به فرزندی خواندهاند مرا
من توی یه دنیای دیگه زندگی میکنم، دنیایی که اولاش اینجوری شروع میشه:
این اتاقته. صبحها ساعت هفت صبحانه میخوریم. ناهار ساعت دوازده سرو میشه. برای شام هم هفت و نیم باید پایین باشی. چیزی نیاز داشتی به خودم بگو
همه چیزش رُ میتونم تصور کنم. کسانی که توی این خونه زندگی میکنند. نوری که از پنجره توی اتاقام میتابه. چیزهایی که وقتی از پنجره به بیرون نگاه میکنم میبینم... زندگی توی این دنیا خیلی قشنگه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون