the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

رستاخیز

فکر می‌کرد نگاش نمی‌کنم. بعد که فهمید نگاش می‌کنم دیگه اون بود که به من نگاه می‌کرد و حالا این من بودم که فکر می‌کردم نگام نمی‌کنه.

این نگاه کردن‌ها و نگاه نکردن‌ها ادامه داشت تا این‌که قیامت شد و فهمیدیم دیگه وقت‌اشه از قبر بیاییم بیرون و بریم سمت محشر. از قبر که اومدیم بیرون هر کی به سمتی می‌دوید. همه ترسیده بوند. قیامت بود خب! کم چیزی نبود که!

عصبانی شدم. سرم رُ گرفتم بالا و داد زدم. یه چیزی گفتم. یادم نی چی گفتم. همه ایستادند. برگشتند من رُ نگاه کردند. گفتم چیه؟ کی با شماها بود؟! گم شید همون سمتِ محشرتون. گم شید توله سگا. گم شید ببینم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.