the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۶ دی ۱۵, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

شب، سکوت، کویر

۱۳۷۱
شانزدهم تیرماه. هوا گرم است ولی نه به اندازه‌ی گرمای کویر در اواسط تابستان و نه آن هنگام که شب از راه می‌رسد و سرمایی که در افکار کودکانه‌ام از ماه می‌پندارم. پدرم همیشه رخت‌خواب‌ها را چند ساعت پیش از آن‌که به‌خواب رویم در ایوان می‌اندازد تا در نسیم خنکی که وجودشان را در نوای آرام برگ‌های درختان انار حیاط نیز می‌توان یافت خنک شوند. به پهلوی راست می‌خوابم. سرمای بالش، صورت‌ام را خنک می‌کند. از گربه‌هایی که گاه بر لبه‌ی دیوار راه می‌روند خوش‌ام نمی‌آید، از صدای خش‌خشِ راه رفتنِ جانوری بر دیوار که شاید یک عقرب باشد نیز! باز به پشت می‌خوابم. شب‌های کویر همیشه سرد است. لحاف‌ام را تا نیمی از صورت بالا می‌کشم. بوی کتاب‌های کهنه و قدیمی پدربزرگ را می‌دهد. امروز یکی از عکس‌های کودکی پدرم را لای همان کتاب‌ها پیدا کردم. دیواره‌ی کتاب‌خانه‌ای که آن پایین است را پاره‌هایی رنگ و رو رفته و زرد رنگ از روزنامه‌های پنجاه سال پیش پوشانده‌اند. هوا آن‌قدر صاف است که تمام ستاره‌ها را می‌توان شمرد. شاید بیش‌تر از هزار تا باشند. یک بار سی‌وپنج‌تای‌شان را شمردم، اما خواب‌ام گرفت؛ می‌دانم که خیلی بیش‌تر از این حرف‌ها هستند. تعداد ستاره‌ها در نوار باریک و سفیدرنگی که از شرق تا غرب آسمان کشیده شده است بی‌شمار و زیبایی‌شان وصف‌ناپذیر است! مادرم می‌گوید راه شیری نام‌شان است. چیزی از بالای سرم رد می‌شود؛ شاید یکی از همان گربه‌هایی که سایه‌شان را در تاریکی دوست ندارم. وقت زیادی تا صبح باقی‌ست. شب و کویر و بوی آن‌همه کتاب‌های قدیمی اما، به این زودی‌ها پایان یافتنی نیست.

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.