندونهامون رُ تمیز میکردیم که من یه چیزی به ذهنام رسید. بلند شدم نشستم و گفتم یه پیشنهادی. حالا حدس بزنید چه پیشنهادی دادم. پیشنهاد دادم برای اینکه غذامون سریعتر هضم بشه کیک بپزیم بخوریم. اون هم چه کیکی! کیک تگزاسی! خالهام گفت آخه خاله جون هیچکدوم از ماها که تاحالا کیک تگزاسی درست نکردهایم اگر هم درست کنیم معلوم نیست چی از آب در بیاد. گفتم اشکال نداره من دستور پختاش رُ بلدم ولی چون خودم هم تا حالا همچین کیکی نپختهام میتونیم هر کدوممون جداگونه کیک بپزیم هر کدوم بهتر شد همون رُ میخوریم. خلاصه بعد از یک ساعت پنج تا کیک تگزاسی پخته شده بود یکی از یکی بهتر. یعنی واقعن نمیتونستیم تصمیم بگیریم کدوم بهتر شده. خودتون ببینید:
کیکی که من پختم:
کیکی که حسن آقا پخت:
کیکی که خاله پخت:
کیکی که دختر خاله پخت:
کیکی که میترا پخت:
این هم خالهی منه. البته این عکس مال الان نیست مال پنج سال پیشه:
D:
پاسخحذف